Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ از صبح تو این سرما وایسادیم دو ساعت عین آدم سر چها راه 4 تا سرباز خفت کنیم تموم شه روز خدمتیمون بریم خونه هرکی رسید آدرس پرسید دیگه آخرسریاش میگفتم نمیدونم... یه آقای اومده جلو میگه خسته نباشی:icon_pf (44): میگم ممنون:icon_razz:میگه پلیس +10 کجاس میگم برو سمت راست 100 متر پایین تر :viannen_38:دوباره بعد 15 مین اومده میگه هنوز اینجایی:icon_pf (44):بیمه کجاست میگم ته همین بلوار:icon_razz:رفته بعد نیم ساعت اومده میگه چرا اینا کاره منو را نمیندازن اون یکی بیمه گفتن مستقیمه از کدوم ور برم... منو میگیاینجوری نیگاش میکنم:ydm47612zsesgift969دوزاریش افتاده میگه آهان مستقیم از این وره دیگه:icon_pf (34): 16 لینک به دیدگاه
#zina# 1361 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ امروز بی دلیل شاد بودم.. خیلی خوبه ادم بی دلیل شاد باشه تو خونه کلی بالا پایین پریدم کمی هم رقصیدم شاید از اثرات درس نخوندنه امروز بود:texc5lhcbtrocnmvtp8 الانم از تو حیاط برگشتم بعد از اینکه بال و گردنه جوجه های بیچاره رو به سیخ کشیدم اونم رو ذغال.... وبعدشم به به:biggrin: چه کیفی داره هوا سرد باشه و ذغالم خودت درست کنی و اتیش اتیش اتیش:gnugghender: 8 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم .... معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابونها ؟! بخار توی هوا مالِ سرماست؛ یا دود سیگار ؟! روی گونه ات اشکه یا دونه های بارون 10 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ از کی داری تو دور میشی از منی که میمیرم برات از منی که دل ندارم برگی بیفته سر رات 10 لینک به دیدگاه
ho0da 2321 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ بعضی وقتا روزاتو..شباتو به خاطر یک فکر و خیال خراب می کنی، لحظه ها رو.. هم واسه خودت و هم واسه اطرافیانت تلخ تر از تلخ می کنی... و جالب اینه که وقتی اون اتفاق بلاخره می افته، راحت قبولش می کنی، باهاش کنار میای و بهش عادت می کنی... ما آدما موجودات عجیبی هستیم..!!! 11 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ یاد این جمله گاندی افتادم که میگفت : (اگر برف می دانست کره خاکی چقدر کثیف است هرگز هنگام فرود آمدن لباس سفید به تن نمیکرد.) در این انجمن درس های زیادی گرفتم اینکه: محبت و صمیمیت را به کسانی بدهید که ارزش آن را داشته باشند. خودتان را پیش هرکسی کوچک نکنید، گاهی وقت ها فقط باید گذاشت و رفت. این روزها برای بودن و نبودن خیلی با خودم کلنجار میرم، به زودی معلوم میشود. :icon_pf (44): 14 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ این روزا دلم خیلی تنگ شده ! به قول اسی منم با بودن و نبودن تو انجمن کلنجار میرم ! اما یه فرق داره به زودی معلوم نمیشه !:viannen_38: 5 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ وای چقدر خوب بود رفتم این چندروز هرچی دوست داشتم خریدم کلی ذوق مرگم.......... چقدر لذت بخشه ازجیبه خودت خرید کنی:shad: 9 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ اینو از زبون رفیقم خطاب به رفیقش میگم: وقتی تو یهو میترسی و اون دستاتو سفت تر میگیره و میگه : نترس من اینجام ... خودت هم میدونی هیچ غلطی نمیتونه برات بکنه اما باز ترس ات از بین میره...... 30 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ امروز موقع رد شدن از عرض خیابون یه راننده عزیز یه دفعه طوری پاشو گذاشت رو گاز که به جز مقنعه تمام لباسها و وسایلم خیس خالی شد روزمو ساخت خلاصه توروخدا تو این روزای برفی از پدال ترمز هم استفاده کنین 25 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ بعضي وقتا كه دلم خيلي خيلي ميشكنه فكر مي كنم اين آدما هستن كه اونو مي شكنن ولي دقيق كه ميشم مي بينم اين خود من بودم كه باعثش شدم... نبايد مي ذاشتمش دم دست!! 17 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ خدایا وقت تقسیم عدالته.چرا خواب موندی؟ 11 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ اینجا ایران است جایی که همه معادلاتش اشتباست! پسری از غم از دست دادن عشقش چند روزی شب نمیخوابد و غذا نمیخورد مردم میگویند " معتاد " شده! دختری 18 ساله بچه اش به دنیا می آید مردم میگویند " فاحشه " شده ولی نمیدانند یکسال پیش به او در راه بازگذشت از مدرسه تجاوز شده بود! پدری شب به خانه نمی آید مردم میگویند " زن باز " شده ولی هیچکس نگفت از خرج زندگی شب و روز کار میکند! مادری کودکانش را در خانه تنها میگذارد مردم میگویند " مهر مادری ندارد " ولی مردم نفهمیدند مهر مادری یعنی کار کردن برای سیر کردن شکم کودک وقتی جوانی کار میکنی مردم میگویند " عرضه درس خواندن نداشت " وقتی درس میخوانی مردم میگویند " چون تنبل است کار نکرد " 9 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ برف می بارد ذره ذره هایش را کنار هم می گذارم دستانم یخ می زند تا بلاخره درستش کنم با شوری عاشقانه برایش با یک برش سیب یک لبخند روی صورتش می گذارم! شالگردنت را دور گردنش می اندازم تا سردش نشود!!! و او می شود آدم برفی من!! چند روز بعد روزگار او را از من می گیرد! خیسی زمین نشان از آب شدنش دارد اما هنوز یه چیز باقی است! هنوز آن تکه سیب و شال گردنم روی زمین است...! حتی اگر نشانی هم از تو نباشد ... 17 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ اگه واسه همه لاتی واسه ما شوکولاتی... :icon_razz: اصلا هیچ ربطی نداشت یه دفعه بذهنم اومد... :5c6ipag2mnshmsf5ju3 14 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ با من حرف یزن...بگو تو دلت چیه؟....من که غیب دون نیستم.... بهم نگو از چشمام بخون...وقتی حس نداره چشمات....معنی این ور و اون ور شدنشو از کجا بفهمم.... سوالم رو با سوال جواب نده.... کلافگی رو بذار کنار... و..... و..... و..... شنیدی می دونم....یک بار بهت گفتم حق داری در جواب بگی.....به سکوتش محتاجی.... ولی وقتی که درد از اون نیست.... اگه مسببش...خودشه....بگو بهش... درسته به نظرت بدهکار بهت....ولی بذار این منت رو سرش بمونه.... با نگفتنت.....این به اون درش نکن... بگو بهش....درسته حقت رو گرفته..حالا دلی...یا دنیایی...هر کدوم... حداقل 1% بهش فرصت دفاع......و یا عذرخواهی بده.... حالت بهتر میشه.... باشه...قطعی نمی گم...شاید بهتر بشه....اینم یک راهه.... . . . گاه فرصتی می خواهد آدمک تا بگوید ببخشید.... 13 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ مرز بین شادی و غم کجاست؟ میشه این دو تا باهم قاطیم بشه؟؟ 9 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ دهانم پر از حرف است... ولی با دهان پر که نمی شود حرف زد!!! " 9 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ شنیده بودم خاک سرد است این روزها اما انگار انقدر هوا سرد است که زنده زنده فراموش می کنیم یکدیگر را ... 14 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ هر چی فکر کردم نتونستم چیزی بنویسم گویی برای نوشتن نباید فکر کرد و گرنه الان چیزی نوشته بودم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده