Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ امروز زیارت عاشورا داشتیم مداحه با کلی سوز و گذاز تموم کرده زیارت رو بعد نشستیم سر سفره صبونه ، اولین کاری که کرده یه چندتا جک +18 از موبایلش خونده برای حضار 10 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ این مدتی که چراغ خاموش میام احساس می کنم شدم عین روح ... دنیای جالبیه ... می چرخی، بدون اینکه دیده بشی ... . واقعا دنیای دیده نشدن هم جذابیت های خاص خودش رو داره ... . این یک پیشنهاد نیست ، صرفا بازگویی ِ یک تجربه است 14 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ امروز آسمان شهرم متفاوت تر است با همه آلودگی و دود مه، اما شهر من زیباترین شهر است، عشق است و حال چگونه با حسرت به تماشایش نشسته ام بگذارید با همین دود و سیاهی سر کنم حریصانه به آغوشش میکشم اینجا تنهای جای من است . بگذارید بگذارید ... 15 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ دوران نقاهت هم بد چیزیه هاااا:icon_razz: 11 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ یه وقتایی اینقد آدم زندگیش غمناک میشه که دوس داره یکی یهو بگه: ....کاااااات.... عالی بود عالی... خسته نباشین بچه ها... واسه امروز بسه! 14 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ همیشه بهت اصرار میکردم بابا برو زن بگیر عمه شم و تو همیشه در جوابم میگفتی ادم یبار عاشق میشه الان حرفتو میفهمم همه چی دارم اما زخم دلم هنوز خوب نشده به قول خودت درد نداره اما جاش مونده کاش یه روز جاش بره 16 لینک به دیدگاه
atefehkhanom 2893 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ واااااااااااااااااااااااااای خداجونم ممنون:hapydancsmil: کاش الان بقیه خواب نبودن و میشددادبزنم تشکرکنم ازت... خیلی خوشحالم همین الان جمله ای که خیلی وقت بود میخواستم بشنوم شنیدم.... چقدر شیرینه جمله"دوست دارم...." خدایا ممنونم..... 10 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ واقعا چرا به جای این همه قانون چرند یکی یه جا ننوشته بود که : آدما برای دوست داشته شدن و اشیا برای استفاده هستن چرا همه چیز شده وارونه ؟ کاش ما آدما یاد می گرفتیم که پول برای این که باهاش زندگی کنی نه این که براش زندگی کنی ؟ واقعا بعضی از آدما چقدر پست شدن ؟ یعنی به خاطر پول باید تن به هر کاری داد ؟ حتی خود فروشی ؟! یعنی پول = انسانیت ؟! برای چی ؟ به کی؟ به چه قیمتی آه ....... داریم به کجا می رسیم 10 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ آشکارا خودمو جلوی چشما گم کردم! 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ آهـــــــــای لعنتی!! با توام .......... آره ...... تو!! رفتی واسه چند میلیون تومن دزدی کردی و بعدش مغازه هارو آتیش زدی که چی بشه؟؟؟؟؟ میدونی تو فقط دزدی نکردی؟؟؟ میدونی با یه خانواده چیکار کردی؟؟؟ میدونی خانواده جونی که به کشتن دادی الان چه حال و روزی دارن؟؟؟ باباش فقط شده اشک ... مادرش شده یه نگاه ! خواهرش شده سکوت ... بی انصاف این چهار نفر تنها امید و پشتوانه همدیگه بودن!!! تو فقط یه نفرو نکشتی.... تو این چهارتارو با هم کشتی !! میفهمی؟؟؟ تو دزد نیستی .... قاتلی!!! ازت متنفرم .... این جوون خیلی آرزوها داشت ... خیلی ... ازدواج نکرد که به آرزوها و کاراش برسه واسه خودش خیلی برنامه داشت .... ولی تو نابودش کردی !! کاشکی دستم بهت میرسید و میبردمت پیش پدرش اون زمانی که سر نماز یاد پسرش افتاد و جلوی چشم مهموناش رو زانوهاش افتاد و شروع به گریه کرد دوس دارم ببینم طاقت میاوردی اشکاشو ببینی ؟؟؟ نمیدونم با چه رویی زندگی میکنی !! اونم تو دنیایی که عده ای شبانه روز به درگاه خدا ناله میکنن و از تو گلایه میکنن!! ولی اینو میدونم که زندگی آرومی نخواهی داشت ! 20 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ باید سعی کنم شاید فقط و فقط یه درصد امید باشه اما واسه همون باید دوباره بلند شم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 کمر خمیده راست میشه سخته اما شاید بشه ، شاید فاطمه جونم واسه امیدت از نو شرو کن این دوره دوره ای بود خواسته خودم بود و ناراض و ناراحت نیستم واسه خاطر هدفت و چیزی که تو ذهنته تلاش کن و بشو دختر 6 ماه پیش که شادتر از تو تو این انجمن وجود نداشت 12 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ 1 وقتایی هس میای به خودت امیدواری بدی میای تو ذهنت میگردی تا توی اون ته ذهنت شاید 1 چیزی پیدا کنی که 1 لبخند گوشه لبت بیاره هی میگردی هی میگردی هی با خودت کلنجار میری اما عوض لبخند گوشه لبت اشک از گوشه چشمت سرازیز میشه زیادم با هم فرقی ندارنا نه؟؟؟ 12 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ این روزها در دلم رَخت می شویند برای دیگری... نکند...خدای نکرده...زبانم لال....از این رو به آن رو شود روزگارش.... تازه داشت با مسیر رودخانه شنا می کرد.....دلش باز هوای شنایِ مخالفِ رود را کرده! دست و دلم می ترسد...او تازه واردی ست در میانِ شناگرانِ زندگی... این لُقمه برای گلوی او بزرگ است به قامتِ همان سنگی که نشانه ی نزدن است.... بَختِ بد گاهی رنگِ شترِ شانس به خود می زند... هر لحظه باید فعلِ هوشیاری صَرف کرد بر وزنِ اول مخاطب...یعنی: من هوشیارم! . . . این روزها هر که در ساحل است مصداق آن است که همیشه بیننده است.... حتی در میان فریاد های مُستمرِ: آی آدم ها یکی غرق می شود در اینجا!.. فعلِ هوشیاری صَرف کن... 11 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ تا حالا گريه يه مردو ديدي؟؟...من ديدم!...ديدم و شكستم!شكستم از شكستنش!... شكستم مثل خم شدن كمرش!شكستم مثل افتادگي شونه هاش!...غريبه بود!...پس چرا من شكستم؟! ... فرقي نداره!يه غريبه باشه يا يه آشنا!... صداش تو گوشمه!شنيدنش درد داشت!...يه درد بزرگ! چقدر صبوري كرده بود...اما ديگه طاقت نياورد!...گريه كرد!...من شنيدم صداي شكستنشو...صداي هق هق گريه شو...كاش نميشنيدم!...اين اولين بار نيست كه گريه يه مردو مي بينم!!...خدايا بهت گفنه بودم من طاقتشو ندارم!توانشو ندارم!...دل ديدنشو ندارم!چرا بازم نشونم دادي؟!!چرااااااااا؟؟!! كاري ندارم به بعضي از اين جووناي اين دوره زمونه كه حتي نيمچه مردم نيستن!چه برسه به مرد!...من از مرد حرف مي زنم!از تكيه گاه!از كوه استوار زندگي!من از مرد حرف مي زنم!!! اميدوارم ديگه نبينم اين صحنه رو....... 11 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ هرکی تونست منو قانع کنه برم درس بخونم بهش قول میدم تیارامو بدم بهش 9 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ از این بیراهۀ تردید از این بن بست میترسم من از حسی که بین ما هنوز هم هست میترسم ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم نه می تونیم برگردیم نه رد شیم ازتو این بن بست ... منم میدونم این احساس نباید باشه اما هست 6 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ مادرم برام فلاسک چایی خریده از این بزرگا درازا که علامت نایک داره . ( ̄ー ̄) یا به قول زهرا : قــُمقــُمـِنــگ ! فردا قراره پر چاییش کنم از صب برم کتاب خونه درس بخونم . ( ̄ー ̄) 12 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا به کدامین گناه ؟ 6 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ راه میاد نمیاد میاد نمیاد میاد نمیاد 8 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ دست به سینه ایستاده ام سر قبر تو.... یعنی از حالا تا بقیه عمر باید خودم را بغل کنم.... 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده