Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ دِ لعنتی اون کمربند ایمنی رو برای توی راننده گداشتن...نه برای عابر پیاده ی تو خیایون... حتماً باید تصادف کنی 4تا پلاتین بزارن تو دست و پات تا بفهمی؟ وقتی می گن موقع رانندگی با موبایل حرف نزن...حتماً می دون نمی شه تعادل رو حفظ کرد بین رانندگی و گوشی موبایل...می گی باشه حرف نمی زنم...به جاش sms می دی؟ اون عابر پیاده ی بد بخت می خواد با خیال راحت از خط عابر رد شه...می ری 1 سانتی متریش نگه می دای که بترسه؟ آخه مگه مرض داری؟ نوشته سرعت مجاز 60 تا...حالا می گیم 70 تا...100 تا رفتنت دیگه چه صیغه ایه؟ می خوای نشون بدی بلدی بیشتر گار بدی؟ وقتی جلوییت راهنما نمی زنه و می پیچی...بهش می گی: هوووووووووی راهنما بزن بعد بپیچ:w589:...اما خودت چقدر این کارو انجام می دی؟ تابلوی "ایست" فقط برای دکوراسیونه...مبادا وایستی ها....از کشفیات و کمک به علم عقب میفتی....:96h3px3wpnn293irwcz آمبولانس و آتش نشانی دارن بوق بوق کنان توی خیابون می رن که جون یکی رو نجات بدن.... بعد تو گازش رو می گیری می ری پشت سرشون:th_running1:...حس می کنی خیلی هم زرنگی و لاین برات خالی شده...:hrqr6zeqheyjho1f9mx آخرشم زبون هممون درازه..می گیم: به من چه...بقیه اول رعایت کنن...بعد من!!!! این بقیه کی هستن؟ من ...تو ...اون! اینا رو کی می خوایم بفهمیم؟:w74: بعد همش می زنیم تو سره خودمون که" به به خارجیا چه با فرهنگن":xbex7jmjnhtbacgrr3x 16 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ چه بده! از وقتی خوندن نوشتن یاد میگیری رو یه تابلو از آرزوهاتو برنامه هات مینویسی.... یه تصویر میسازی که چندین سال باهاش زندگی میکنی.... هر روز مرور میکنی بند بندشو باورش کردی!!! بعد دقیقه 90 ، درست زمانی که به مرحله اجرا رسیده ، یکی میاد یه شبه... همه رو پاک میکنه میگه دوباره بنویس، دوباره بکش، دوباره فکر کن، دوباره آرزو کن!!!! زمانی نمونده... هنگ میکنی. 19 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ بدبختیه داریما هر کی هر حرفی میزنی بهمون بر میخوره...نمیدونم ایراد از منه یا... 12 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ 70 تومن کفش خریدم اولین ورزی که پوشیدم پاره شده رفتم به فروشندش میگم این چه وضعشه میگه خانوم همینه که هس میگم میرم با رئیس اتحادیتون صحبت میکنم میگه برو ببینم چیکار میتونی بکنی ینی موندم تو این مملکت بی در و پی کر چیکار باید کرد 19 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ با تمام وجودم بهش گفتم: گمشو از اتاقم برو بیرون لعنتی.... برو بر نگام کرد و گفت: چرا نمی خوای قبول کنی یتیمچه ای؟ یعنی یتیم کوچک!!! نفسم از شدت عصبانیت بالا نمی یومد.... پاشدم در اتاقم رو باز تر کردم و گفتم بهت می گم گمشو بیرون.... گفت: مگه دروغ می گم..بابا نداری.... گفتم: بهت می گم برو بیرون...همین الان....اون دهنتم ببند 17 لینک به دیدگاه
NEGARi 9387 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ وقــتيــــ دلـــــــت در حـــد مــرگــــــــــ تــنــگـــــــ شـــد . . . بــا پشتِ دس بـــــــزن تو دهنـــــــش! البته فــقط وقتيـــ حــقشِ بزنيــــ تو دهنـــش كـــ يــه وخــتــيـــــــــ خودِ خــودِ خـــودتـــــــــ , با اردنـــگيــــ منبـــعِ دلـــتنگيتو دورشـــ انداختــه بودى . . . ت ج:( توجيه نوشت!) دلــتنگييِ مقطـــعى, كـــ مثل يه آدمـــ مـــوذيـــــــــ از اون تــــــــــــــــهِ دلــــــت, اون غارهاى تاريـــكش . . پـــا ميــــشه ميـــاد بـيـــرون . . يـــــواش يــــــــواش، دستـــش تو جيبشـــِ ، تـو دلــــت قدمــــــ ميزنـــــه , سرشم انداخــته پايـيــن كـــ از مظلوميـــتــش خجالــت بكشيــــــ . . . بعــد . . . خــــــــوب كـــ هــمــــــه جـــــايــــــِ دلـــتــو گــــــشت . . خــــــــوبــــــ كــ تشــــــنــتــ كــــرد . . , خودش همونجـــورى كـــ آرومــــ اومــده بـود , آرومم برميـــگرده ميـــره تو غاره خودشــ . . . تـــا كى بشه دوبـــاره ب قـصده جونــــــتــــ بيـــاد پـــــــرسه بـــزنـــــــه و بــا هــــــــــر قــــــدمش يــه جــرعـــــه بـــرنـــــدى شعـــــــــله بـــده بــــ آتـــيــــــشِ زيـــر خاكستـــــر . . . آتـــيـــــشـــ _مــســـــتــتـــــــــ ميـــكنــــــــــِ 15 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ گاهی اوقات بخند و برو...بگذار فکر کنند که نفهمیدی... 14 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ آرومـــــــم..... مثل بچه ای که سیر شده و پوشکشم عوض کردن دیگه راحت می خوابه 13 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ - عزیزم؟ +جانم؟ - میگم زن داداشت خیلی رفتارش بده ها! ولی رو چشم مادرت جا داره برا اینکه فقط چادریه +عزیزم وقتی ماها نمیتونیم جواهریو بخریم نباید بزنیم شیشه ی جواهر فروشی رو بشکنیم +عزیزم؟ -جانم؟ +خفه شو بخواب 10 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۱ بعضی از آدم ها یکدفعه میان یکدفعه زندگیت رو قشنگ میکنن یکدفعه میشن همه ی دلخوشی هات یکدفعه میشن دلیل خنده هات یکدفعه میشن دلیل نفس کشیدنت بعد همینجوری یکدفعه میرن و گند میزنن به آرزوهات میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات یکدفعه همه چی خراب میشه...! 17 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ چقد تو رو دور نگه داشتم از دشمنا یه آدم خوب ساختم از یه انگشت نما ماها از عشق هم دیگه تب زده بودیم ماها واسه ماه ها بعدمون حرف زده بودیم همه چی خوب بود همه چیز زود زود میگذشت و تنها غم من غمه این روز بود که تو بری من گله کنم از دسته تو من عاشقت بودم دقیقا برعکس تو جای تو رو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای من تو رو میخوام که تو هم تو یه عالمه دیگه ای تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست تو زندگیت من چه نقشی داشتم؟! واسه تو و دوره وریات چه فرقی داشتم؟؟! حالا دوست ندارم و یه وقتی داشتم وقتی که واسه دستهای خالیم دست میخواستم آره....واسه دستای خالیم دست میخواستم 6 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ از یک زاویه دیگه که به زندگی نگاه میکنم یاد این جمله از رمان "جوجه تیغی" می افتم. اکثر مردم برای تبدیل زندگی به یک کاریکاتور زشت ،از انجام هیچ کاری کوتاهی نمی کنند ، زندگی که میتواند شبیه یک نقاشی زیبا و با مفهوم باشد. 18 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ همه ما توی زندگی یه روزایی خیلی خوبیم....یه روزایی کاملا معمولی و یه روزایی هم فقط جا رو برای بقیه تنگ میکنیم 19 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ موافق نیستم مریم...ادما حتی اگه مفید هم نباشن نباید بگیم جا رو برای دیگران تنگ میکنن...یه روزایی روز تو هست و یه روزایی اصلا روز تو نیست..! 16 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ نمیدونم چرا شاعر ها و دوستداران ادبیات 12 شب به بعد طبع شعرشون گل میکنه ه ه ه ه ه و همه شرو به نوشتن میکنن 6 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ کبوتر بچه کرده, کاش بودیو میدیدیییییییی 15 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ ماهیمون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسته شد خوابیـــد. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکر کنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب 9 لینک به دیدگاه
hakan_68 2446 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ تازگی به همه شک دارم حتی به خودم.......!!!! 7 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۱ بعضی وقتا ،یاداوری بعضی خاطرات خوب؛ تلخ تر ازهرچیزممکنه. یادروزایی که سرصبح،جزچندنفرانلاین نبودن و یکی اش...... 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده