moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ آخ چه خوب می شد کینه به دل نمی گرفتیم... یقه ی یارو رو تو ملع عام...یا تو صحبت شب نشین ها پیش دوست و آشنا نمی گرفتیم... مُهر زود قضاوت کردن مردم اینقد داغه که...رو پیشونیت سریع می زنه مُقصر... وا میسه به دیدن و فیلم برداری کردن و بلوتوث کردن و یک کلاغ چهل کلاغ کردن... این میون حتی شاید یک نفر بیاد جلو بخواهد پا درمیونی هم بکنه....هستن کسایی که دستش رو بگیرن بگن..نونمون رو آجر نکن... والا نمی دونم این ماجرا نونش کجا بوده دیگه... من همیشه در این مواقع...مثه بمب خنثی شده می مونم.... یاد این آهنگ وزین برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آقای مقامی می افتم....(خیلی نازه دان کنین) و زمزمه می کنم... تو هر چه قدر که خواهي دل منو بسوزون برو هر اسبي داري براي من بتازون آخه قيامتي هم توي کاره خدا پرده ز کارت بر ميداره يه روز در محضر عدل الهي بهت ثابت ميشه که رو سياهي بس که تو آزردي مرا هرگز نمي بخشم تو را بس که تو آزردي مرا هرگز نمي بخشم تو را:dancegirl2::w14::w330: اگه مقصر من باشم ميرم جهنم روحم ميشه با آتش سوزنده همدم ولي مي دونم جاي من توي بهشته خدا تو قلبم اين معما رو نوشته...................... :ws3: پ.ن:چی می شد...قضاوت خودمون...شخصیت خودمون...آرامش خودمون....از قضاوت مردم بالاتر بود... رو هر ترازویی بزاریم...ترازو به سمت خودت سنگینی می کنه... ولی امان از عقلی که تو چشمه و عقلی که به حرف مردم بَندِ 17 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ عبرت چه واژه زیبا اما غریبی است! آنهایی که از گذشته خود عبرت نمی گیرند چاره ای جز تکرار آن ندارند. آنجا بود که تازه فهمیدم چرا زندگی ما تکراری است... 9 لینک به دیدگاه
ya~ya 820 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ خیلی وقتا آهی که از حنجره آدم بیرون میاد از حنجره خیلی کسای دیگه بیرون اومده شاید هردو آه باشن اما پشت هرکدومشون دنیایی هست که رنگ و بوی متفاوتی داره.حالا اگر قانون حق کپی رایت روی آه کشیدن اعمال کنن، یا مرگ به علت سوختگی از درون زیاد میشه یا زندانها پر میشه از آدمهایی که به جرم کشیدن آه تکراری )نقض قانون کپی رایت)دستگیر شدن:vahidrk: 12 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ يادته دوتايي زنگاي آخر ميرفتيم لب ساحل. يادته از تور ماهگيرا خرچنگ كش ميرفتيم يادته اتيش ميزديم كباب ميكرديم و انقد مي خورديم كه سرمون گيج ميرفت دراز دراز ميفتاديم رو ماسه هاي يادته بعدش الكي الكي مي زديم زير خنده و يه ريز ميخنديدم يادته خوش خوشك پياده مي زديم به راه از بس بوي تند ماهي و خرچنگ ميداديم رومون نميشد تاكسي بگيرم يادته هركي مي ديد فك مي كرد مستيم از بس تلتلو ميخورديم و ميخنديم سر تكون ميداد. يادنه با لباس يه راست ميرفتيم زير دوش اب ييخ ، منگ ملنگ ميفتاديم كف حموم بازم ميخنديدم. خيلي وقته خبري ازت نيست بي معرفت الان كجايي؟ هنوزم خرچنگ كباب ميكني ؟ 18 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ الان 44 ساعته منتظر یه کلمه ام... تو همه ی این ساعات،هیچ چیز ،جز اون چیزی که باید بشنوم از ذهنم عبور نکرده... واقعا چه قدر ضعیفم و چه احمقانه ادعای قوی بودن دارم... چیزی نمی تونه این دقیقه های ساعت نما که نه،هفته نما رو برای من کوتاه کنه جز یه چیز...و اون یه چیز نیست،و من نمی تونم بهش هستی بدم...به درد نمی خورم،به هیچ دردی نمی خورم... چرت و پرت میگم می دونم ولی خب تقصیرِ من نیست،44 ساعته منتظرم... 20 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ تا حالا به این فکر کردی که یه کسایی توی زندگی آدم هستن که ناسزا گفتنشون و کتک خوردن ازشون، به یه دنیا قربونت بشم فدات بشم زبوونی خیلی های دیگه، 1000 بار بیشتر می ارزه بهترین نمونه اش مامانا هستن :aghosh::vi7qxn1yjxc2bnqyf8v تا مثلا می گی مامان من اگه مُردم .... هنوز حرفت تموم نشده با یه چهره وحشت زده اول با پشت دست یکی آروم می زنه توی دهنت و بعد هم می گه دختره احمق زبونت رو گاز بگیر :brodkavelarg: همون لحظه است که به این جمله کاملا معتقد می شی که : ممکنه توی دنیا فقط "یک نفر" باشی اما مهم اینه که فقط برای یکی، همه دنیاشی :heartshape2::w36: 16 لینک به دیدگاه
هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ آخ جون فردا خواهرم میاد:hapydancsmil: دو هفته چند روز دیگه که تنها بودم دلم واسش یه ذره شده :aghosh: 21 لینک به دیدگاه
.MohammadReza. 19850 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ من خواهرم سالی یه بار میاد دو سه روز دیگم میره تا سال دیگه 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود 9 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ همچون مزرعه ای که ملخ تمام محصولاتش را خورده، خالی ام از حس، دیگر نگران داس ها نیستم همچون دشتی پر از گل بعد از بارش باران، پُرم از زندگی و امید و نیرو و همه تعجبم از همین پارادوکس است !! آهو میگه که قلب تو یه صحراست صحرا میگه دروغ نگو یه دنیاست بارون میگه اشکای تو یه چشمست چشمه میگه دروغ نگو یه دریاست نزار شبنم اشکات بباره دونه دونه چو مروارید غلطون بریزه رو گونه 13 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۱ دختری پشت یک هزارتومانی نوشته بود: پدرمعتادم برای همین پولی که پیش توست یک شب مرابه دست صاحب خانه مان سپرد! خدایا چقدر میگیری؟ که بگذاری شب اول قبر،قبل ازاینکه تو ازم سؤال کنی،من ازت بپرسم! چرا....؟؟؟ 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ شاید هیچ کدام مقصر نباشیم بزرگ ترین اشتباه ناخواسته ما ملاقات های اشتباه در زمان های اشتباه باشد...! وقتی قطعه پازل بالا سر خونه خودش نباشه، فشار اضافی برای جادادنش باعث خراب شدن گوشه کناراش میشه ! چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی من بی دفاعم... من شریف تربیت شدم من شریف بزرگ شدم... نه کسی منو می شناخت... نه کسی بنده رو می دید... نه ثروتمند بودم و نه هیچ چیز دیگر... همهٔ سهم بنده از زندگی کار کردن در زیر زمین ادارهٔ بایگانی بود لای پرونده ها... من ساده بودم من همه چیز رو باور می کردم، من با هیچ کس مخالفت نمی کردم... سرم به کار خودم بود و شریف بودم... من نمی خواستم به بانک برم، من نمی تونستم طبابت کنم، من نمی تونستم سرهنگ باشم، من نمی خواستم شعر بگم، من مقاومت کردم تا حد توانم... اما من توانم کم بود... بنده ضعیف بودم، برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران... و من به همه احترام می گذاشتم... من به همه احترام می گذاشتم، و من شروع کردم به بازی کردن... و من شروع کردم به سرگرم شدن... و بعضی وقت ها یادم رفت که کجام... و همهٔ این هایی که می گند مال من نیست، حق من نیست... و من اشتباهی ام... من از اولش هم اشتباهی بودم... بله من یادم رفت که این ها مال من نیست و من اشتباهی ام، تقصیر من بود... تقصیر دیگران هم بود... اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم برنداشتم.... من هیچ چیز رو توی جیبم نذاشتم... من از سهم کسی نزدم... من فقط اشتباهی بودم... خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم... خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم... من فقط اشتباهی بودم... چه دفاعی از خودم بکنم؟... من بی دفاعم... حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم... جناب قاضی من از هیچ کس توقعی ندارم... خدایا تو منو ببخش...من اشتباهی بودم 18 لینک به دیدگاه
nazfar 8746 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ نه مثل اینکه احترام زیادی، موجب ایجاد توهمات زیادی شده.... متاسفم 11 لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ خدایا دوستت دارم خدای مهربونم،ممنون که امروز لحظه لحظه اش کنارم بودی و کمکم کردی، حضورت رو حس میکردم خدایا شکرت :icon_gol: 10 لینک به دیدگاه
Arpak 8511 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ رو به رو شدن با آدم ها حوصله میخواد و من کم کم حوصله ام دارد سر میرود! 19 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ یعنی می شه یه بار من بدون سر درد بیدار شم....دیگه توان تحمل این یکی رو ندارم 13 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ خيابان "ناخدا همزه" پشت چراغ قرمز كه 68 ثانيه مانده تا سبز شود ايستاده ام پياده،... يك فكر يك حس مبهم پرتم ميكند به گذشته اي كه هيچ معلوم نيست چطور بيخود و بي جهت درست در اين شلوغي روز مثل يك بوي تازه ي تند بي هوا در مغزم رسوخ كرد و محو شود گذشته اي كه كسي را بيرون مي ارود مي گذارد جلو چشم ادم تا درست مثل يك خواب گذرا بگذرد و فراموش شود و هرچقدر هم كه فكر كند هيچ يك از خواب هايي را كه از اول عمر تا حالا ديده است به ياد ني اورد به همين تندي از جلو چشمانم گم مي شد و گم ميشود وميدانم كه اگر تا اخر دنيا راه بروم و فكر كنم بو بكشم و پشت همه ي چراغ قرمز ها بمانم تا سبز شوند تنها هيچي را بيادم مي اورم تا نگويم چه ديده ام چيز ي شبيه همين چهار راه ناخدا همزه كه چراغ قرمزش سبز نيمشود ولي من مدتهاست از ان گذشته ام واز تمام يادهاي گذرا .... 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ از سر بیکاری رفتم آمار پست هام رو تو این تاپیک در اوردم دوره سریع این که قبلا چه گاه نوشته ای داشتم آمار پست دهندگان دیگر به همراه تعداد پست هاشون لیست ادامه دارد..... چه کسانی نوشته اند؟ نوشته ها 379shahdokht *1983* نوشته ها 312pesare irani نوشته ها 263هولدن کالفیلد نوشته ها 209- Nahal - نوشته ها 177sam arch نوشته ها 160sharook نوشته ها 152*mini* نوشته ها 141El Roman نوشته ها 138سـارا نوشته ها 135Mahnaz.D نوشته ها 127*mehrsa* نوشته ها 126سارا-افشار نوشته ها 123Fo.Roo.GH نوشته ها 118پیرهاید نوشته ها 103Essi نوشته ها 98Himmler نوشته ها 96pari daryayi نوشته ها 96azarafrooz نوشته ها 94...Urbanist... نوشته ها 93گـنـجـشـک 21 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ نمیدونم بده یا خوبه ، که حتی آب و هوا یا یه ساعت خاصی که از خواب پامیشی تورو یاده خیلی چیزا بندازه امروز آب و هوای اون ساعتی که از خواب پاشدم......... دور شو ای خاطره ... حوصله ندارم () 15 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۱ ابـــر های تــیــــره هــمــیــــــــشه پــیــغــمــبــران آیــه هــای تــازه ی تــطــهــیــرنــد 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده