پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شهر غبار آلودست خانه ها ویران مردمان هم چون موریانه می جهند در این غبار آباد بوی بودن به مشامم می رسد در تنگ کوچه های همین شهر غبارآباد گویی باران برگ های حسن یوسف روی زمین می ریزد وقتی کسی در کوچه ی باریکی لب روی لب میناتوری خدا می گذارد چه هنگامه نابی چه غوغایی 14 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بلوتوث مزین بود به نام"مزار آباد" عزیزی پرسید: لوده این چه نام است؟ گفتمش مزار آباد - یعنی از مزار ها آباد . . . . 14 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اشتباه من این بود .... هر جا رنجیدم ، لبخند زدم .... فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند ... 18 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ عشقم این چهارشنبه داره بعد از 3 سال و نیم از کانادا میااااااااااد :hapydancsmil::hapydancsmil: دو ماااااهم میخواد بمونه :hapydancsmil::hapydancsmil: . . پ.ن : ضلع سوم مثلث عشقی که دوران دبیرستان داشتیم مهتاااااااااااب :hapydancsmil: بعد از کنکور دیگه ندیدمش 17 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چقد بده ادم سرما بخوره دو روزه جونم بالا اومده 8 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زندگانی رسم تیپا خوردن است... بس گوارا زخم هر خنجر مرا... 8 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ این روزها خفن حس آزادگی میکنم! 11 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ گفتیم روزنه امید هنوز هست ، در این دنیاکه نافش را با تاریکی بریده اند نیست همه اش یک حس توهم انگیز از بودن هاست گلیمی بمن بدهید رویش دراز بکشم و بروم تا آن بالاها تا بیجاها من تعلق خاطر دیگر ندارم تعلقاتم را زیر خاک نهادم و مرگ این عزیز همیشه غریب جایش خالیست قورت میدهم بغض چند ساله ای را گرچه عذاب آور است حتی از درد گلوی آنفولانزا بدتر روزی کسانی را میخواستم امروز سوغات آن همه خواستن ها ، یک تنهایی پر غرور ولی بی رمق است میخندم ، چون بازیگرم شادم چون مهنت کشم دربندم چون آزادم گپ میزنم چون دغلکار وجود خویشم من ناجوانمردانه خودم را می فریبم من فریبکار زندگی خویشم 10 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خشک شو چشم بی بنیان بس کن ناله ی دل بس کن 5 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دوست داشتن، صدای چرخاندن کلید است در قفل. عشق، باز نشدن آن. کاری که ما بلدیم اما... باز کردن در است با لگد... 7 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بعضی وقتا یه آهنگ آدمو میبره تااااا... 18 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ نمیدانم چرا وقتی ناراحت هستم گاه نوشته میخواهم بنویسم... مگر زمان شادیهایم را نمیتوانم بنویسم... خیلی جالب است ...خوشی هایم را برای خود میخواهم ولی انتظاردارم همه درغم و غصه هایم شریک باشند..انصاف هم چیز خوبی ست که من ندارم چه میشود مثل یه گنجشک با صدایم کسی را شاد کنم ، مثل قاصدک با دیدنم همه شاد شوند.. گاهی از یک گنجشک و قاصدک کم ارزش تر میشوم 20 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ انقد بدم میاد پروفشون بستس ، بعد میان پیام میدن ! خو من چجوری جواب بدم ؟ پیام خصوصی برا کارهای مهمه و منم حوصلشو ندارم میخوای درخواست دوستی بدم؟ نیمیدم یا این پروفارو باز کنید یا به کسایی ک دسترسی دارن پیام بدین یا اول دوست شین پروفتون باز باشه بعدا پیام بدین من اعصاب ندارمااااااااااااا 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ چقد حرف دل من و یوحنا یکیه میان پروفایل ادم پیام میدن بعد پروف خودشون بسته اس :icon_pf (34): منم هر کی پروفش بسته باشه اصلا جواب پیامشو نمیدم م م 7 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دغدغه های آدما چقد متفاوته 17 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ فقط خدا کنه شاخکام سیگنالا رو اشتباه گرفته باشه وگرنه........... 12 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امروز هیشکی بهم تبریک نگفت خیر سرم چشم براه یه اسمس تبریکم چرا هیشکی تبریک نمیگه 22 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امروز یاد معلم کلاس اولم افتادم..خانم ثریا محمدی..... عادت ندارم کسی رو نفرین کنم... اما امیدوارم این معلم سادیسمی روانی جواب کتک هایی که به ما میزد رو ببینه....:w589: هنوزم که دوستامو میبینم همشون با نفرت ازش یاد میکنند. یاد بهترین دوست کلاس اولم افتادم..کوثر..عراقی بود... بعد حمله آمریکا به عراق برگشتند عراق....هیچ خبری ازش ندارم... 12 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شهیار قنبری وقتی این ترجیع بند را میگفت در زیباترین قوس احساس بود: واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مرگم پ.ن: اگه سبزم، اگه جنگل، اگه ماهی اگه دریا اگه اسمم همه جا هست، روی لبها، تو کتابا اگه رودم، رود گنگم مثله بودا اگه پاک اگه نوری به صلیبم، اگه گنجی زیرخاک واسه تو قد یه برگم، پیش تو راضی به مرگم اگه پاکم، مثله معبد اگه عاشق، مثله هندو مثله بندر واسه قایق، مثل قایق، مثل پارو اگه عکس چهل ستونم، اگه شهری بی حصار واسه آرش تیر آخر، واسه جاده یه سوار واسه تو قد یه برگم، پیش تو راضی به مرگم اگه قیمتی ترین سنگ زمینم تووی تابستوون دستای تو برفم اگه حرفای قشنگ هر کتابم برای اسم تو چند تا دوونه حرفم اگه سیلم پیش تو قد یه قطره اگه کووهم پیش تو قد یه سووزن اگه تنپوش بلند هر درختم پیش تو اندازه دکمه پیرهن واسه تو قد یه برگم، پیش تو راضی به مرگم اگه تلخی مثله نفرین اگه تندی مثله رگبار اگه زخمی،زخم کهنه بغض یک درد رو به دیوار اگه جام شوکرانی، تو عزیزی مثله آب اگه ترسی، اگه وحشت، مثله مردن توی خواب واسه تو قد یه برگم، پیش تو راضی به مرگ 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده