Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ شقی ماه، شقی شاه، شقی خسته ی خسته شقی چرا نمیخنده ، شقی مهمون میداره، شقی گلی به جمالت، شقی مهمون کلامت. شقی همون بود که میخوند. چی میخوند؟ شقی دیدم خجالت لت لت لت لت میکشید. از غم مهمون ملالت لت لت لت لت میکشید. شقی رفتی ناهار کردی، بعدش رفتی تو شام کردی. اگه دفع مهمون کردی، اینو بدون ضرر کردی، فکر کردی خیال کردییییییییی. 10 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ چقد بعضی وقتا دوس دارم آدمایی که فک میکنن تفکرشون برتره رو با خاک یکسان کنم ... ولی به قول بابام ، به این جور آدما اگه محل نذاری براشون از 100 تا فحش بدتره ... 13 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ از دردسر متنفرم.:icon_razz: ولی همیشه اومده سراغم. راست میگن از هرچی بدت بیاد سرت میاد. من عااااااااااشق دردسرم. 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ كفشام را بپوشم بزنم برم از اين فصل بهار و سرگردون و در به در كوچه پس كوچه هاي پاييز بشم آخ كه چه دل تنگ برگاي خشك باغچه حيات پهن دلباز قديمي شدم تو اون بعد از ظهر طلايي رنگ ... بايد برم گم بشم شايد خالي شدم از خودم از تو از ما، و پر شدم از هيچي از يك نفس پاك و عميق... 10 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ بدترین مصیبت اینه که تنها و گرسنه باشی هوس کنی خودت غذا بپزی برای خودت با هزار زحمت و دردسر ماکارونی بپزی بیاری بزاری جلوت که بخوروی ببینی اشتهات کور شده :w74: 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ بدترین مصیبت اینه ظهر جمعه ناهار آبگوشت یا همون دیزی داشته باشید!!! 5 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــا شکرتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ واسه همه چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی شکرت.....! 8 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ بزرگترین زجر زندگی اینه وقتی حوصله کسی و نداری هر روز یا مهمون بیاد یا دعوت بشیسه شنبه دعوت بودم چهارشنبه مهمون داشتم پنجشنبه قراربود مهمون بیاد پیچوندم امروز ناهار دعوت بودم اونم پیچوندم شب قراره مهمون بیاد فردا شب هم مهمون میاد بابا به چه زبونی بگم حوصله کسی و ندارن یک هفته بیخیال من بشید پیرو این پست امروز عصر هم دعوت شدم باید برم:icon_razz: 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ چقدر صدای رد و برق و بارون رو دوس دارم :hapydancsmil: 4 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ اگه خاطرات یه روزمو بنویسم بعدش کپی بگیرم میشه دنیای این روزای من.................. خدایااااا از این یکنواختی خسته ام... 9 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ خدایا ، الهی سلامی ، جوابی نگاهی ، ندایی امیدی، رهایی.... 5 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ باشه ... خدایی هم هست ... قیامتی هم هست .... قصاصی هم هست .... 7 لینک به دیدگاه
shamim _ thr 505 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ بعضی چیزا ارزششون بیشتر ازیناست که بخوایم به حال خودشون بذاریم ... بعضی وقتا ترمیم خیلی بهتر از رها کردنه!! 5 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ این روزها دلم زیاد می سوزد برای این همه فلاکت پذیری!! ظرفیت این روزهای مردم ما چرا اینقدر بالاست؟ چرا هنوز هم عده ای زیر برف را اینقدر دوست دارند؟ چرا؟؟؟ 13 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ عجب خیاط ماهریست دنیا! دل هیچ کس را برای من تنگ ندوخت!! 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ از صبح بس که کار کردم هلاکم :obm: این مهمونا هم نمی یان خوابم گرفته :(2310): 5 لینک به دیدگاه
blue-sky 346 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ " انا عند القلوب منکسره . . . " خدایا یادت باشه ... 4 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ ابــرهــای تــیــره هــمــیـــشــه پــیــغــمــبــران آیــه هــای تــازه ی تــطــهــیــــــرنــد . . . 5 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ چقد بده یکیو ببینی و احساس کنی داره آخرای عمرشو میگذرونه با این ک سنی نداره 14 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 فروردین، ۱۳۹۱ تنبان دزدی (خداوند نامه) آی خداوند تو که خدایی کاش انسان بودی مثل ما عمرم تکیه گاهی بود فروریختم دیدم دیوار پوسیده است بی محتوا بود هرچه که نوشتم هر چه سرودم یا حضرت پیر ، پیر در پیر مانده ، پیری که همه تو را سرکوفت میزنند همه تو را ذلیل می کنند وقت آنست که رخت سیاه شب برتن کنی در شب بلولی و شب زده باشی و در نهایت پست باشی خوبی و خوب ماندن در این دنیا احمقانه ترین کارست ، خوبیم را در ذات پرورش میدهم دوست دارم چونان جزامی باشم که هر موجودی از من بگریزد من سر از عشق های دوروزه آدمیان نشناسم - من در وجد و طلب نبودم - بمن طلب نیامده - من خود توبه ام آی خداوند با تو ام تو که جبراییل بادت میزند به گرمای وجودم آگاهی؟ این ها بغض ترکیده یک عمر است که امروز منفجر شد میبینی بندگانت مرا سرکوفت امتحانی میزنند که تو در مقابلم قرار دادی اگر پیامبر بودم چون عیسی هستم من برای صلیب های زندگی همیشه خود را آماده کردم ای تو که به خون خدا قسم میخوری من محمدم دندان وجودم را در اُحدت بشکن ، بشکن! اصلا من همین هائدم همین فرزند آدم همین دلگرفته ای که در بی حجمی هوا بارها سروده است چون بیماری هستم که اب دهان قورت می دهد و گلویش روحش را می ازارد من بغض های قرو خورده ام را با صد من شوکران میخورم سخت است اما عمر من به این وضعیت رسیده و آشناست ای خداوندا بیداری من را میبینی من همینم که نه نفرین بندگانت که نفرین ملائک به گردنم است من پیرو پیامبری هستم که بزرگترین افتخارش غارت یک سیب از باغستان توست من فرزند همان آدمم من را هبوط بده من را بیجا کن جایی برویم من و تو عاشقانه با هم همه کار کنیم از هرکاری که خودت حرامش کردی میخواهم با خودت باشم این زمین از این آدمکده بیزارتر از قبلم از این دنیای دروغ و ریا از این خانه ای که هر کس به خویشش جرات میکند افکار عده و یا شخصی را تباه کند ای خدا تویی که خیلی صبوری بمن چه حس بمن چه رقص در باران بمن چه واحد کشی تُنبانم را سفت میگیرم - تنبان دزدی رسم دیرینه ایست به کارهایت برس خدا پ.ن: در آن دنیا من را مجرم نخوان من خود میدانم مجرمم - من مجرم به آدم بودنم - باکی نیست 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده