رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

خسته نمیشین انقد همیتون خسته و غمینیننننننن

ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا :vahidrk:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

وقتی از همه کس و همه جا آروم آروم دور بشی و موقع دور شدن پشتتو نگاه کنی و کسی حواسش بهت نباشه ، متوجه میشی که هنوز یه روز خوب نیومده...

 

آره دوستم ، یه روز خوب هنوز نیومده...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

خدا و بهشت و جهنم و روح و دین و پیامبر و امام و ثواب و گناه رو فهمیدم که وجود ندارن

 

الان به این شک کردم که انسان ها شاید وجدان هم ندارن.چون به راحتی هر حرفی بخوان راجع به بقیه میزنن.هر کاری بخوان انجام میدن.

فکر کنم به جای اینکه دنبال نداشته ها بگردم بهتره دنبال داشته ها بگردم.چون جستجوم زودتر تموم میشه

  • Like 8
لینک به دیدگاه

وقتی هستش قدرشو نمیدونی اما وقتی میره حس میکنی یه چیزی تو یه جایی خالیه....

بهاره عزیزم مدیر زحمت کش همینجا بهت خسته نباشید میگم با اینکه از انجمن رفتی اما جات معلومه:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

یکشنبه 27 فرودین 91 روز پر بارانی بود.

 

هرچه صبر کردم باران بند بیاد ، فایده ای نداشت.:icon_razz:

 

اول با ترس و لرز گفتم میرم توی راه بارون قطع میشه.

اما تندتر و تندتر شد،هرچی بیشتر میدویدم بیشتر خیس میشدم.:sad0:

 

دیگه دیدم کار از کار گذشته با آرامش تا رسیدن به خانه زیر باران تند راه رفتم و اکنون مثل موش آب کشیده هستم.

 

باران اونقدرها هم ترس نداشت،لحظه ای که در برابر خیس شدن تسلیم شدم،لحظه عجیبی بود. :sigh:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

واسه چهارشنبه باید تمرین تحویل بدیم...به دوستام میگم بیایید بریم کتابش رو از انتشارات بگیریم .....میگن با شناختی که از تو داریم میتونی از کمترین داده ها مساله رو حل کنی و به جواب برسی....(ترم پیش هر وقت باید تمرین تحویل میدادیم بلاخره با یه روشی به جواب ..گاهی اوقات غلط بلاخره میرسیدم....اینا هم ما رو سوژه کردن:vahidrk:)

 

آب بازی هم عجب کیفی داره ها....:hapydancsmil: سه تا مهندس کلی محاسبات مهندسی کردیم که از فواره های آب و آتش بدون خیس شدن رد بشیم....به محض اینکه اولین قدم رو گذاشتیم...از اول تا آخرش همه با هم فعال شدن:icon_pf (34):آبرو واسمون نموند:4564:

  • Like 13
لینک به دیدگاه

بعدها

كنار ِ ي ِ رختخواب

وقتي قرار ِِ قصه منو بگن

روي ِ يه كلمه گير ميكنن ...

دلتنگي ... دلتنگي ... دلتنگي ...

ميدوني ...

همه غمها كه اشك آدمو در نميارن

يه سري غم ها هستن كه به مرور زمان توو دل ِ آدم رخنه ميكنن

و

تو ديگه آدمي نيستي كه ي ِ زماني ي ِ غمي توو دلش بوده ...

غمي هستي كه يه زماني آدم بوده ... !!

 

+

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

امروز باران می کوفت

فکر من طوفانی بود

قلبم کویر لوت

چشمم پاییز برگ ریز

چهار فصلم از این حجمه!

 

پریشانی روزگار تا کی؟

اگر از دوشم باری کس برنداشت

مولوی نزدیک است

حمال خوبی هستم

 

آینه داشت مستراح(!)

دستم را شستم

همه جا سفید بود

چشم دیگران ، موی من!

 

تار در دست بود

حالی هم بود

مضراب طلایی بود

مانند خنجر شد

سیم سل پاره گشت

 

. . . . . .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

درد آدم ها از فرسایش بد تر است

خزیدن در تنهایی مامنیست که از فرسایش می کاهد

 

امروز و امشب یکی بودند

هر دو غارتگر روح سرکش ولی چروک منند

بقول شریعتی عزیز:

دل که میگیرد تاوان لحظاتیست که دل داده ایم

دل ما تا عمر دارد باید بگیرد به تاوان لحظاتی که خوش بودیم ولی فکر میکردیم که خوشیم

بلکه بقول پدر بزرگ سرخوش بودیم!

دلخورم

از خویشی که یک عمر خسته کردم

از دلی که یک عمر نابودش کردم

از عقلی که یک عمر درگیرش کردم

به چشمان ناز خدا قسم - خسته ام

 

. . . .

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بیدار است...خود را به خواب زده...

چشمانش را گاه و بی گاه باز می کند...رو به رویش آینه ای است...

دوست دارد چشم باز می کند..فقط خود را ببیند...

او به غیر از خود کسی دیگر را نمی بیند...دوست ندارد که ببیند...

هر بار که حس کند..کسی دیده می شود به جای او...

حسادت تمام وجودش را می خورد...دفترچه اش را سیاه می کند از خاکستری ها...

خود...خوره می شود بر روح خود....و چه بد خوره ای است حسادت...

و با اینکه ظالم است به خود و آنان که بهشان حسودی می کند...

ولی من دل می سوزانم برای او...

من دل می سوزانم در مواجه با این آدمکان....

قابل ترحم هستند...

.

.

.

هیچ وقت دوست ندارم..وقتی چشمانم بعد از خواب باز می شود...رو به رویم آینه باشد...

می خواهم رو به روی یک پنجره باشد...تا دیگری را ببینم...تا دیگران را ببینم...

  • Like 20
لینک به دیدگاه

تا گل غربت نروياند بهار از خاك جانم

با خزانت نيز خواهم ساخت

خاك بي خزان من

گرچه خشتي از تورا حتي به رويا هم ندارم

زير سقف آشنائي ها ي خواهم بمانم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هفت قسمت کلاه قرمزی رو دان کردم و نیگا کردم

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:hapydancsmil:

 

کاش پروپوزال نوشتن هم مثل پسرعمه زا و بعی بعی شیرین بود:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 10
لینک به دیدگاه

از اینکه دیدنم باعث میشه یک نفر یا حتی بیشتر از یک نفر و بیشتر دوستام البته بهشون انرژی مثبت منتقل بشه خیلی خوشحالم:hapydancsmil:

 

البته این حالت کاملا دوطرفه هست :ws37:

 

بالاخره درسه منم تموم شد رفت پی کارش...

چرا حوصله ام نمیشه زنگ بزنم و برم سرکار چرا آخه:icon_pf (34):

  • Like 10
لینک به دیدگاه

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

 

توی بازازار صداقت کمی ارزانی بود

 

کاش اگر ما کمی لطف به هم میکردیم

 

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

 

کاش به حرمت دل مسافر

 

هر شب روی شفاف ترین خطره مهمونی بود

 

کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد

 

:hanghead:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

:4564:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در خلقت شترها در مانده ام

عمری و وقتی بخود آمدم که دیگر شتری هستم که جحاز و مهبل آدمیان روی کوهان هایم سنگینی میکند

در بیابان ها هر روز مسیری را طی میکنم

بی آنکه صاحبمانمان بدانند بی آبم - خسته ام و یا دیگر پیر شدم و طاقت بارکشی ندارم

روزی فهمیدم که صولت و عزت پرنده بودن و پرواز بسیار بسیار رفیع تر از هر چیزیست

دوست دارم کبوتر باشم

نه کبوتر نمیخواهم

یا کریم

یا کریم باشم ، آزادانه پرواز کنم ، یا کریم ها دنیای عجیبی دارند

و من در حسرت تخریب تمام وجودم حاضرم یا کریم باشم

روزگارم شتریست

اُشتری بخت برگشته ام

 

شتری

 

من در این وحشت اقلیم به زندان گشتم

گشتم و دیدم و این بار چه تنها هستم

 

دیگران قرعه اقبال زدند بر این دل

خوب دیدند بر گرده ی من این مهبل

 

شتری خسته و بی آب شدم از مردم

نای رفتن نبود بر قدمم بر این ثم

 

شیره ی جان به پشیزی دادم

همسفر با گون امروز شدم با بادم

 

دیگر اما شتری عمری داشت

بر دلم تخم نبودن او کاشت

 

خواهم این بار نگویم آه آه

گر سُبُک شم بشوم همچون کاه

 

بال گیرم بپرم بروم آنجایی

نه بود روح زمن نکه ماند جانی

 

منم و صولت پرواز کبوتر یا باز

منم و کبک و پرستو یا غاز

 

خواهم این بار به بیابان نروم

به سرای فخر فروشان نروم

 

نشوم بنده طاعت نشوم بنده کس

بکنم تازه هوا بکنم تازه نفس

. . . . .

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...