pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ امروز کلی رقصیدم و کلی شارز شدم از 12 داشتم میرقصیدم با ساعت 4 یه گروه ارکست ارگ و امپلی فایر و....................... رو اورده بود وسط بیابون برای رضای خدا داشت میزد کلی شارز شدم اوون وقت با اون همه انرزی اومدم این تاپیک باز کل غم های دنیا سرم خراب شد دریغ از یه ذره انرزی مثبت تو این تاپیک 16 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ تا شنبه نمیرم دانشگاه ، ولی بازم غصه م گرفته ... خسته شدم بخدا ... دوس دارم تابستون بیاد ... کلا همش منتظر تعطیلی ام 11 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ [h=6]من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم ...[/h] 17 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ چرا عیـــــد انقد زود تموم میشهههههههههههههههههه با چه انگیزه ای فردا 7 صب بیدار شم دوبارههههههههههههههه 6 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ از 8 صبح تا 8 شب کوهنوردی و بعد هم اسباب کشی، دیگه رمقی برای آدم نمیمونه. 10 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ پیرزن 90 ساله مادر همسایه که نمیتونه راه بره خودش رو کشون کشون رسونده در خونه ما! در رو باز کردم دیدم داره مثل بچه گریه میکنه! پرسیدم چی شده میگه زنگ بزن ببین بچه هام کجان نگرانم, زنگ زدم گفتن داریم میایم! بعد شروع کرده گریه میکنه میگه از صبح منو گرسته تشنه ول کردن رفتن!! هرچقدر خواهش تمنا کردیم که بیا تو تا بیان نیومد, غذا هرچقدر خواهش کردیم قبول نکرد, گرفتم از دستش بردم تا خونشون, آخرین جمله ای که گفت این بود : "سگ هم محتاج بچه هاش نشه ایشالله!" 24 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ خوشم میاد هیچکی حس رفتن و شروع به کار رو نداره...من چی بگم که به زور میخوان برام بلیط بگیرن و بفرستنم...هر چی زودتر برم:4564: 16 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ مدتی ست دلتنگ کودکانه هایم شده ام. پشت در کودکی ایستـاده ام و می کوبمش... می خواهم مثل گذشته ها، کودکی شوم شاد از بازی ها! و این چنین خسته نباشم خسته از، بازی های روزگــــار...! * * * * * * * ( دختری از کوچه های پائیــــز - بهـار 91 ) 13 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ ناز با ما مدار [رفیق] . . . . 11 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ بازی آونگ کسانی که سرگردانند این تحفه را بخوانند آنقدر گویم ربنا، تا برکنم من زنگها این گونه عشق آید میان در بازی آونگها من اشکرا مرهم نهم ، بر کالبد در دم دمم تا زین عمل بیدار شد، اندیشه و فرهنگها قلبم نقوش پای توست،چون لیک اینجا جای توست حجاج ِ غافل میروند ، نزد درت فرسنگها گاهی به محراب و نیاز هردم به آوازو به ساز نجوای ذکر یا صمد مستور اندر چنگها گر از برای خسروان یوسف شوی در چاه جان حفظت کند در بند شر ، حُرت کند از ننگها سودای عشق راستین ، از این رکاب از آن نگین باری رسایش میکند ، در امتحان سنگها هاند مباد بی دل شوی،غم را همی منزل شوی چون صلح با خصمان کنی ، واهی شوی از جنگها یا الهی من لی غیرک 9 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ نگار خورده بود زمین ، داشت اروم اروم گریه میکرد. مه نگار کوچولوی طفلکی اومده بهش میگه نگار کی زدتت؟ بزرگونه نگاهش کرد ، خیلی سخت رفت کنار نگار واستاد ، گفت من وایمیستم پیشت. من ِ بزرگِ سالم یاد گرفتم گاهی همینکه کنار دوست غمگینت واستی بسه... 22 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ از کرامات دوست ما این است فایل ورد را گرفته گوید زیپ است .... 5 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم راهم به قبر و سنگ گرانیت میرسه هر روز به قتل میرسم و شعر من فقط، به انتشار شعله کبریت میرسه دردم هزار ساله مثه درده حافظه، درمونشم همونیه که کشف رازیه نسلی که سر سپرده عصر حجر شده به ساقیای ارمنیه پیر راضیه وقتی که زندگی یه تاتر مزخرفه تنها به جرعه های فراموشی دلخوشم راسکول نیکف یه پیرزنو شقه کرده و من، با اون تبر فرشته الهام و میکشم…. . هی مست میکنم مثه یه بطریه شراب که وقتی پاش بیافته یه کوکتل مولوتوفه یه مجرم فراری شدم که تو زندگیش درگیره یه گریز بدون توقفه فرقی نداره جاده چالوس و راه قم من مستی ام که خوش داره رانندگی کنه یه ماهی که تو اکواریوم زار میزنه تا توی اشکهای خودش زندگی کنه باید تلو تلو بخوری این زمونه رو وقتی که مست نیستی به بن بست میرسی تو مستی آدما دوباره مهربون میشن حتی برادرای توی ایست بازرسی میخندن و به دست تو دستبند میزنن راهو برای بردن تو باز میکنن تو دام مورچه ها به سلیمان بدل میشی قالیچه ها بدون تو پرواز میکنن این بار چندمه که به یه جرم مشترک هشتاد تا ضربه شلاق پشتتو هاشور میزنه برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی تنها دل خودت واسه تو شور میزنه تو یه گلایلی که تو این سرزمین شوم راهت به قبر و سنگ گرانیت میرسه هر روز به قتل میرسی و شعر تو فقط به انتشار شعله کبریت میرسه یغما گلرویی 7 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ یعنی باید امسال برمیگشتی؟ نمیشد بذاری در عنفوان پیری برگردی پیشم؟ نمیشد یه زمانی جز بهار بیای؟ حالا بهارم میخواستی بیای یه ماه دیگه میومدی... من دلم میخواد دماغمو بچسبونم به شکوفه ها...تموم میشن... آبرو ام واسه آدم نمیذاری آخه...فقط کافیه نزدیکشون برم...نه یکی نه دوتا بیست تا عطسه پست سر هم... دلم تنگ شده خب... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 19 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ بعد همش گیر دادیم به تعطیلات ده پانزده روزه غافلیم از اینکه یه روز بمون انشاء میدن " زندگی خود را چگونه گذراندید؟" 8 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ یه گونه از ادماهم هستن هیچ عشقی تو زندگی شون ندارن به جز کار بجز، پیشرفت شغلی، پول پست مقام جاه طلبی، بیست گرفتن، پروژه وووو... تعطیلات هست که اونا را از عشقشون محروم میکنه و این یعنی ظلم ...مثل عاشقی که نزاریش عشقش را ببینه نوازش کنه ببوسه لمس کنه و حتی بیشتر . 6 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ دختر احساس من سالها پیش از بیست سالگی مرد و من پشت حیات خلوت پر از اشغال خانه قدیمی خاکش کرد خوب یادم هست یکی از ان بعد از ظهر های چرت آلود تابستانی بود و هر بار سعی کردم صدایش بزنم زنده اش کنم دیری نپایید او مرده است به مرگی جاوید هرچند هنوز بعضی شبها از پشت تاریک ترین رویاهایم می نالد غمگین... 9 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۱ لیوان چای روی میز در انتظار یک جرعه است ، نه تو می آیی نه او گرم می ماند ، چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟ 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده