رفتن به مطلب

✣ گـاه نوشته های نواندیشانی ها ✣


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 9.2k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

[h=6]تمام شهر به کنار

دلم به انضمام ِ تمام ِ گرفته هایش

میز نشین ِ کافه های در به در می شود

کافه ای که وقتی انفرادی هایت را بر سر میزش می ریزی

نگاهت به خیابان پرت شود

خودت را سیگار به سیگار خالی کنی

و کاری به " دوستت دارم " هایی که از کنار ِ گوشت می گذرد نداشته باشی

تو فقط صاحب منظره ای از خیابان هستی

فقط کمی شبیه آدم هایی

فقط کمی به درد ِ اشتراک می خوری ....

 

حرف من به قلم هومن شریفی

 

[/h]

  • Like 14
لینک به دیدگاه

بعضی آدمهــــــا یهـو میــان . . . !

یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن . . . !

یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت . . . !

یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات . . . !

یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت . . . !

... ... بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن . . . !

یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات . . . !

یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . . !

یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت . . . !

نمیدونم چرا یهو دلم گرفـــت

  • Like 11
لینک به دیدگاه

همۀ هستی من آیۀ تاریکیست

که ترا در خود تکرار کنان

به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی آه کشیدم ، آه

من در این آیه ترا

به درخت و آب و آتش پیوند زدم

زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد

زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلۀ رخوتناک دو

هم آغوشی

یا عبور گیج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر میدارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید " صبح بخیر "

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست

که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد

ودر این حسی است

که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازۀ یک تنهاییست

دل من

که به اندازۀ یک عشقست

به بهانه های سادۀ خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گل ها در گلدان

به نهالی که تو در باغچۀ خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری ها

که به اندازۀ یک پنجره میخوانند

آه...

سهم من اینست

سهم من اینست

سهم من ،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست

و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدایی ان دادن که به من بگوید :

" دستهایت را

دوست میدارم "

دستهایم را در باغچه میکارم

سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم

تخم خواهند گذاشت

گوشواری به دو گوشم می آویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی میاندیشند که یک شب او را

باد با خود برد

کوچه ای هست که قلب من آن را

از محل کودکیم دزدیده ست

سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصویری آگاه

که ز مهمانی یک آینه بر میگردد

و بدینسانست

که کسی میمیرد

و کسی میماند

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد ، مرواریدی

صید نخواهد کرد .

من

پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام ، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه می میرد

و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

 

فروغ فرخزاد.:icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

دوره ای شده که حاضرم جای " پت " باشم ...

 

ولی یه دوست واقعی مثه " مت " داشته باشم.

 

دوتا دیوانه، که عین هم خرابکاری کنند و در نفهمی خودشون شناور باشند و خوش.

 

که امروز به یقین رسیده ام که زیباترین دید به این دنیا، دید دیوانه هاست.

 

 

 

l9neosdkczq0i4hurfkb.jpg

  • Like 22
لینک به دیدگاه

چقد خوبه که آب از آب تکون نخوره در نبودت....

نه به کسی بر بخوره....

نه کسی دلش تنگ بشه....

نه کسی شاکی شه....

و..

و...

و...

تنهایی رو واسه همیناش دوست دارم....

واسه رفت و آمدهایی که واسه هیچکی غیر خودت اهمیت نداره....

همینه که آرامش می آره....

دغدغه هات کم می شه....پچ پچ های درگوش کم می شه...

رفتن رو اعصابت کم می شه....

آره...با عقل جور در می آد....ولی اگر دست به دلی....دست نگه دار...

این راه... راه تو نیست....

 

 

 

پ.ن:دوستان عزیزم...کمی سعی کنید از نقل اشعار و یا نقل سخنان بزرگان جلوگیری کنید...ما برای شاعران تاپیک دارم...برای سخنان بزرگان هم تاپیک داریم...

امیدوارم کمی رعایت کنین.احترامم پیشکش نگاهتون.:icon_gol:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

خـــــــدایــــــــــــــــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد.

میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چقدر ساده با یه جمله ...

با یه کلمه ..

با یه نگاه ...

 

یه کسی میتونه تورو انقدر بشکنه ...

انقدر غرورت رو خرد کنه ...

انقدر از خودت و زندگی مایوست کنه...

 

که دیگه هیچی نبینی و بشینی چند ساعت زار زار گریه کنی. ...!

 

ادمای مغرور و غد مثل من میدونن ... چند ساعت گریه معنیش چیه ...!

 

دم همه اونایی که این توانایی رو دارن و میتونن همچین کاری با کسی بکنن گرم ...!

ما که هیچوقت یاد نگرفتیم ..!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

نمدونم چرا، واقعاً نمدونم.

بعضی از ماها میگیم فلانی، بیا این کارو انجام بده بعد که بهشون بگی نه! وایییییی انگار که بزرگ ترین گناه زندگیت رو انجام دادی. انگار عادت کردیم همیشه دیگران فرمانبردار ما باشن!

نه عزیزم اینجورم نیست.

توی بعضی مسائل خوبه بذاریم خود طرف تصمیم بگیره.

اونم آدمه

حق داره

  • Like 19
لینک به دیدگاه

چجوریه که بعضیا انقد راحت خودشونو میزنن به کوچه چپ و بی خیال!sigh.gif

 

واقعا میشه بود ، دید ، اما اظهار به ندیدن کرد؟!ydm47612zsesgift969k.gif

 

تازه فهمیدم بی تفاوت بودن به مهمترین ها، هنریه ! که من خودمو هم کشتم یاد نگرفتم! sigh.gif

 

خدایا منو بی تفاوت کن sigh.gif

  • Like 20
لینک به دیدگاه

اگه هر شب و هرروز اندازه امروز و این لحظه ها آروم باشم...

 

این لبخندی که از صبح اومده قصد رفتن نکنه و واسه همیشه بمونه...

 

این شادی که تو دلمِ الان،صاحبخونه اش بشه...

 

من قسم میخورم زندگیم بهشته

 

برای من بهشت یعنی همونجایی که تو هستی...آرامش...لبخند.........

  • Like 26
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...