s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۱ دلم گرفته ناجورم گرفته از چی گرفته نمیدونم اما دیگه خستش شدم مبخوام بکنمش بندازمش دور!!!!!! که نه دیگه بخواد بگیره ٫ عاشق شه ٫ دل ببنده ٬ رسوا شه... وای خدا خسته شدم از همه چی مخصوصا از خودم از زندگی کردنم از ساده گیم از یه رنگ بودم از ٬ از ٬ از ٬ از ٬ از ٬ از ٬ از... از همه چی 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۱ آمدی؟!... چه بی سر و صدا....! مگر نگفته بودی دیگر نمی آیی!!!... چه زود فراموش کردی... به هر حال خوش آمدی!!.... دلتنگی....مزایایی هم دارد انگار....!! 3 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۱ [h=6]روزی می آید ناگهان روزی می آید که سنگینی رد پاهایم رادر درونت حس می کنی رد پاهایی که دور می شوند و این سنگینی از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود... [/h][h=6][/h][h=6][/h] 4 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 فروردین، ۱۳۹۱ کیستم رهگذری ناشناس که از تاريكي شب دلگیر است رها از بند وزنجير عشق آمد وزنجيرم كرد 2 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ تنها برای تو می نویسم برای تو که برق چشمانم را زنده می کنی برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کند برای لبانت که جز ترنم محبت را نمی بوسند برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارد با توست که روز و شبم معنا دارد تنها برای تو می نویسم برای تو که...!!!! 4 لینک به دیدگاه
Narges.Z 222 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ وقتی خاطره های آدما زیاد میشه دیوار اتاق پر از عکس میشه، اما همیشه واسه اونی دلت تنگ میشه که نمیتونی عکسشو به دیوار بزنی! 5 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ دلم که میگیرد دستش را میگیرم حوالی خانه تو تابش میدهم نزدیکی های نفس کشیدنت یاد بوسه هایت می افتد کمی گریه میکند آرام میشود ! 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ بــــاران بــی فـایــده مـی بـــارد دلتنــــگی......... تـــمام نـمـی شـود! 3 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست 1 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ اين روزها دلتنگم باور کن اين يکی ديگر شعر نيست. 1 لینک به دیدگاه
!Hooman 10133 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ من شعر بلد نیسم فقط اومدم بگم دلم گرفته ... 6 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ صبورانه در انتظار زمان بمان! هر چیز در زمان خودش رخ میدهد! باغبان اگر باغش را غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند!!!!!!!! 5 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ ببار باران سیل شو آدم نما ها را ببر نم نم نبار این طور آلودگی ها خیس می خورد نم می کشد جوانه می زند بیشتر می شود .. 4 لینک به دیدگاه
minoz 359 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ روزگارا....! تو اگر سخت به من می گیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست، گرچه دلگیرتر از دیروزم، گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند........... لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست........ زندگی باید کرد........ 3 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ کسانی هستند که با صدای ِ بلند دعــا می خوانند .. اما دستشان ، به ستاره ای نمی رسد ! اما کسانی هستند ، که بی دعــا با خدا دست می دهند ... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۱ هـنــــــــــوز تـکه ای از تـــــــــــو در مـــــــن اسـت . . . . کـه گـاهـی لعـنــــــــــــتی بـــــــــــد جـور . . . . دلتـــــــــــنگت مـــــــــــی شـود.... 3 لینک به دیدگاه
s.zarei 3090 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ ديگه گريه دلو وا نمي كنه قصه های پشت اين پنجره ها غمو از دلم جدا نمی كنه قصه ی ماتم من هر چی كه بود هر چی كه هست قصه ی ماتم قلب خسته ی يه آدمه وقت خوابه ديگه ديره نمی خوام قصه بگم از غم و غصه برات هر چی بگم بازم كمه نمی خوام مثل همه گريه كنم دیگه گريه دلو وا نمی كنه قصه های پشت اين پنجره ها غمو از دلم جدا نمی كنه 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ می گویم....این واژه نبود... چگونه لحظه های انتظار را سر می کردیم؟!... دلتنگی را می گویم.... باید شور بزند..تنگ بشود دل...تا شیرینی دیدار معنا پیدا کند.... 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۱ چشمانم را بستم تا پنهان شدنت را نبینم. یک، دو، ...ده سال می گذرد هزار ده شمرده ام و تو هنوز نگفته ای :"بیا" 3 لینک به دیدگاه
skalaskala 1624 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۱ غريب است دوست داشتن. و عجيب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتي ميدانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ... و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده؛ به بازيش ميگيريم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بي رحم تر. تقصير از ما نيست؛ تماميِ قصه هايِ عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شدهاند 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده