YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۸۹ روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها، نور خواهم ریخت و صلا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم سیب سرخ خورشید پرده را برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخورد 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۸۹ شعله انفس و آتشزنه آفاق است غم قرار دل پرمشغله عشاق است جام می نزد من آورد و بر آن بوسه زدم آخرین مرتبه مستشدن اخلاق است بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم لب ساقی به دعاگویی من مشتاق است بعد یک عمر قناعت دگر آموختهام عشق گنجی است که افزونیاش از انفاق است باد، مشتی ورق از دفتر عمر آورده است عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است 2 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۸۹ از جهان عقب نشینی کرده ام به روی تخت خوابم در کنار دیوار ولی هنوز نمی دانم که من رو به جهان دارم یا پشت به جهان کرده ام 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۸۹ دل مويه هاي شاعري ات را به من بده آن يك دو بيت آخري ات رابه من بده محض رضاي اين دل ايلاتي غريب آن حالت عشايري ات را به من بده اين گريه هاي باطني من براي توست آن خنده هاي ظاهري ات را به من بده دلگيري از مرام و مسلماني ام ، اگر پندارهاي كافري ات را به من بده يا از دلم به معجزه پيغمبري بساز يا آن عصاي ساحري ات را به من بده اين كوفيانه همّت ما را به هم بريز آن غيـرت ملايري ات را به من بده تا چشم آفتاب سپهري ترم كند سهراب ! شعر آخري ات را به مــن بده 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۸۹ هراسم نيست از طوفان، اگر چه برگ پاييزم. درخت از ريشه خشگيده و من از اشك لبريزم. به تو نفرين به تو نفرين؛ كه فصل مرگ ما بودي، كه ما اهل بهار بوديم و تو پاييزي و نابودي. چه ترسي دارد آن برگ فتاده، ز طوفان هراس انگيز پاييز؟ چو از شاخه فرافتد به خاكي، گريزش نيست جز مرگي غم انگيز. منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز. قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز شعله زد بر تار و پود من ساده. كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟ 1 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۸۹ تقدیم برای پری قصه ها باشد که همدلی و همدردی مرا پذیرا باشد: ایکاش آشنایی ها نبود دلبستگی ها نبود تاریکی شب ،همیشه مهمان خانه ای نبود آمدنی درکار نبود ایکاش و هزاران ایکاش گرهی بسته میان نگاه منو تو نبود دستی به تمنای نوازش محتاج نبود کلیدی برای گشودن قفل دل ها نبود مهری بین شمع و پروانه نبود ایکاش و هزاران کاش 1 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 دی، ۱۳۸۹ هر لحظه با من باش، در روح من جاری تکرار شو در من، در خواب و بیداری گهوارهی مهتاب، شب خواب میبیند که از چشمان تو، اندوه میچیند هر ماجرا شیرین، هر روز رویایی بی تو همه کابوس، کابوس تنهایی هر لحظه با من باش، در انزوای من تا آخر قصّه، تا ماجرای من تکرار شو شاید، ما سهم هم باشیم شاید به جرم عشق، ما متهم باشیم تا در حضور تو آشفتهی خویشم در سفرهی عشقت درویش درویشم در باد میلرزد گهوارهی مهتاب در بزم خورشیدی، این سفره را دریاب انگور مهمان کن، در بزم نان و عشق هر لحظه با من باش، تا امتحان عشق هر لحظه با من باش، در روح من جاری تکرار شو در من، در خواب و بیداری در خواب و بیداری 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست فرصت بازی این پنجره را دریابیم در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند چای مادر ، که مرا گرم نمود نان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم. 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ پاییز نه اینجا یک نفر از انتظار تو به زمستان رسیده . . .! 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ نفسم به شماره افتاده است ز تنگی دل کجاست سنگ صبور قصه مادر تا بر کند نيزه های غم را که فرو رفته اند در جگرم تو را چه می شود ای دل؟ که چنين خود را آماج نيزه های تيره رنگ می کنی! تو که باغچه بودی تو که ياد گلها،دانه های سبز را، در خود زنده می داشتی چه شد آخر!؟ کدام دست پليد آن دانه های پيچک غم را در خاک گرم تو پاشيد غم چيست؟ غم کيست؟ که چنين در گذر از باغ سبز دلم-داس به دست- تک،تک، گل های قلبم را بر جان من خاک می کند دل در عزای کدامين گل نشکفته در بهار 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ صداقت چشمان تو در برابر حرف هایم عمری ست به اندازه ی عمر یك قاصدك در برابر طوفان ویرانگر پاییز كوتاه و مختصر ... 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۸۹ چند شعر کوتاه من با چشمانی نمور زندگی را به سلیقه چشمانت چیده ام تو اما هنوز بوی دلتنگي می دهی 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۸۹ یه جا اگه قبله حاجات بود یه جا اگه جای مناجات بود صد جا دیگه دار مکافات بود صد جا دیگه جای مجازات بود .... قلبم گرفت ای نازنین نفس دیگه نفس نیست آه این زمین و سرزمین واسم به جز قفس نیست تا کی بگم آه ای خدا مگه دل درد آشنام هر چی کشیده بس نیست , رنجی که دیده بس نیست .. 3 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۸۹ در تو صیادی است با آب و دانه و هزار چاقوی تیز و در من حماقتی گنجشک وار که آسوده ام می کشاند بر بام تو 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۸۹ در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای درین خانه ی ویرانه ندارد دل را به کف هرکه دهم باز آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد در بزم جهان جز دل حسرتکش ما نیست آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد در انجمن عقل فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت پروانه ندارد تا چند کنی قصه ی اسکندر و دارا ده روزه ی عمر این همه افسانه ندارد 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۸۹ گفت کز چنگ من به ناله رود** باد برخستگان ِ عشق درود عاشق آن شد که خستگی دارد** به درستی شکستگی دارد عشق پوشیده چند دارم چند** عاشقم، عاشقم به بانگ بلند مستی و عاشقیم برد ز دست* صبر ناید ز هیچ عاشق مست گرچه برجان عاشقان خواریست** توبه در عاشقی گنه کاریست عشق با توبه آشنا نبود** توبه در عاشقی روا نبود عاشق آن به که جان کند تسلیم** عاشقان را ز تیغ تیز چه بیم؟ **نظامی** 1 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۸۹ دل کندن اگر آسان بود فرهاد بجای بیستون دل می کند... 2 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۸۹ گاهی که دلم عجیب می گیرد . . دیگـــر ول نمیکند . . ! 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ فرو پاشيده از هم چون كويرم ندارم پای رفتن ناگزیرم پریشان فکر و بی حاصل شب و روز به دست باد و طوفان ها اسیرم به گاه و وقت بیداری گدازان تن عریان و بی تن پوش پیرم به هنگام شب و آرامش و خواب ز هر سویی به گوش آید نفیرم ز ترس و اضطراب سقف سنگين نگاهم كن ! فرو افتاده تيرم هوا سنگين و مسموم است نا پاك نفس از اين غبار آلوده گيرم عطشناك آمدم لب تشنه بر آب سرابي اينچين شد دلپذيرم سرم سوداي دريا دارد ايكاش در آن آرامش آبی بمیرم به بی نام ونشانی بی تخلص ز نام ((بی نشان))بیزار و سیرم شمس الدین عراقی 1 لینک به دیدگاه
برادر بهار 648 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس عجیب که به صد عشق می ارزد من خودم بودم ، دستی که صداقت می کاشت گرچه در حسرت گندم پوسید... من خودم بودم و هر پنجره ای که به سر سبزترین نقطه بودن باز بود و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود... من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید...!!! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده