رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

تو قهوه می ریزی

تلخ

بخار پنجره را نقش می کشی

نقش قلب

  • Like 5
  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

در دو روزه عمر کوته سخت جانی کرده ام

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام.

هم دلی هم زبانی هم آشیانی کرده ام

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز مویه سپیدم نیست نیست

  • Like 2
ارسال شده در

پرنده ...

 

شلیک ...

 

سقوط ...

 

آزادی ...!

  • Like 4
ارسال شده در

امشب شعر حرف می زند

و شعر زندگی می کند

حتی نفس نمی کشم

شعر حتما اين کار هم می کند

  • Like 4
ارسال شده در

کاش می شد از نردبان شب

بالا بروم

و بچینم تک ستاره ای تنها را

و بچسبانم در ورق اول تنهایی خود!

  • Like 3
ارسال شده در

کمی از عشق بگو بامن

ازاین احساس رویایی

  • Like 2
ارسال شده در

پاهایم....

 

به پای جاده رفت

 

دستانم.....

 

به دست باد

 

نگاهم....

 

در انتظار

 

دلم هم....

 

به هوای تو

 

و من،برای خود هیچ ندارم

  • Like 2
ارسال شده در

عشق یک سیب بهشتی ست

که بر پردیس است

که به اندازه ی چشم تو خیال انگیز است

حتم دارم که شهیدان تو برمیخیزند

کمترین معجزه ی چشم تو رستاخیز است

  • Like 3
ارسال شده در

دستم نه،

اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد...

  • Like 4
ارسال شده در

در انتظار ديدن تو هر شب

با هر ستاره اي سخن گفتم

اينك تمامي گنبد مينايي حرف مرا

كه قصه ي تنهاييست

تكرار ميكنند

  • Like 4
ارسال شده در

دل من

پشت سرت

کاسه آبی شد و ریخت...

کی شود

پیش روی تو

اسپند شوم؟!؟

  • Like 2
ارسال شده در

تنها کسي که در زندگي مرا شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد مي کني

  • Like 2
ارسال شده در

ناله پنداشت كه در سينه ما جا تنگ است

رفت و برگشت سراسيمه كه دنيا تنگ است

  • Like 2
ارسال شده در

دوست داشتم تو را

به اندازه دوست داشتنم

در آغوش بگیرم

اما ،

چقدر فاصله دارم از تو

آنقدر که فقط

لبخند های تو را می بینم

و تو مرا هیچ...

  • Like 6
ارسال شده در

و من

 

چون اعتراضی كوچك

 

پس گرفته شدم...

  • Like 5
ارسال شده در

فقط زمانش را تعيين كنيد

ما خود همه چيز را از بريم

نام هايمان را در جيب مي گذاريم

و به موقع

خودمان را معرفي مي كنيم.

  • Like 1
ارسال شده در

دلگیرتر از هوای پاییز شدم

از قهوه ی چشمان تو لبریز شدم...

  • Like 3
ارسال شده در

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چسم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندو بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایه ی مژگان من

بیش از اینت گرکه در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم:ws37:

  • Like 3
ارسال شده در

حتی اگر

در منجلاب

غوطه ور شوی،

نگاهت

نور را

امید را

و خوب بودن را

التماس می کند...

  • Like 5
ارسال شده در

از باران که می گویم

تر می شود لحظه هایم

از برف که می گویم

سپید می شود خاطره هایم

از چشمه که می گویم

می جوشد ترانه هایم

از تو که می گویم

تازه می شود بهانه هایم...

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...