رفتن به مطلب

حس مرموز...


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 627
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

در دو روزه عمر کوته سخت جانی کرده ام

با همه نامهربانان مهربانی کرده ام.

هم دلی هم زبانی هم آشیانی کرده ام

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست

آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست

هدیه از ایام جز مویه سپیدم نیست نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

پاهایم....

 

به پای جاده رفت

 

دستانم.....

 

به دست باد

 

نگاهم....

 

در انتظار

 

دلم هم....

 

به هوای تو

 

و من،برای خود هیچ ندارم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

عشق یک سیب بهشتی ست

که بر پردیس است

که به اندازه ی چشم تو خیال انگیز است

حتم دارم که شهیدان تو برمیخیزند

کمترین معجزه ی چشم تو رستاخیز است

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در انتظار ديدن تو هر شب

با هر ستاره اي سخن گفتم

اينك تمامي گنبد مينايي حرف مرا

كه قصه ي تنهاييست

تكرار ميكنند

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دوست داشتم تو را

به اندازه دوست داشتنم

در آغوش بگیرم

اما ،

چقدر فاصله دارم از تو

آنقدر که فقط

لبخند های تو را می بینم

و تو مرا هیچ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

فقط زمانش را تعيين كنيد

ما خود همه چيز را از بريم

نام هايمان را در جيب مي گذاريم

و به موقع

خودمان را معرفي مي كنيم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چسم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندو بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایه ی مژگان من

بیش از اینت گرکه در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم:ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از باران که می گویم

تر می شود لحظه هایم

از برف که می گویم

سپید می شود خاطره هایم

از چشمه که می گویم

می جوشد ترانه هایم

از تو که می گویم

تازه می شود بهانه هایم...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...