- Nahal - 47858 ارسال شده در 20 بهمن، 2011 به خندههات به چالِ گونههات گاهی میشود سوگند خورد؛ اما به چشمهاتْ همیشه! رضا کاظمی 11
MEMOLI 8954 ارسال شده در 20 بهمن، 2011 یاران که می بارد دلم پرنده ای بازیگوش می شود هوای پریدن می کند می پرد خیس می شود قطره می شود باران می شود می بارد برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام . . 12
- Nahal - 47858 ارسال شده در 27 بهمن، 2011 ما در عصر احتمال به سر می بریم در عصر شک و شاید در عصر پیش بینی وضع هوا از هر طرف که باد بیاید ... در عصر قاطعیتِ تردید عصر جدید عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال ، یقینی نیست اما من بی نام تو حتی یک لحظه احتمال ندارم چشمان تو عین الیقین من قطعیت نگاه تو دین من است من از تو ناگزیرم من بی نام ناگزیر تو می میرم . . . قیصر امین پور 10
MEMOLI 8954 ارسال شده در 27 بهمن، 2011 فقط تو مرا از یاد نبر ! یادت نرود همیشه از این همه تنها بودن می ترسیدم ... 11
*mishi* 11920 ارسال شده در 28 بهمن، 2011 مترسک ناز کند کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان 8
Ssara 14641 ارسال شده در 12 اسفند، 2011 به چشمهایت بگو نگاهم نکنند... بگو وقتی خیره ات می شوم کارشان به کار خودشان باشد...! نه که فکر کنی خجالت می کشم ها.....نه! حواسم نیست... عاشقت می شوم...! 6
Ssara 14641 ارسال شده در 14 اسفند، 2011 گهواره ی خیالم با اندک نسیمی از یادت نیز تاب می خورد تاب می خورد تاب می خورد آرام ... آرام ... آرام ... تا به خواب بسپارد رویایِ دوباره با تو بودن را ... علیرضا باقی 6
seyed mehdi hoseyni 27119 ارسال شده در 15 اسفند، 2011 و طوفان اتفاق افتاد كشتی ماند و اقیانوس، در شب تاریك وبیم موج و كشتی بان بی فانوس یكی می گفت: (( این دریا ...)) یكی می گفت: (( بیهوده است ...)) یكی فریاد زد (( خشكی ...)) یكی آرام گفت: (( افسوس )) و اما (( پشت دریاها)) یقین شهری است رویایی اگر رفتند با رویا،اگر ماندند در كابوس (( خدا با ماست)) این را ناخدا می گفت پی در پی اگر چه سخت در مانده ، اگر چه همچنان مایوس كبوتر نه ، كلاغی نه ، و حتی برگی از زیتون همه مردند بی احساس، همه مردند نا محسوس هوائی شاعرانه، شر شر باران و كشتی خفته بود آرام در اعماق اقیانوس 5
hamed_063 1261 ارسال شده در 15 اسفند، 2011 من هنگام رهایی از زوزه ی باد ودر انحنای تاریک زمان درسکوتی محو و سنگین خاموش می نشینم روبرویم گلدانی پر از هیچ من در اعماق پراکنده ی دریای هیچی غوطه خوردم و زمانی دریافتم که برای بازگشت دیر بود همانگاه فهمیدم که ماهی هر آن که از آب ستانده شود تازه است اما آلوده به مرگ ... 4
Ssara 14641 ارسال شده در 31 اسفند، 2011 عاشقِ خــــورشیـــد که می شـــــوی تقدیری بهــــــتر از سوختن نخواهی داشت . . . ! 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 13 فروردین، 2012 آغوش ... تنها جای دنیاست که با سکوت حرف می زنند دلم را بغل می کنم و دنیای من با تو آغاز می شود ! پرویز صادقی 8
MEMOLI 8954 ارسال شده در 14 فروردین، 2012 كسي چه ميداند امروز چند بار فرو ريختم ... از ديدن كسي كه ... تنها لباسش شبيه " تو " بود ... 8
*Polaris* 19606 ارسال شده در 16 فروردین، 2012 وقت هايی هست كه جز به بودنت دلم رضايت نمی دهد حالا من از كجا "تو" بياورم؟! 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 18 فروردین، 2012 دلم مرد می خواهد نابینا خط بریل بداند فصل به فصل تنم را بخواند بازی های ادبی ام را کشف کند دستش را بگیرم بازو به بازو دنیا را برایش تعریف کنم چشمش شوم عصایش و تمام زشتی های جهان را برای او از قلم بیاندازم سارا محمدی 9
Ssara 14641 ارسال شده در 21 فروردین، 2012 اشتباه آمده ای جانم !!! برو و "یاسین" را به گوش دیگری بخوان من آدمم همان یاغی بهشت... 7
*Polaris* 19606 ارسال شده در 5 اردیبهشت، 2012 دیروز با کفش هایم قرارداد خداحافظی را از کوچه های سرد تو تایید کردم...! 7
tiba* 797 ارسال شده در 7 اردیبهشت، 2012 آنقدر شکسته ام که هیچ چیز نمیگویم... نه گله ایی... نه شکایتی... حتی رنجیدن هم از یادم رفته است... 8
MEMOLI 8954 ارسال شده در 19 اردیبهشت، 2012 جای خالی تو پر نمی شود ! دریا دریا آسمان آسمان آبی تر از این حرف هایی ... 7
*mishi* 11920 ارسال شده در 22 اردیبهشت، 2012 به هـمـان سـادگـی کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده بـا نـخـستـین سـوت ِ قـطـار سقـف واگـن مـتـروک را تـرک می گـویــد دل ، دیـگــــر در جـای خـود نیـسـت بـه همـیـن ســادگـی ! 5
ارسال های توصیه شده