دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم امشب توو جاده که بودم و داشتم از داخل ماشین به آسمون نگا میکردم،چشمم که به ماه افتاد نشناختمش فک کردم چراغی چیزیه بس که قشنگ شده بود...تا حالا ماه رو به این زیبایی ندیده بودم... شب ،نصف زیباییش رو مدیون ماهه چه خالق خوبی داریم واقعا 7 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ دوست دارم یه نفر بزنم آیا اون یک نفر من هستم؟ .... اعتراف میکنم این روزا حس درس خوندن ندارم.... 4 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ آیا اون یک نفر من هستم؟.... اعتراف میکنم این روزا حس درس خوندن ندارم.... نه کس خاصی مدنظر نیست. داوطلبی؟؟؟ اعتراف خاصی ندارم 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم تنها دلخوشیم رفتن به پروفشه... اعتراف میکنم دلم میخواد فقط 1 بار ازش پیام داشته باشم... 1بار اسمشو تو پروفم ببینم... اعتراف میکنم سخته بخدا سخته دارم میمیرم...یه مرده متحرک...آره بدون صدا...فقط تصویر... 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم خیلیییییی خوشحالم بعد از کلی استرس پروژم تموم شد...اما فقط یکیش... 4 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف ميكنم اين خانومي كه دو ساعته تو كافي نت داره پشت كل تهران و ايران غيبت ميكنه رو دوست دارم سرشو چند بار بكوبم به ميز..مغزم تركيـــــــــــد:w74::(2310): 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم بزرگترین افتضاح زندگیمو هم الان به بار آوردم کرختم هنوز یه پیام ... رو اشتباهی فرستادم به یه نفر دیگه که کلی باهاش رودروایسی دارم یعنی داغووووونم آبروم رفت ای خداااااا 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم پشیمونم فقط به ظاهر کفش نگاه کردم و خریدم که الان پاهام گز گز میکنه... 3 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم پشیمونم فقط به ظاهر کفش نگاه کردم و خریدم که الان پاهام گز گز میکنه... الهي عزيزم.... 4 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم یاد گرفتن و کتاب خوندن و رشد کردن خیلی لذت بخشه. اعتراف میکنم وقتی با اعتماد به نفس وارد یه مهمونی میشم انرژی ای از اطرافیان میگیرم و بهشون میدم که حال هممونو نه تنها تو اون مهمونی بلکه تا یکی دو روز بعدشم خوب میکنه. اعتراف میکنم کار خوبی میکنم بیشتر با بزرگترا میگردم تا هم سنام 6 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم دارم از خستگی میمیرم... اعتراف میکنم دلم واسه مردا سوخت...منی که فقط 2روز کار کردم اینه حال و روزم...مردایی که کار میکنن و دم نمیزنن...خدایی دمشون گرم... 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم خودم مشغول درس کردم که به هیچکس فکر نکنم حتی خودم... 2 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ اعراف میکنم که بعضیا رو هرچقدر هم که خودشونو خوب جلوه بدن نمیتونم دوست داشته باشم... نمیدونم چرا... 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم حس مهمونی نیس... 2 لینک به دیدگاه
victoria_r 7682 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم بدترین زمان دنیا وقتیه که قهر تموم شده ولی هیچ کدوم از طرفین نمیتونن حرفی بزنن.یه سکوت بدیه که دلم داره میترکه اصلا از سکوت شروع خواستگاریم بدتره 4 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۳ یه مدت این جمله رو تو امضام قرار دادم : "یک عمر هر دردی به من دادی، حس میکنم عین نیازم بود" اعتراف میکنم الان واقعاً این جمله بالا حرف دلم نیست. با توجه به موقعیت فعلیم تو زندگیم واقعاً نمیتونم درک کنم این مشکلاتی ( شاید هم مشکل نشه گذاشت اسمش رو) که اخیراً برام بوجود اومده واقعاً مثل خیلی از سختی های گذشته یه هدیه از طرف خداست یا ... 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۳ اعتراف میکنم امروز از اون روزاییه که حوصله خودمم ندارم. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده