خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ کار سختیستْ دوست نداشتنِ تو باید برای خودم کار دیگری دست و پا کنم! 4 لینک به دیدگاه
کامیلا 422 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۸۹ اگر عشق مردن است برایت میمیرم اگر عشق دیوانگیست برایت دیوانه ام اگر عشق دوستیست به خدای عالم دوستت دارم:icon_gol: لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت مینوسم همه ی هق هق تنهایی را تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی به حریم خلوت عشق تو تنها برسی می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد مینویسم همه ی با تو نبودن ها را تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی تا مرا باز به دیدار خود من ببری می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد 1 لینک به دیدگاه
نسترن 2411 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم و در اضطراب گلبوته های جدایی , چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم . به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی . ...پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت هنوز در من شمعی روشن است . و من... در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان تو تجلی کند 1 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ زمستان را با تمام سوز و سرمایش چون لبریز از خاطرات توست دوست دارم....... 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی . . . 2 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۹ زیباترین روسری دنیا از آن توست . . . وقتی نمیپوشی . . . 3 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۸۹ خیال های کودکانه ام را می بافم تا به گردنت بیاویزم... می خواهم رویاهایم تو را در بر گیرند، تا جمع تان، جمع شود! 3 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ دو چشم عاشقت دردی است که بر جان من افتاده است بنازم این قلندر را ! هنوز از پا نیفتاده است لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ اگر ماه بودم به هرجا که بودم سراغ ترا از خدا میگرفتم وگر سنگ بودم به هرجا که بودی سر رهگذر تو جا میگرفتم اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من مینشستی وگر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا میشکستی مرا می شکستی 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا بسلامت دارش . . . 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ من از ان روز که در بند توام ازادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتارم 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد . . . 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ من به امار زمین مشکوکم اگر این شهر پراز ادمهاست پس چرا این همه دلها تنهاست 1 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ شروع من حوض آبی کوچک در خانه مادر بزرگ شروع بارانم تنگی بلور در میان دستان تو نگاهت ، شروع عشق و بوسه ات ، پایان زیستن می خواهم با تو در یک پیراهن باشم....... 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ یگر نمی گذارم اشک هایم مشق نویس خاطراتت را ورق بزند . بستر نوشته هایت مرا در آغوش می کشند دستم را می گیرند و مرا می بوسند ناگاه دمپایی های ابری ام هوایی می شوند تا شب را میان ماسه ها لمس کنم و هلهله ی مهتاب را بشنوم . ستارگان در لا به لای انگشتان تو آغوش باز می کنند و دیگر هیچ..... حالا که هیچ کس صدایم را نمی شنود فریادت می زنم . من دچار حادثه ای شده ام آری ، این همان عشق است غریبه که نیست...... 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ در یک قرارداد زمستانی در شمال چشم های تو باران شدم بی صدا پیاده روهای خسته زمستانی را باریدم بهار که شد به جنوب گونه هایت دست کشیدم تابستان گرم و طولانی شانه هایت را انتظار می کشم ..... 3 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ تو را در پرانتز می نویسم که انگار همیشه برایم مهمی پرانتز باز ، تو ، پرانتز بسته چرا مثل بختک افتاده ای روی زندگی ام و گم نمی شوی بیرون تو را از توی پرانتز در می آورم پرانتز باز ، نقطه ، پرانتز بسته مارمولک به شکل نقطه هم شده پیدایت می شود رندی را خودم به تو آموختم پرانتز باز ، پرانتز بسته لعنتی حتی در هیچ هم یاد گرفته ای باشی این آخری را من یادت ندادم...... 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۸۹ وقتی که می خندی تمام چیزی که می خواهم بگویم اینست آه از چشمانت ، چشمانت ، چشمانت وقتی که می خندی ...... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده