ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۳ نگران شب هایم نباش . . . تنها نیستم ! بالشم. . . هق هق سکوتم. . . قرص هایم . . . لرزش دستانم . . . همه هستن، تنها نیستم . . . ! 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۳ رفتی؟... به سلامت... به حرمت کلمه خداحافظت... به احترام خدایی که سپردی منو بهش... برنگرد... 93/11/2 کپی نیست.درد خودم تو ذهنم بود نوشتم. 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۳ اشــــــــکهایـــم" را "بـــــى صـــــــدا" دراوج "ســـــــــکوت" مى ریزم "هـــــــق هــــــق" بــــراى کسـیـست کــــه کســـــى رابـــــراى پــــاک کــــردن اشکـــــهایـــش دارد 7 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۳ فراموشت میکنم.. راحت تر از رد پایی بر برف که زیر برفی تازه دفن می شود راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود.... 6 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۳ تو رو دوست دارم می دونی توهمونی که از خدا رسیده مث قلبی هستی که با شروع زندگی واسم تپیده مث خورشیدی که از اون ور ابرا سر در میاره می تابی به من به این زندگی که خوبیات ازش می باره 5 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۳ این روسری آشفته یک موی بلند است آشفتگی موی تو دیــــــوانه کننده ست بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر موزون و مخیّل شده و قافیه مند است در فوج مدلهای مدرنیته هنــــــــــــوز او ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است پرواز تماشـــــــــــــایی موهای رهایش تصویر رها کردن یک دسته پرنده ست دل غرق نگاهیست کــــه مابین دو پلکش یه قهوه ای ِ سوخته ی ِ خیره کننده ست با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست خندیدن او عامل بیماری قند است تصویر دلش با کمک چشم مسلح انگار که سنگی تهِ شیئیِ شکننده است شاید به صنوبــــــــر نرسد قامتش امـــــــا نسبت به میانگینِ همین دوره بلند است ماه است و بعید است که خورشید نداند میزان حضور و حذرش چند به چند است 3 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۳ یک نفـــر دور کند ایـــن خودیِ جانی را این دل ـ این قاتلِ بالفطرهی پنهانی ـ را امشب این سوخته، دلباختهی او شده است او کـــه با رقــصِ خود آتش زده مهمانــی را کاش این سایهی افسردهی تنها ببرد، دلِ آن دختـــر ِ افسونگر افغــانـــی را که بگوید: بنشین، حرف بزن، شور بپاش سخت کوتاه کن این جمعهی طولانی را همه منهـــای تــو تلخاند، به اندازهی چای بده آن خندهی چون قند ـ که میدانی ـ را سر بگردان و به این سمت بچرخان ابرو این طرف پرت کن آن چاقــوی زنجانی را تو بیـــا با دو سه خلخالِ عراقی در پا تو به پایان برسان سبکِ خراسانی را شمسِ من باش و به اشعارم از این لحظه بتاب کـــه بگیــــرم لقب ِ مولــــوی ِ ثانـــی را چه غریب است و عجیب است که با هم داری، چهـــرهی مشهدی و لهجــــهی تهرانــــی را! تو بخوان شعر! بخوان شعر! دوچندان بکند، خواندنت لذّتِ شبهای غــزلخوانــــی را 4 لینک به دیدگاه
Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۳ سکوت را می پذیرم ؛ اگر بدانم روزی ... با تو سخن خواهم گفت تیره بختی را می پذیرم ؛ اگر بدانم روزی ... چشمهای تو را خواهم سرود مرگ را می پذیرم ؛ اگر بدانم روزی ... تو خواهی فهمید که " دوستت دارم " 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ چه شغل عجيبي... شروع هفته تو را مي بينم باقي هفته به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ ساعـــت ها استـــدلال بــرای دل کنــــدن از تـــو بــی فــایده اســت + + + هنـــوز عـــاشقانه دوســـتت دارم! 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ یادت باشه وقتي واسه كسي همه كس شدي... اون كس بعد تو خيلي بي كسه... يا براي كسي همه كس نشو... يا اگه شدي... به فكر بي كسي ها شم باش.. 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۳ گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت کنم.......... به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند 3 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ روزهاست برایت شعری نگفته ام آخر دگر چه بگویم از فصل سرد سکوت آخر دگر چه بگویم از ماندنم کنار در ی که باز مانده است حال دگر، نوبت برای توست بگو ،آری بگو چرا؟ ؟؟؟؟؟ با بی تفاوتی از من بریدی و رفتی ،نیامدی!!!! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ... 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ پشت شهزاده قاجارشکست چون سر کیز به اجبار نشست سند صلح به امضای تزار و قاجار گشت مکتوب و سر ایران را هیفده شهر بهین شهرستان را به یک امضا ز تن مام وطن برکندند شاهزاده سوی شاه با دل و جان پریشان آمد سوی تهران آمد حیرتش گشت فزون شور و غوغایی دید همه جا جشن و چراغانی بود سخن از فتحی ایرانی بود شاه قاجار نشسته بر تخت شاعران وقاد یا نه جمله قواد فتحنامه به کف از فتح سخن می گفتند تهنیتها به شه و مام وطن می گفتند دل شهزاده شکست صبحگاهان از غم دیده بر دنیا بست 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ Uامشب دلم تو را می خواهد نشسته روبروی صندلی مقابلم در سکوت سرد این کافه تا تو مرا در آغوش کشی … 2 لینک به دیدگاه
uzf 1982 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد تگرگی نیست، مرگی نیست صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده