آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ دارم میسوزم از عشقت نگاهم کن بیا با اون نگاهت روبراهم کن بیا من تشنه گرمای حرفاتم بیا من عاشق چشمای گیراتم فقط با عشقه که من زنده میمونم با تو می تونم و بی تو نمی تونم بیا ماهم , بیا با هم , تو همراهم بیا تا هم نفس باشیم ما دو تا هم بیا دنیامو تو عطرت شناور کن بیا گرمای این احساسو باور کن یه لحظه عاشقم باشی تو می دونم می تونم با تو دنیا رو بلرزونم به من تو با نگاهت زندگی میدی خودت از تو نگاهم اینو فهمیدی چقد آروم میگیرم با صدای تو چقد خوبه برام آب و هوای تو بگو دوسم داری عشقم فقط یک بار به جاش قلبم برای تو اونو بردار بیا قلبم اگه دیدی دوسش داری می تونی تا ابد اونو نگه داری ..... 4 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۸۹ کاش چون اینه ای بودم من که به هر صبح تو را می دیدم می گرفتم همه اندام تو را در آغوش سرو اندام تو با آنهمه پیچ آنهمه تاب آنگه از باغ تنت می چیدم گل صد بوسه ی ناب 4 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۸۹ من یقین دارم لبخند تو قربانی توهم یک خیانت شد و قرنهاست که گوسفند قربانی لبخند تو می شود 2 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۸۹ فردا تو را خواهم دید و حالا هرچه می کنم خوابم نمی برد. با آفتاب نسبتی داری؟ 2 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۸۹ در آغاز کلمه مُرد در انتها صدا ! چیزی در این میان گم شد ... که نه کلمه بود نه صدا ...! 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ پانتومین وار دوست داشتن از هر نوع دوست داشتنی قشنگتر ه... 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ من نسیم کوچکی بودم ... تو توفان نیاز داشتی ! 5 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ بغض می کنم به پاس همه ی آن حرفهایی که باید می زدم و نزدم ... و همه ی آن حرفهایی که نباید می زدم و زدم ! 5 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ چند روزی است كه تنها به تو می اندیشم ،از خودم غافلم اما به تو می اندیشم ،شب كه مهتاب در آیینه ی من میرقصد ،مینشینم به تماشا به تو می اندیشم 5 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شه... اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم... اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند... اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای بوسه هایت تنگ می شود... اگر فکر می کنی که بی تو می میرم... بسیار درست فکر کردی خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم ...پس بمان 5 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ هر چقدر گفتم دوست دارم بیشتر ازم دور شدی.باشه تو بیا قول میدم دیگه دوست نداشته باشم... 3 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ شاید روزی بیاید که حالِ من هم خوب شود هوا خوب شود باران خوب شود ، عشق خوب شود ، و تو ... خوبِ من شوی و من ؛ خوب شوم ... 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ روزی که خورشید از غرب طلوع کند گل رز بوی شقایق دهد و زمین از تسلط خدا خارج شود! از تو دل خواهم کند . . . 5 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ این منم در آینه یا تویی برابرم؟ ای ضمیر مشترک ای خود فراترم! در من این غریبه کیست؟؟؟ باورم نمی شود خوب می شناسمت در خودم که بنگرم این تویی خود تویی در پس نقاب من... ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم! نقطه نقطه خط به خط صفحه صفحه برگ برگ خط رد پای توست سطرسطر دفترم قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند عشق خواهر من است درد هم برادرم سالها دویده ام از پی خودم ولی تا به خود رسیده ام دیده ام که دیگرم در به در به هر طرف بی نشان و بی هدف گم شده چو کودکی در هوای مادرم از هزار آینه تو به تو گذشته ام می روم که خویش را با خودم بیاورم با خودم چه کرده ام؟؟؟ من چگونه گم شدم؟؟؟ باز می رسم به خود از خودم که بگذرم..... دیگران اگر که خوب یا خدا نکرده بد خوب من چه کرده ام؟؟؟ شاعرم که شاعرم! راستی چه کرده ام؟؟؟ شاعری که کار نیست کار چیز دیگری است من به فکر دیگرم!!! 2 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ سرم درد می كند تلفن را بر می دارم، زنگ ميزنم به تو... كه مُسكنی بی عوارض تر و آرام بخش تر از صدای تو پيدا نمی شود برای درد ِ من 4 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ تو را نه عاشقانه و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش میکشم عدل مگر نه آنست که هر چیزی در جای خویش قرار بگیرد؟ 7 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ هندوانه ی ماه را امشب شتری بریده اند یک قاچش در دست آسمان و ...سیزده قاچش در چهره ی تو.. 4 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ تا تو نگاه می کنی کار من آه کردنست 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۸۹ می نشینم کنارت ،می فشارم دستهایت را در دستانم ، خیره می شوم به چشمانت ،تا بشنوی دوستت دارم ها را بارها و بارها از زبانم. این احساس من است، این تنها فکر بی تردید من است. این تمام آن چیزی است که در من نهفته است و تو تمامی تمامیت من هستی تو در منی و من دارنده تو. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده