bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۲ مث یه تولّدی تو مث تقدیر، مث قسمت مث الماسی که هیچکس واسه اون نذاشته قیمت مث نذر بچّه هایی مث النماس گلدون مث ابتدای راهی مث آینه، مث شمعدون... 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۲ سوخت و ساخت...ولی باخت... این بار برای تو صبر کردن..نصیبش باخت شد... شد عصای یعقوب..که موریانه زد...و جسم بر زمین افتاد... موریانه نمی زد عصا را...تا ابد صبر می کرد و در این باختِ بی پایان محو بود... 9 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۲ آن روز كه همديگر را يافتيم، هنر نبود هنر اين است كه يكديگر را گم نكنيم 11 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۲ دوباره بیقراری و دوباره گریه های من نمیدونم چرا به تو نمیرسه صدای من نگفته های قلبمو نمیدونم به کی بگم دلم همیشه روشنه دوباره میرسیم به هم دوباره میرسیم به هم..... بازم تو خواب من با من قدم بزن آروم و سر به زیر... می میرم از غم و بی خود سراغمو از آدما نگیر.... 7 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۲ ندانستم تو همچون من پریشانی و بی تابی.......توهم عاشق شدی و مثل من شبها نمیخوابی اگرچه نیستی رد تو در چشمان من جاریست.....شهابی بودی و رفتی،نمی تابی و می تابی گلایه دارم ازتو،از خودم،از عشق،از تقدیر.............گلایه از جهانی که پر است از عشق قلابی چگونه میشود از عاشقی دم زد ولی هرگز........ندانی عشق هم دارد علامتهاو اسبابی؟! نگاهت کی به من فهماند من را دوست میداری..کجا حرفی زدی از عشق ای نیلوفر آبی!؟ صدوشش روز،ای کاش این زمان برگردد آنجا که...بسازم من برآن تصویرتو از چشم خود قابی صدوشش روز؟نه من یک صدوشش سال دیگر هم...همین هستم که میبینی،سراپا عشق بی تابی تو خاتون غزلهای منی اما خداحافظ......................ای آنکه مثل شعرت ساده و زیبایی و نابی تویی آن شاه ماهی که مکانت قعر دریاهاست........نفسهای تو می گیرد در این محصور مردابی هرآنچه داری از آنِ هرآنکه دوستش داری..............من و یاد تو وعشق تو و این اشک سیلابی من و اندوه بی پایان،من و شبهای قیر اندود..........تو و خوشبختی و شادی،تو و شبهای مهتابی خداحافظ عزیزمن،زمینت سبز وآبادان...................خداحافظ گل من،آسمانت آبی آبی 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۲ قرارمان باران بود،ساعت دلدادگی...کنار عشق! یادت هست؟؟؟ من آمدم...باران هم!!و رنگین کمان...! تمام قطره ها را در انتظارت قدم زدم...اما تو نیامدی!! نمیدانم اشک بود یا باران؟! چیزی بر گونه ام سُر خورد و روی کفشهایم می چکید و من چشمهایم را به ملاقات آورده بودم...... همیشه این گونه با رویای تو تنها به خانه برمیگردم...! 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۲ گیسوانت را بیاور شانه پیدا میشود... بغض داری...شانه مردانه پیدا میشود... امتحان کن...ساده و معصوم لبخندی بزن... تا ببینی بازهم دیوانه پیدا میشود... من اسیر عابر این کوچه پاییزی ام ورنه هرجایی که آب و دانه پیدا میشود... عصر پاییزی زیباست لبخندی بزن... یک دو فنجان چای در این خانه پیدا میشود... 11 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۲ نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز. 7 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۲ با همه عطر دامنت ایدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمیکند 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۲ دل غریب من تو را تمنا می کند .. فقط تو را.. مهمان چند روزه نمی خواهد ، صاحبخانه همیشگی طپشهایش می شوی تا زندگی جاودانش بخشی؟!.. 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۹۲ بـــه شـــوق ِ دیــــدارت .. چـــه آب و جـــارویی راه انـــداخــتــه انـــد ! چــشـــمـــهـــا و مــــژه هــــایـــم ... 6 لینک به دیدگاه
f.r20 659 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۹۲ هرگاه دلت هوایم را کرد به اسمان بنگر و ستارگانی را بنگر که همچون دل من در هوایت می تپند... 10 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۹۲ هوا را هر چقدر نفس بکشی باز هم برای کشیدنش بال بال می زنی مثل تو... که هر چقدر باشی باز باید باشی! :) 10 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۲ تو آسون رد شدی رفتی، توی کوران بدبختی منم رفتم پی کارم، توام دنبال خوشبختیت 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۲ بــیــــا در خـــیـــالــم آرام بنشین ... مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را بنویــــســـم... 7 لینک به دیدگاه
nazanin abedini 804 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۲ پشت شیشه برف میبارد پشت شیشه برف میبارد در سكوت سینه ام دستی دانه اندوه میكارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجام چنین دیدی در دلم باریدی ... ای افسوس بر سر گورم نباریدی چون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهایی میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته ام ‚ از عشق هم خسته 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۲ انديشيدن به تو گرانبهاترين سكوت من است طولانيترين و پرهياهوترين سكوت تو هميشه در مني مانند قلب ســــــــادهام اما قلبي كه به درد ميآورد 6 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 دی، ۱۳۹۲ آنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــم کــه تَـمـامـــِ کـوچـه سـَـبـز شـُـد ! پـــس چـِـرا نـیـامـدی ؟ 5 لینک به دیدگاه
nazanin abedini 804 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۲ دیگر نمیگویم گشتم نبود نگرد نیست ... بگذارصادقانه بگویم گشتم ، اتفاقا بود ... فقط مال من نبود...!!! بگذار دیگری بگردد ... شاید مال او باشد 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده