رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

آنقدر "
تعویـــــــــــض
" نکنید !!!

به خدا گاهی
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ها را"
تعمـــــــــــــیر
" کرد !

حتی

با یک لبـــــــخند
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
!
لینک به دیدگاه

" مـــرگ شــهــزاده "

 

دفــتــر : اشــارات

 

149.gif

 

پشت شهزاده قاجارشکست

چون سر کیز به اجبار نشست

سند صلح به امضای تزار

و قاجار

گشت مکتوب و سر ایران را

هیفده شهر

بهین شهرستان را

به یک امضا ز تن مام وطن برکندند

شاهزاده سوی شاه

با دل و جان پریشان آمد

سوی تهران آمد

حیرتش گشت فزون

شور و غوغایی دید

همه جا جشن و چراغانی بود

سخن از فتحی ایرانی بود

شاه قاجار نشسته بر تخت

شاعران وقاد

یا نه

جمله قواد

فتحنامه به کف از فتح سخن می گفتند

تهنیتها به شه و مام وطن می گفتند

دل شهزاده شکست

صبحگاهان از غم

دیده بر دنیا بست

لینک به دیدگاه

ســرمـ را کـه تکیـه می دـهـم

 

بـه سینـه ی ِ مـردانـه اَت

 

همـه ی ِ کوه ـهـا کــم می آورنـ َد

 

اَمنــ ِ آغـوشـ ِ توستــ کـه

 

بهـانـه ایی می شــوَد

 

بـرای ِ ـهـزار بـاره پیــدا شـدن در حریمـ َت ...

لینک به دیدگاه

لحظه ها میگذرن و تو نیستی اینجا

من دارم پیر میشم و تو نیستی اینجا

 

زندگی زیر یک سقف با عکس و نامه

نیستی و خاطره هات هنوز باهامه

 

پشت این پنجره ها دلم گرفته

از همه فاصله ها دلم گرفته

 

گاهی با صدای دریا توی فکرت غرق میشم

چشم به راه تو یه عمره که همینجا پشت شیشه ام

 

نه خبر میگیری از من

نه سلامی نه جوابی

فکرشو میکردی یک شب

شب بخیر نگم بخوابی

 

شب بخیر عزیز من چشماتو بستی

من بیدارم تو بخواب هر جا که هستی...

لینک به دیدگاه

بگذار سکوت کنم

 

شاید در سکوتم واژه ایی بروید

 

و حرفی نو آفریده شود

 

تا تو آن را بخوانی

 

بگذار خاموش نگاهت کنم تا

 

تااز دل خموشی ام برقی از دیده رها گردد

 

و به عمق جانت نشیند

 

شاید مرا ببینی

 

مهربانم !!من سراپا حرفم

 

هستی من تکرار از تو بودن است

 

بیا درک کن حس زنده بودنم را

 

 

 

Dark_love_by_AmMoon1k.jpg

لینک به دیدگاه

قبل از اینکه به کسی که میدونی با احساس و ساده است بگی دوستت دارم . قبل از اینکه بهش محبت کنی.

قبل از اینکه به خودت عادتش بدی.

قبل از اینکه تنش رو به بغل بکشی.

قبل از اینکه احساسش رو بیدار کنی.

قبل از اینکه تنهاییش رو پر کنی

قبل از اینکه عاشقش کنی.....

خوب فکراتو بکن

با دلت یکی باش . از حرفت مطمئن باش

یه کم مرد باش .

شاید با همین حرف تو نوری ته دلش روشن بشه که خاموش کردنش به بهای خاموش شدنش باشه......

لینک به دیدگاه

هــــــــی رفیق ...

هــــــــی رفیق ...

 

زیادی خوبی نکن !

 

انسان است ،

 

فراموشکار است ...!

 

از تنهایش که در بیاید ،

 

تنهایت را دور میزند !

 

پشت می کند به تو ،

 

به گذشته ات ...!

 

حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید :

 

شما !؟

لینک به دیدگاه

از شعبده باز هم کاری ساخته نیست

گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو

گیرم با دست هایی به پهلو باز

که معلوم نیست برای حفظ تعادل است

یا برای بغل کردن تو

تمام طناب را راه بروم و

نیفتم از دهان تو!

 

گیرم گرم بنوشی ام

گرم بپوشی ام

گرم ببوسی ام

گرم تر...

 

یا گیرم این لبخندِ گرم ِکج ات

بحث انگیزترین تابلوی نقاشیِ قرن بعد شود

با این ها

چیزی از قدِ تنهایی های من

آب نمی رود

و هنوز

شب ها

روی شعرها

از این پهلو...

به آن پهلو...

...

برای دوست داشتنت

لبخندهایت را نه

دلت را لازم دارم!

لینک به دیدگاه

مــــــرا حـبـــس کـــــن در آغــــوشـــــتـــــــ

 

....

 

مــــــــــن

 

بــــرای حــصــــــار بــــازوان تــــــــو

 

مــجـــــرم تــریـــن زنــدانـیــــم ..

 

...

 

حـــس خـــوبـیـسـتـــــ

 

وقـتــی در حـصـــار بــازوانـتــــــ مــحــبــــوس مــیــشــــــوم ..

 

وتــــو مــــــرا غـــرق در بــــوســـــــه مـــیــکـــنــی ..

لینک به دیدگاه

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند

که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!

نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند

یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!

لینک به دیدگاه

شعری از مارسلین دبورد ـ والمور

ترجمه فاضل محمود

 

بر بستر نیزارها‌ آیا هنوز می‌توانم بخوابم؟

هوایی خوشبو را می‌شنوم که‌ در اطرافت در جریان است

دهانت گلی‌ست که‌ عطر را محو می‌کند،

نزدیک شو، ای گنج من، و مرا بسوزان

بیدار شو، بیدار شو.

اما این افروختن عشق، این بوسه‌هایی را که‌ می‌خواهم و

باری دگر روی لب‌هایت جرات ربودنشان نیست

همراه‌ با قلبت، زندگی مرا دو چندان می‌کند

خواب به‌ درازا می‌کشد و مرا می‌کشی

مرا جرات ربودن نیست

بیا، زیر درختان موز سایه‌ را پیدا خواهیم کرد

پرنده‌ها عشق ما را خواهند دید و آواز خواهند خواند

خورشید حسود است، زیر ابرست

تنها در چشمان توست که‌ من دنبال روز می‌گردم

بیا ای روشن کننده‌ عشق.

 

نه‌، نه‌، تو دیگر نمی‌‌خوابی، شور مرا تقسیم کن

بوسه‌هایت عسلی‌ست که‌‌ گل‌ها به‌ ما می‌دهند

دل باخته‌، برای جستن روحم می‌آیی؟

روحم روی دهانم سرگردان است و می‌خواهد اشک‌هایت را خشک کند

زیر گل‌ها پنهانم کن

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...