blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ ساز دهنی ام را بی حضور تو به دهانم می گذارم و سرخوش از عشقت نوای خاموش قلبم را می نوازم تا شاید نسیم صدایم را به تو برساند و باز تو را به یاد قلب سوخته ام بیندازد گر چه خیلی دیر است اما هنوز هم چشم به راه جاده ای هستم که از ان به اسمان ها پیوستی و هیچ کبوتری خبر از برگشتنت نیاورد و باز هم کنار جاده بی حضور تو می نوازم....... 2 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ نامه اي در جيبم وگلي در مشتم پنهانست غصه اي دارم با ني لبكي سركوهي گر نيست ته چاهي بدهيد تا براي دل خود بنوازم عشق جايش تنگ است . 1 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ خدا از خواب برخیز ! . امشب یکی دیگر از فرزندانت با تو کار دارد . یکی دیگر تو را میخواند . نگاه به چشمان اشکبارم نکن . برای طلب بخشش نیامدم! . مشتان گره شده ام را نبین . خشمگین نیستم! . لرزش تنم از درد نیست . از این است که رویایم از دست میرود . تنها آرزوی زندگیم میسوزد . و یادگارش تا ابد به مانند خطوطی سیاه . شعر خواهد شد بر ورقهای سفید . زیر دست سرد من . عشقم را میفروشم . . .!!! . چه داری که بتوانی بهایش را بپردازی ؟ 2 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ پير مردى را ديدم تنها جذبه ى صورتش ريشِ بلندِ سفيدى بود... نگاهِ خيره ام را دنبال كرد... گفت: دليلش را مى خواهى؟ خيلى ساده است... نخواستم جاى آخرين بوسه ى معشوقم هنگامى كه در بسترِ مرگ بود را محو كنم...همين. 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ بی چتر بیا حتی اگر خیال می کنی دستهای ِ کوچک ِ من سرپناه ِ مطمئنی نیست! 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ بنـــد دلـــم را به بند کفـــش هايت گـــره زده بودم که هر جـــا رفتـي دلــم را با خود ببري غــــافل از اينکه تو پـــا برهنـــه مي روي و بي خبــــر…. 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ در گوش یاس های کوچه نجوا کردم.... رایحه ی خوششان را در سینه حبس کنند... تا تو برسی از راه،آن زمان بمانند بر سر دو راهی... که عطرشان را حبس کنند از خجالت رایحه ی تو... یا چشم ببندند به واقعیت و کار خود کنند از حسودی... 8 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ بايد کنار خاطره ها ايستاد بايد کنار خاطره ثاقب را در گوش ساعات و سال در گوش سالها و سفرها خواند بايد تمام سفرها را با نام خاطره آغازيد اي خوب روزگار شيدايي در دل هواي با تو بودن در سر هواي تو را ديدن بعد از تو، روزهاي من ستوه و تنهايي است بعد از تو پنجره غمگين است بعد از تو ، خآطره ها و سراب ديدارت بعد از تو سال من قرني بعد از تو ساعتم ساليست بعد از تو خاطره هاي تو خواهد ماند بعد از تو.... بي تو.... هر آوازي آواز ياد تو و ....درد پاييز است بعد از تو فصل پاييز است بعد از تو ...فصل پاييز است ... 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ وقتی میــــروی حواست باشد "حتما خدانگهـــــدار بگویی!" تا خدا حواسش را بیشتر به من بدهد... آخر میدانی خــــــــدا به هوای تــو مرا رهــــــــا کرده است ... 7 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ این همه واژه و من از سکوت لبریزم انگار کابوس این روزهای خاکستری سایه انداخته به خیال من... حوالی این ساعت های بارانی جای زیادی برای رفتن ندارم غیر از آغوش تو یا کوچه پس کوچه های این شهر غریب... 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ چه زیباست که تو تنها نیاز من باشی و چه عاشقانه است که تو تنها آرزویم باشی و چه رؤیایی است این لحظه های ناب عاشقی و من همه زیبایی عاشقانه و رؤیایی را با فقط تو حس می کنم 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هایی که غرق ابهامند؟ نه صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر همیشه عاشق تنهاست و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست… 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ نفس می کشم نبودنت را نیستی هوای بوی تنت را کرده ام می دانی پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است تو نیستی آسمان بی معنیست حتی آسمان پر ستاره و باران مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد تو نیستی و من چتر می خواهم … هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده… خودم را به هزار راه میزنم به هزار کوچه به هزار در نکند یاد آغوشت بیفتم … 4 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ مـטּ هر روز و هر لحظـﮧ نگرانت مے شوم کـﮧ چـﮧ مے کنی؟ کجایے ؟در چـﮧ حالے؟ پنجره اتاقم را باز مے کنم و فریاد مے زنم تنهاییت براے مـטּ غصه هایت براے مـטּ همـﮧ بغض ها و اشکهایت براے مـטּ تو فقط بخند آنقدر بلند تا مـטּ هم بشنوم صداے خنده هایت را صداے همیشـﮧ خوب بودنت را . . . 4 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ برای تو می نویسم برای جوانه هایت برای قامت نازک خیال برای اندیشه هایت و برای عشقی که در سینه تو می روید برای تو می نویسم برای چشم های روشنت برای جهانی که از نگاه تو می شکفد و «فردا» که به نام تو از افق بر می آید و این، نه که افسانه خواب سرود بیدار باشی است در گوش رویای تو من، برای توست که می نویسم برای تو 1 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ اصلا این روزها یک جور دیگری دوستت دارم " نه مثل آن دوست داشتن های آبکی و وارفته ... یک جورِ محکم .. یک جورِ رها ... انگار به جایی بند نیست ... نخ دلم را می گویم ... 1 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ تـــو را دوســت میدارمــ . . . چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ؟ یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت! یـا چطـور شـد که . . .! چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟! فقط تــو بـایـد بـــــــــــــاور کنـى . . . 3 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ برايم نقاشي كن نم نم باران را تا شوره زار خشك دل تنگي ام دشتي سرسبز گردد و آشيان شقايق ها نقاشي كن سايه بان امنيت را تا در زير آن ببافم فرشي از جنس آرامش و بنشينم بنشينم در انتظار تو 3 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ زودتــــــــر از من شــــــــال و کلاه می کند بیقـــــــــرارِ قرارِ دیــــــــدارِ تو می شــــود دستــــــــــ و پایش را گم می کند... دختـــــــــــرک عجولی ستـــــــ دل بی تابـــــــــــ من وقتــــــــــ ملاقاتــــــــــــــــ تو! 3 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ صدای باران را می شنوی دانه های باران را لمس می کنی سرت را بالا بگیر روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به پرواز در بیاور و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن تا تــــو بــــــاور کنی کــــه با تــو هستم! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده