رفتن به مطلب

روزگار غریبیست هم وطن{واکسیه}


danielo

ارسال های توصیه شده

این مرد رو که دیدم انگار کسی قلبم رو تو دستش گرفت و با تمام قدرت فشار داد. هرکسی اگر این مرد رو می‌دید از دست‌ها و لباس‌های تمیز و لوازم واکس اندک و تازه‌ش متوجه می‌شد که این مرد واکسی نیست و شاید روز اولیه که این کار رو داره تجربه می‌کنه. مردم که رد می‌شدن خیلی آروم می‌گفت «واکسیه». از اون حرفهایی که آدم وقتی می‌گه نمی‌خواد کسی بشنوه… / روزگار غریبی‌ست

 

1276408821_IMG_2118.jpg

  • Like 30
لینک به دیدگاه

کسی که از بالا سوقوط میکنه همیشه درد بیشتری رو احساس میکنه امان از این اقتصاد نا بسامان

  • Like 15
لینک به دیدگاه

روزگار که به شدت غریبه:icon_gol: ولی نباید واسه آدمایی که نون بازوشونو میخورن تاسف خورد....

آفرین به غیرتش که داره کار میکنه نه گدایی...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

حالا میرفتی یه واکس بزنه چی میشد:w00:

 

 

 

یه مردی هم هست او سید خندان

یه بار یه خانومی اومد کفششو داد درست کرد میخواست پول این اقای کفاش رو بزنه میگفت زیاده داشت چونه میزد

اخه قیمت ماشینش پول کار من و نسل بعد منم نمیشداا بعد به این بنده خدا میخواست پولشو بده دستش میلرزید:w00:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
خيلي حس بديه...

 

هر لحظه نگران اينكه نكنه يكي از آشناها...يا بچه ها...ببينتش تو اين وضعيت...

خورد ميشه...

چرا خورد:banel_smiley_4:بچه هاش باید ذوقم کنن پدرشون با غیرته:banel_smiley_4:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
چرا خورد:banel_smiley_4:بچه هاش باید ذوقم کنن پدرشون با غیرته:banel_smiley_4:

هرچقدرم بچه هاش ذوق كنن!!! اون يه مرده...غرور داره...غرورش زير پاهاي اونايي كه از اونجا ميگذرن خورد ميشه...چه برسه بچه هاش...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این حقیقته خیلی تلخیه برای هر کس یه جوره.

یکی از دوستامون کارخونه دار بودن با چه زندگیه مرفهی.زد و بنده خدا ور شکست شد.خانومشا الان توی مجالس لباس میفروشه.

من خودم یه دختر لوس بودم که همه چیز داشتم.سال گذشته به عنوان کارشناس آزمایشگاه شاغل بودم.اما بخاطر دوری مسیر نرفتم.

تا اینکه امسال میخاستم ازدواج کنم، با این خرج گرون و حقوق اون بنده خدا دیدم منم باید برم دنبالِ کار.تو همین گیر و دار بود که برنامه ازدواجم بهم خورد.بعد از 15 روز گرسنگی به اولین آگهی استخدام منشی زنگ زدم.و استخدام شدم.

توی این جامعه با این قشر که بیشترین زحمت رو میکشن و مهمترین وظایف رو به عهده دارن، خیلی زشت و زننده رفتار میشه.خیلی درد آور بود.

اون قسمت که نوشته بودید یواش میگفت:واکس

همینطوری اشکام سرازیر شد.یاد خودم اتادم چون 3 ماهی که تو این شرکت منشی بودم نمی خندیدم.هر کی هر چی می گفت بی صدا گریه می کردم.

با تمام وجودم این مرد رو درک میکنم.

ببخشید یه دفعه دلم خاست درد و دل کنم.

  • Like 8
لینک به دیدگاه

پارسال زمستون بود که برای خرید رفته بودیم بازار .

داشتیم با ماشین بر می گشتیم و شیشه رو داده بودم پایین که ناگهان توجهم به صدایی که نزدیکم بود جلب شد "آقا خواهش می کنم یه کم منصفانه تر حساب کن لااقل بتونم 2 تا نون و یه تیکه پنیر بدم این طفل معصوما شکمشون سیر بشه "

توی اون سرما با 3تا بچه که لباشون از سرما کبود شده بود و یکیشون هم نوزاد بود و بغل مادرش داشت گریه می کرد می خواست کت مندرسش رو بفروشه

خانومه دید که من دارم نگاهش می کنم (واقعیت این بود که شوکه شده بودم ) به همسرش اشاره کرد و وقتی متوجه ما و چند نفر دیگه شدن مرد سرش رو زیر انداخت دست بچه هاش رو گرفت و رفتن

هنوز هم قطره اشکی که از روی استیصال از گوشه چشم اون مرد پایین اومد رو به خاطر دارم

اون لحظه نه تنها قلبم که تمام وجودم آتیش گرفت :sigh::ws44:

 

به قول مادر بزرگم یکی داره خر و خروار یکی نداره ذره و مثقال

عجب عدالتی .... :w74:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...