رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

مباد که به تو اعتماد کنم:

آنگاه که دستانم را فشردی

ترسیدم مبادا که انگشتام را بدزدی

و چون بر دهانم بوسه زدی

دندانهایم را شمردم

 

غادة السمّان

  • Like 6
  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

دست های من پر از تو بود

 

رو به هر که بنشینم

 

رو به روی توام...

 

 

  • Like 6
ارسال شده در

دلهره ی نبودنت

در خرمن احساسم

چون پرنده ای گستاخ

هجوم می آورد

و این در حالیست که من

در این مجادله ی یک طرفه

مترسکی بیش نیستم

 

 

  • Like 5
ارسال شده در

مداد را برداشتی

 

طرح مرا نه،آن گونه که هستم!

 

همان که می خواستی کشیدی

 

تمام ِ بهانه ی رفتنت

 

این است که عوض شده ام

 

مداد را بر میدارم

 

طرح ترا همان گونه که هستی میکشم

 

میتوانی بروی.

 

 

  • Like 5
ارسال شده در

گفتم:

بیا

دل

به شرط چاقو!

پوز خندی زد و گفت:

این روزها

بادکنک فروشها هم

چاقو دارند...

 

 

  • Like 5
ارسال شده در

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

  • Like 3
ارسال شده در

دوئل

همه دوئل های دنیا یک رسم دارند

پیش از آن که قدم دهم را برداری به تو شلیک می شود

این را میدانم

اما دیگر برای همه چیز دیر شده

تو هفت تیرت را هم آماده کرده ای

پس بیا به هم پشت کنیم

من رو به آپارتمان قدیمی مان قدم بر میدارم

تو رو به ایستگاه راه آهن

1....2...3...4....5...6...

و پیش از آنکه قدم دهم را برداری مرا فراموش میکنی

دوئل تمام شد

.

.

تو رفتی و من مردم...

  • Like 3
ارسال شده در

تو را چه به فرهاد؟

یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی

تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار...

من باورت می كنم

 

 

  • Like 3
ارسال شده در

زمانی کوه بودم

حالا دیگر آدم شده ام...

می رسیم به هم ؟!

 

  • Like 9
ارسال شده در

گاهی حس می کنم دلم رو نمی شه حتی با نخ سوزن دوخت.....

  • Like 8
ارسال شده در

روی گونه هایم سد می سازم !

 

هر قطره از این اشک ها

 

شهری را شاعر خواهد کرد !!!

 

 

میلاد تهرانی

  • Like 10
ارسال شده در

دو به دو

می روند با هم

دو پرنده در مه

دو اسب در جاده

دو قایق در اسکله

من دو ندارم

در مدرسه تا یک بیشتر نخوانده ام

و دفتر ریاضی ام

پر از تمرین های شعر است

 

 

  • Like 8
ارسال شده در

دیروز عاشق بودم

امروز را تحمل میکنم

فردا خواهم مرد

با این حال

هنوز امروز و هم فردا به خوشی دیروز فکر میکنم...

 

  • Like 5
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

وقتی همه کلاف های زندگی به هم گره می خورند حس می کنم خدایی نیست.

 

اگه باشه باید بهم نشون بده وگرنه منو از لیست بنده هاش حذف کنه.

  • Like 4
ارسال شده در

زندگی ام

از تولد تا . . .

تو

و از تو تا . . .

نبودنت،

به دو نیم شد.

زمین هیچگاه سراسر روشن نبوده است.

من با زمین می چرخم،

یا زمین دیگر نمی چرخد،

که روز بر نمی آید؟

  • Like 5
ارسال شده در

هنوز زنده ام ... و این برایم عجیب است

فرصت مردن هم ندارم.....

 

از : سینا بهمنش

  • Like 3
ارسال شده در

همه چيز از جايی شروع شد

 

که گفتی دوستم داری

 

گاهی برای يک عمر بلاتکليفی

 

بهانه ای کافيست...

 

  • Like 5
ارسال شده در

تنهانه منم که من منم باقیست

هستند کسان که میزنند جامی

برجام دگر که خون من جاریست

تنها که شوم من نشوم نزد دلم

احساس دلم من بشود من که دگر من نشوم

با تمام علاقه ای که بهت دارم ازت جدا میشم:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

دلهره ی نبودنت

 

در خرمن احساسم

 

چون پرنده ای گستاخ

 

هجوم می آورد

 

و این در حالیست که من

 

در این مجادله ی یک طرفه

 

مترسکی بیش نیستم:4uboxsmiley:

  • Like 2
ارسال شده در

حالا من مانده ام و

پنجره ای خالی

و فنجان قهوه ای كه

از حرف های نگفته پشیمان است...!

  • Like 7

×
×
  • اضافه کردن...