رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

هنوزم منو به اسم تو قسم میدن...... میبینی؟

 

 

تنها من نیستم که رفتنت رو باور ندارم !!!

  • Like 2
  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

رنگ ها دیگر

جوابم را نمی دهند

وقلم کشیدن بر بوم

تلاش بیهوده ایست

 

آسمان

قلابی

زمین

قلابی

 

دردهای من بزرگ شده اند

آنقدر که دستهایم

به گرفتنشان قد نمی دهد

و شعر هم شاید

آخرین حرفهایم باشد

که تا وقتی زنده ام

کسی آن را

نمی خواند .

 

مصطفی خزائی

  • Like 2
ارسال شده در

تا بوده ، همین بوده :

همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !

بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون ...

  • Like 3
ارسال شده در

دل خوش میطلبم سیری چند؟

 

پای در بند به زنجیری چند؟؟

 

با چنین باده و جامی ساقی

 

تو بگو عشق و صفا سیری چند؟؟

  • Like 2
ارسال شده در

کودکی‌ام را سنجاق کرده ام

به... جوانی‌ام

و دوچرخه سبزم آن پایین صفحه

مدام تاب می‌خورد!

من آویزانم... از یک دست

به یای آخر تنهایی

که همه کودکی از آن ترسیدم

دروغ می‌گفتند !

روزگار پیرمان نمی‌کند

آدمها تنهایند!....

بشمار... تو روزهای تقویم را

من موهای سپیدم را !

یکی از همین روزها دست می‌کشم

از تنهایی... و سقوط می‌کنم

از آن بالا....

و می‌پرم روی دوچرخه‌ی هفت سالگی‌ام

من کوچک نمی‌شوم ...

دور می‌شوم !

از: لیلا مومن پور

  • Like 2
ارسال شده در

دلم شوق تو را دارد ، تو غافل از دل مایی / به ما گاهی نگاهی کن ، دلی دارم تماشایی

  • Like 2
ارسال شده در

به ستوه امده ام

از کثرت شلوغ هجمه ها

در کثرت وجود تو

چقدر تنهایی است ؟

خدا می داند

  • Like 2
ارسال شده در

گفته بودن :

كلام شعر تنهايي سكوت است ...

ولي فكر نمي كردم اينقدر ...

  • Like 2
ارسال شده در

نمیدانی که تنهایم

 

نمی بینی تو -مرگ زرد دنیایم

 

نمیخواهم ز اینک خاطراتم را

 

و میبندم دهانم را که میسوزد

 

ز هر بغضی که در سینه به خود دارم

 

و میخوانم غم تلخ جدا گشتن ز فردایم

 

نمیبینی تو- دفن ارزوهایم

 

و عزم رفتنی کردی که در من میگشاید زخم شبهایم

 

نمیدانی ز دیروزم

 

که در من خرد شد خود باوریهایم

 

فقط میپرسی و میخواهیم

 

تا سفره ی دل را به رویت باز بگشایم

 

شاعر مريم چراغی

  • Like 3
ارسال شده در

سفر برایم هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد.

اما زندگی به من آموخت….

برای بهتر دیدن شکوه و عظمت هر چیز

باید قدری از آن دور شد !!!

“میلاد تهرانی”

  • Like 3
ارسال شده در

[h=6]جهــان چیــزی شبیــه مــوهــای تــوســت!

سیــاه و ســرکــش و پیچیــده!

خیــال کــن چــه بــی بختــم مــن،

کــه بــه نسیــمی حتــی،

جهــانــم آشــوب مــی شــود . . .

 

کامران رسول زاده[/h]

  • Like 3
ارسال شده در

غاری یک نفره ام

در طبقه ی دوم آپارتمانی

در محله ای شلوغ

صبح ها

بیرون می زنم از خودم

دنبال کوهی

که جا برای غاری یک نفره داشته باشد

شب ها

بر می گردم به خودم

آتش روشن می کنم

و روی دیواره هایم

طرحی می کشم

از معشوقه ای

که ندارم

 

جلیل صفربیگی

  • Like 3
ارسال شده در

فقط دوری نیست که آدم رو می سوزونه! بودن و مال تو نبودن دردش بیشتـر است ...

  • Like 5
ارسال شده در

آنچه را ديد ه ام خواهم گفت

آنچه را شنيده ام خواهم نوشت

احساسم را نخواهم گفت

حبس خواهم كرد اين احساس را

احساسم را ربوده و فروخته اند

  • Like 4
ارسال شده در

آبـــ رفتند چشمــــانم بس کــه شستم و همچنــان همانـــ تصـویـر را می بینم!

 

 

پس چـــه می گفتی ســهراب؟

  • Like 4
ارسال شده در

دلم تنگ شده

برای وقتی كه می گفتی :دلم واست تنگ شده

  • Like 4
ارسال شده در

درد ِ دل.....کـه می کنــی ..

 

ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری درِ سیـنی و تعـارف می کـنی

 

کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد ...

 

بــردارنـد ... تیــز کننــد ... تیــغ کننــد ... و بــزننـد

 

بـه روحـت.....

  • Like 4
ارسال شده در

در این شب های تنهایی

مرا دیوانه می خوانی

زین حالم چیزی نمی دانی

تو هیچ ندانی چی کشیدم

از پس رویا بریدم

باز هم به تو رسیدم

.

.

.

  • Like 6
ارسال شده در

به خانه بی تو ،

خو کرده ام

به اتاق خالی

به اتاق خالیِ پر از خنده های تو ،

خو کرده ام

اما دلم

دست از سر یادت بر نمی دارد ... !

  • Like 4
ارسال شده در

عبور کن از من

 

 

از هر آنچه بودم و هستم هم بگذر

 

 

پل می شوم میان تو و خوشبختی ات

 

و من همیشه یک گذرگاهم

 

 

نه ایستگاه !!!

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...