Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ محمد به عنوان یه پیشنهاد، رو یه سری از مدیرا تجدید نظر کنی بهتره 9 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ محمد به عنوان یه پیشنهاد، رو یه سری از مدیرا تجدید نظر کنی بهتره یه لیست ارائه کنید بهتره. :biggrin: منم بزار جزء اولین نفرات فروخ. 4 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ ساناز جان اولا ایجاد هر تاپیکی که با قوانین تالارها مغایرت نداشته باشه آزاده.دوما اگر قراره در تاپیک دیگران اظهار نظری بکنید باید با احترام به استارتر تاپیک و عقایدش وارد اون بحث بشید. و استارتر هم موظف هست جانب احترام را برای تمام بازدید کنندگان تاپیک حفظ کنه. ضمن اینکه خط مشی مدیریتی سایت در تشخیص احترام به عقاید کاربران ورای آنچیزی هست که در تاپیک احترام به عقاید دیگران در حال بحث و گفتگو هست. مستدام باشید. اینکه در تالار مذهبی یکسری تاپیک ها مدام توسط یک نفر آپدیت میشه و کسی حق اظهار نظر نداره یعنی چی آخه؟ شما فقط در تالار گاه نوشته ها و قسمت های شخصی ادبیات حق دارین به درخواست استارتر احترام بذارین. مثلا اگر تاپیکی ایجاد میشه درباره آیات قرآن،پس نباید مشکلی باشه که بنده برم توی اون تاپیک و هرچی آیه خشونت آمیز و دعوت به جنایت و کتک زدن همسر و گرفتن چندین همسر و... هست را بیارم دیگه،درسته؟ 8 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ اینکه در تالار مذهبی یکسری تاپیک ها مدام توسط یک نفر آپدیت میشه و کسی حق اظهار نظر نداره یعنی چی آخه؟شما فقط در تالار گاه نوشته ها و قسمت های شخصی ادبیات حق دارین به درخواست استارتر احترام بذارین. مثلا اگر تاپیکی ایجاد میشه درباره آیات قرآن،پس نباید مشکلی باشه که بنده برم توی اون تاپیک و هرچی آیه خشونت آمیز و دعوت به جنایت و کتک زدن همسر و گرفتن چندین همسر و... هست را بیارم دیگه،درسته؟ وقتی که در یک تاپیک آیه های قرآن آورده میشه بحث مذهبی خاصی صورت نمیگیره. از این رو استارت چنین تاپیکی تا جایی که بحث جنجال برانگیزی شروع نشده بلامانع است. ولی وقتی کسی از آیات قرآن انتقاد میکنه در واقع مقدسات دیگران رو به چالش میکشه و قطعا چنین تاپیکی پرتنش خواهد بود. از این رو استارت چنین تاپیکهایی با مضمونهای چالش برانگیز ممنوعه. 6 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ وقتی که در یک تاپیک آیه های قرآن آورده میشه بحث مذهبی خاصی صورت نمیگیره. از این رو استارت چنین تاپیکی تا جایی که بحث جنجال برانگیزی شروع نشده بلامانع است. ولی وقتی کسی از آیات قرآن انتقاد میکنه در واقع مقدسات دیگران رو به چالش میکشه و قطعا چنین تاپیکی پرتنش خواهد بود. از این رو استارت چنین تاپیکهایی با مضمونهای چالش برانگیز ممنوعه. من متوجه نمیشم. مثلا کسی تاپیکی میزنه بدون هیچ بحثی آیه فلان از سوره فلان را میزنه. بنده هم تاپیکی میزنم و بدون هیچ بحثی آیه هایی که از نظر من جای فکر کردن دارند نه بحث کردن،میارم. این ایراد داره؟ 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ من متوجه نمیشم.مثلا کسی تاپیکی میزنه بدون هیچ بحثی آیه فلان از سوره فلان را میزنه. بنده هم تاپیکی میزنم و بدون هیچ بحثی آیه هایی که از نظر من جای فکر کردن دارند نه بحث کردن،میارم. این ایراد داره؟ بله. متاسفانه ایراد داره. وقتی کسی آیات قرآن رو میاره اعتقادات شمایی که به قرآن اعتقادی ندارید خدشه دار نمیشه که بخواهید ازش دفاع کنید که این دفاعیات تنش زا باشه. هرچند که اگر اینچنین شود هم اون تاپیک حذف میشه. ولی وقتی شما آیاتی در خصوص خشونت میارید در واقع اعتقادات دیگری رو به چالش میکشید و منطقی خواهد بود که بحث تنش داری شکل بگیره. از اینرو استارت تاپیکهایی که جنبه انتقاد آمیز به اعتقادات مذهبی دارن ممنوعه. 5 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ یه لیست ارائه کنید بهتره. :biggrin: منم بزار جزء اولین نفرات فروخ. من در حدی نیستم لیست بدم ولی اصلا منظورم شما نبودی اقا ابولفضل..اتفاقا برخورد ها و روحیه مدیریت شما رو میپسندم 4 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ محمد به عنوان یه پیشنهاد، رو یه سری از مدیرا تجدید نظر کنی بهتره یکی باید واسه خود من تجدید نظر کنه 4 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ یکی باید واسه خود من تجدید نظر کنه فکر کن کسی حاضر باشه جای تو باشه! آش کشک خالته :biggrin: 3 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۰ من حتی نسبت به خودم انتقاد دارم؛ من نسبت به هرچیزی که هست و نباید باشه انتقاد دارم (تریپ شاهین نجفی) 6 لینک به دیدگاه
amirboy1 13 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ mashkhare kardin khodeton ro 10 min vaghte man ro gereftid man omadam ketebe jahane hologeraphic ro download konam in site maskhare shoma linkesh ro gozashte bood neveshte bara inke link faal she bayad ozv shi ozv ke misham linketon mikhore be ye site maskharetare cloob.com onja ham link ro be ketabe bardashtan gand zadid vaghean ke maskhareheed 3 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ mashkhare kardin khodeton ro 10 min vaghte man ro gereftid man omadam ketebe jahane hologeraphic ro download konam in site maskhare shoma linkesh ro gozashte bood neveshte bara inke link faal she bayad ozv shi ozv ke misham linketon mikhore be ye site maskharetare cloob.com onja ham link ro be ketabe bardashtan gand zadid vaghean ke maskhareheed سلام دوست عزیز به خاطر از کار افتادن لینک دانلود کتاب از شما عذر میخوام. 5 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ چرا اسم اینجا رو گذاشتید نواندیشان؟ بحث سیاسی ممنوع؟ درست؛ باشه حق دارید شما، ولی میشه لطفا مصادیق بحث سیاسی رو شفاف بیان کنید؟ تو مملکت ما تمام زمینه های علوم انسانی تقریبا به سیاست مربوط میشه، مسائل اجتماعی سرشو بگیری تهش میرسی به سیاست، مسائل مربوط به سلامت و بهداشت، مسائل اقتصادی، تاریخی، مذهبی، هنری و .... تقریبا همه سیاسی هستن. فقط مطالب جالب و سرگرم کننده و مطالب علمی_تخصصی سیاسی نیستند، آیا کاربران فقط تو این زمینه ها تاپیک و پست بزارن؟ مطالب مذهبی هم که ماشالله همه چی جزوش محسوب میشه، از خرافات بگیر تا نظریات تکامل و....، اجنه هم توش قرار میگیرن، من نمیدونم تاپیک زعفرجنی چرا باید بسته بشه!!! تحقیق علمی گذاشتم تو تالار آزاد درباره اینکه چرا خیلی از دیکتاتورها هنرمند هستن؟ هیچ ربطی به سیاسیون ایرانی نداشت حذف شده، مطلب تحقیقی-تحلیلی درباره اتفاقات انقلاب ایران گذاشتم حذف شده، جبهه گیریه سیاسی که نداشت فقط شرح اتفاقات بود، باید حذف شه؟ تاپیک درباره "آتئیسم" گذاشتم حذف شد، چرا؟ 10 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۰ mashkhare kardin khodeton ro 10 min vaghte man ro gereftid man omadam ketebe jahane hologeraphic ro download konam in site maskhare shoma linkesh ro gozashte bood neveshte bara inke link faal she bayad ozv shi ozv ke misham linketon mikhore be ye site maskharetare cloob.com onja ham link ro be ketabe bardashtan gand zadid vaghean ke maskhareheed میخوای چوب بدم خدمتِتون؟!!! 3 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ چرا اسم اینجا رو گذاشتید نواندیشان؟ بحث سیاسی ممنوع؟ درست؛ باشه حق دارید شما، ولی میشه لطفا مصادیق بحث سیاسی رو شفاف بیان کنید؟ تو مملکت ما تمام زمینه های علوم انسانی تقریبا به سیاست مربوط میشه، مسائل اجتماعی سرشو بگیری تهش میرسی به سیاست، مسائل مربوط به سلامت و بهداشت، مسائل اقتصادی، تاریخی، مذهبی، هنری و .... تقریبا همه سیاسی هستن. فقط مطالب جالب و سرگرم کننده و مطالب علمی_تخصصی سیاسی نیستند، آیا کاربران فقط تو این زمینه ها تاپیک و پست بزارن؟ مطالب مذهبی هم که ماشالله همه چی جزوش محسوب میشه، از خرافات بگیر تا نظریات تکامل و....، اجنه هم توش قرار میگیرن، من نمیدونم تاپیک زعفرجنی چرا باید بسته بشه!!! تحقیق علمی گذاشتم تو تالار آزاد درباره اینکه چرا خیلی از دیکتاتورها هنرمند هستن؟ هیچ ربطی به سیاسیون ایرانی نداشت حذف شده، مطلب تحقیقی-تحلیلی درباره اتفاقات انقلاب ایران گذاشتم حذف شده، جبهه گیریه سیاسی که نداشت فقط شرح اتفاقات بود، باید حذف شه؟ تاپیک درباره "آتئیسم" گذاشتم حذف شد، چرا؟ متأسفانه ما عادت کردیم که همه چیو آخرش ربط بدیم به سیاست و با 4تا حرف سیاسی زدن بگیم مثلاً روشنفکریم و .... لطفاً این تاپیک رو کامل بخونید: http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=30542 زعفر جنی چیزی جز تمسخر نبود. اون تاپیکای دیگه هم الان لینکی ندارم و نمیدونم محتواشون دقیقاً چی بوده که بسته یا حذف شدن. نمونه تاپیک ها و بحثای خوبم بارها و بارها نشون داده شده. 4 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ متأسفانه ما عادت کردیم که همه چیو آخرش ربط بدیم به سیاست و با 4تا حرف سیاسی زدن بگیم مثلاً روشنفکریم و .... لطفاً این تاپیک رو کامل بخونید: http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=30542 زعفر جنی چیزی جز تمسخر نبود. اون تاپیکای دیگه هم الان لینکی ندارم و نمیدونم محتواشون دقیقاً چی بوده که بسته یا حذف شدن. نمونه تاپیک ها و بحثای خوبم بارها و بارها نشون داده شده. اول که من ندیدم کسی با زدن حرف سیاسی ادعای روشنفکری کرده باشه. و بعد هم در مملکت ما همه چی به سیاست ختم میشه. رو هوا نمیگم. آیا اگر کسی درباره اجنه تاپیک بزنه تمسخر محسوب میشه؟ همین چندوقت پیش یکی از کاربرا تاپیکی زده بود و تا تونسته بود به مذهب زرتشتی ها تاخته بود، از توهین هم رد کرده بود، چرا هیچ اقدامی صورت نگرفت؟ خندیدن به زغفر جنی بده ولی توهین مستقیم به بعضی ادیان نه؟ لینکی که گذاشتید جزو قوانین تالار محسوب میشه؟ تاپیکهای زیر از جمله تاپیکهای حذف شده من هستن. درآستانه سال 58 برای جریان غالب مذهبی در ایران هیچ منفعتی در رویارویی عملی با غرب، آن هم در اشل چپگرایانه آن وجود نداشت. آنها دیگر به قدرت رسیده بودند و به نظر نمیرسید حلوای نسیهای در این رویارویی متصور باشند، اما هنوز در جامعه سودای غربستیزی به شدت وجود داشت. در عمل این مهمترین دستاویز چپگرایان برای مقابله با طرفداران آیتالله خمینی بود. همانها که نخستین تلاش نافرجام برای فتح سفارت ایالات متحده در تهران را سازماندهی کرده بودند و همانها که آمریکا را «عقرب جراره*» خواندند تا خود را در صف اول مبارزه با امپریالیسم بگنجانند، اما جناح مذهبی نه تنها اعتقادی اصولی به این موضوع نداشت که حتی خود هم به خوبی میدانست در رقابت با چپگرایان از ماهها پیش خود را به عنوان گزینه قابل قبولتر در نگاه غربیها جا زده است. رقیبی که با استفاده از همین رانت اجازه داشت در سیل اتهاماتی که نثار عالم و آدم میکند، غربیها را هم بینصیب نگذارد و در عین حال همچنان در نگاه غرب قابل اعتمادتری بماند. از مدتها قبل هم شواهدی وجود داشت دال بر اینکه اینان حتی پا را از این هم فراتر گذاشتهاند و در صدد برآمدند تا در میان تک جملههایی غیرشفاف، غربیها را متقاعد کنند سقوط همپیمان آریامهری اثر چندانی بر روابط ایران و غرب نخواهد گذاشت و به سود آنهاست که در این جدال مداخله نکنند. حربهای که چندان ضروری هم به نظر نمیرسید چرا که از نگاه جهان غرب، مساله اجتناب ایران از نزدیکی به بلوک شرق میتوانست به تنهایی یک تضمین حداقلی محسوب شود. مضحکترین طرف این دعوا خود شاه بود. علیرغم تمام بلندپروازیهای دو دهه پیش، به مراتب بیش از آنچه که مخالفین او را سگ دستآموز غربیها میدانستند، در آن ماههای بحرانی خود شاه بود که خویشتن را وابسته و محتاج به غرب میدانست و جالب آنکه همزمان که در صدد جلب رای اعتماد دوباره غرب برآمده بود، در موضعی متناقض ویرانی پایههای سست سطنتش را اقدام تلافیجویانه از سوی غربیها تعبیر میکرد. او که میدید دلجویی غربیها هیچ تاثیری در توقف روند انقلاب ندارد، لاجرم نتیجه میگرفت که مرتبا از سوی غرب دست انداخته میشود و این پیدرپی بر تردیدهایش و البته سیل تصمیمات اشتباهش میافزود و باعث میشد همچون کودکی که در باتلاق دست و پا میزند هر لحظه بیشتر فرو رفتن را تجربه کند. اوضاع به همین منوال گذشت تا با فرو ریختن نظام سلطنتی و روی کار آمدن دولت موقت غرب پاداش عدم مداخلهاش را دریافت کند. مداخلهای که حتی اگر انگیزهای هم برای آن متصور بود، باز هم به لحاظ عملی در وضعیت انقلابی ایران امکانپذیر به نظر نمیرسید. در نخستین وزنکشیهای سال 58 خیلی زود معلوم شد مذهبیها دست بالا را دارند. اینان زبان مردم را به خوبی میفهمیدند و البته به خوبی قادر به تکلم به همان زبان بودند. از همین رو موفق شدند آنچنان خود را با انگیزههای مردمی گره بزنند که رقبا عملا به سکوی تماشاچیان منتقل شوند. در هر زمینهای مذهبیها تندترین سخنان را بر زبان میراندند و عجیب نیست که در جامعهای که تندترین انگیزههای انقلابی را مدتها به خود تلقین کرده بود بیشترین طرفدار را تندترین سخنان به خود جلب کند. در این میان شعارهای تندی که از سوی چپگرایان نصیب غربیها میشد آخرین سنگری تندروی بود که هنوز آن طور که باید در اختیار و انحصار جناح مذهبی قرار نگرفته بود. پس برای حذف کامل رقیب نیمه جان، آخرین سنگر هم باید فتح میشد. حمله به خاک ایالات متحده در تهران همان چیزی بود که جناح مذهبی را در آخرین جدال تندروی باقی مانده، از چپگرایان پیش انداخت. چپهایی که در عین حمایت قاطع انقلابی از این اقدام، به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و بالادستیهایشان حسادت میکردند. درست در زمانی که برخی روحانیون محافظهکار که پیش از داستان بهمن 57 خود طرف مذاکره مستقیم با نمایندگان غربیها بودند جسته و گریخته از این بابت اظهار نگرانی میکردند، کلیت جناح مذهبی پیام قاطع انقلاب دوم را به خوبی درک کرد. دوران قرار گرفتن دولت بازرگان در قامت محلل به سر آمد و مذهبیها مستقیما از نردبانهای قدرت اجرایی و سیاسی بالا پریدند. جالب آنکه هنوز هم غربیها وضعیت موجود را بدترین وضعیت ممکن نمیدانستند. چه اینکه فاتحان سفارت را کمونیستهای وابسته به بلوک شرق تشکیل نداده بودند بلکه اینان مردمانی سرگرم اندازهگیری میلیمتر به میلیمتر محاسن هموطنان بودند! فردای حمله به خاک ایالات متحده در تهران، بازی قدیمی همراه با منطق منحصر به فردش به سرآمد. حاکمان ایران دیگر وارد بازی جدیدی شده بودند که راه سادهای برای بازگشت نداشت. باید توجه داشت که از سالها پیش مبارزه با فرهنگ غربی نسخه تجویز شده جناح مذهبی بود اما رئوس این جناح هرگز حاضر نبودند این جدال فرهنگی را به مبارزهای در مختصات سیاست بینالمللی تعمیم دهند. انگیزه صدور انقلاب هم که در آن ماهها مطرح شد تنها نوعی درشتگویی مذهبی در اشل خاورمیانه به حساب میآمد که پیشاپیش راه خود را از شیوه مبارزان انترناسیونال مارکسیستی و همه خطرات تعلق به خط مشی مبارزاتی آن جدا کرده بود. در عمل هم قرار بود که به تبلیغات داخلی بسنده شود تا در دنیای خطرناک برون مرزی به کسی برنخورد. اما پس از حمله به سفارت همه دستاندرکاران ارشد به خوبی دریافتند که ناچار هستند این بازی بیبازگشت را به گونهای آبرومند به سرانجام برسانند. احتمالا حتی این امید وجود داشت تا در آیندهای نه چندان دور که تسویه حساب داخلی به پایان برسد، شعار «مرگ بر آمریکا» هم به حاشیه رانده شود، آرزویی که هرگز برآورده نشد. در عمل پسلرزههای حمله به سفارت ایالات متحده آنچنان تکاندهنده و تاثیرگزار از آب درآمد که دیگر اصل موضوع جز در قالب بازیهای زبانی چندان اهمیتی نداشت. اینبار نوبت غربیها بود تا به حریفان مذهبی در ایران بقبولانند که عرصه سیاست آن دنیای «بزن در رو»ای نیست که آنان در سالهای 57 و 58 تصور میکردند. این آشکارترین خط مشی سیاسی دولت جمهوریخواه بود که ریگان در نهایت سختگیری آن را دنبال میکرد. پینوشت: * اشاره نگارنده به سرود معروف «آمریکا، آمریکا» است. بسیاری سراینده این سرود را «سیاوش کسرایی»، از اعضای «حزب توده ایران» میدانند و این اشاره نیز بر پایه همین گمان است. با این حال برخی منابع دیگر نیز مدعی هستند «حمید سبزواری» سراینده این ترانه بوده است. 10 افسانه و 10 حقیقت درباب آتئیسم سام هریس [1] ترجمه[2] : شهاب غدیری نظر سنجیهای مختلف بیان کنندهی این مسئله است که واژه "آتئیسم"[3] بار منفی و ننگ آلود فوق العادهای را کسب کرده بطوری که اکنون "آتئیست" بودن یک مانع تمام عیار در حوزه سیاست محسوب میشود (مانعی که سیاه پوست بودن، مسلمان یا هم جنس باز بودن هیچ کدام مانند آن نیستند). با توجه به یک نظرسنجی که اخیراً توسط نیوزویک انجام شده است، تنها 37% از امریکاییها حاضرند به یک فرد آتئیست واجد شرایط ریاست جمهوری رأی دهند. آتئیستها اغلب افرادی بدون مدارا، بیاخلاق، افسرده، چشم بسته نسبت به زیبایی طبیعت و افرادی که جزم اندیشانه مدارک مافوق طبیعت را رد میکنند، شناخته شدهاند بطوری که حتی "جان لاک" ،که یکی از بزرگان روشنگری بوده است، باور داشت که با آتئیسم "هرگز نباید مدارا نمود" چرا که میگفت، "قولها، عهدها و سوگندها، که قیدهایی برای جوامع انسانی هستند، نمیتوانند هیچ محدودیتی برای یک آتئیست داشته باشند." این سخن، مربوط به بیش از 300 سال پیش بود. اما امروزه نیز در ایالات متحده به نظر تغییر زیادی صورت نگرفته است. مقدار قابل توجه 87 درصدی ازجمعیت امریکا "هیچ شکی" به وجود خدا ندارند؛تنها اقلیتی زیر 10 درصد خود را آتئیست مینامند که اعتبار آنها نیز به نظر در حال بدتر شدن است. نظر به اینکه ما میدانیم آتئیستها اغلب از باهوشترین افراد و از لحاظ علمی در میان مردم، با سوادترین آنها هستند، مقابله با افسانههایی که باعث منع حضور بیشتر آنها در سطح ملی است، مهم جلوه میکند. 1- آتئیستها اعتقاد دارند که زندگی بی معناستدرست برعکس، این مردم مذهبی هستند که نگران بیمعنا بودن زندگی هستند و تصور میکنند که این زندگی تنها با عهد شادی ابدی آنسوی گور آزاد میشود. آتئیستها به نسبت کاملا مطمئن هستند که زندگی گرانبهاست. زندگی با معنای وجود واقعی و تمام و کمال، فربه شده. روابط ما با کسانی که بدانها عشق میورزیم پر معناست و لازم نیست که حتما همیشگی باشد تا معنادار باشد. آتئیستها عقیده دارند که این ترس از بی معنا بودنِ زندگی خود بیمعناست. 2- آتئیسم مسئول بزرگترین جنایات تاریخ بشریستمؤمنان معتقدند که جنایات هیتلر، استالین، مائو و پل پت محصول اجتناب ناپذیر بیاعتقادی بودند. مشکل فاشیسم و کمونیسم، این نیست که آنها منتقد مذهب هستند، مشکل آنها شباهت زیاد آنها به ادیان است. چنین حکومتهایی از درون دگماتیک بوده و عموماً شخصیت پرستیها را ارج می نهند که درست مانند قهرمان پرستیهای مذهبی است. آشوویتس، گوگلاک (زندان و اردوگاه کار در شوروی سابق که مخصوص زندانیان سیاسی بود -مترجم) وزمینهای جنگ و کشتار مثالهای کنار گذاشتن دگماتیسم مذهبی توسط بشر نبودند بلکه آنها نمونههایی از جنون جزم اندیشانهی سیاسی، نژادی و ملی بودند. هیچ جامعهای در تاریخ بشری وجود ندارد که به سبب آنکه مردمانش بسیار منطقی بودهاند، رنجی کشیده باشد. 3- آتئیسم، جزم اندیش استیهودیان، مسیحیان و مسلمانان، ادعا میکنند که متون مقدسشان کاملا نسبت به نیازهای انسان جامع است لذا این متون تنها میتوانسته توسط راهنمایی یک خدای واقف به همهی امور نگاشته شود. یک آتئیست کسی است که این ادعا را در نظر گرفته، این کتابها را خوانده و این ادعا را مضحک یافته است. آتئیست کسی است که مجبور نیست به چیزی ایمان بیاورد یا که جزم اندیش باشد تا عقاید بیمورد دینی را رد کند، درست به مانند استیون هنری رابرتس مورخ (71 - 1901) که گفت : "من مخالف این هستم که ما هر دو آتئیست هستیم. من تنها به یک خدا کمتر از تو اعتقاد دارم. هنگامی که درک کنی که چرا تمامی خدایان دیگر را رد میکنی، خواهی فهمید که چرا من خدایان تو را رد میکنم." 4- آتئیستها فکر میکنند هرچیزی که در جهان هست، اتفاقی بوجود آمدههیچ کسی نمیداند جهان چگونه بوجود آمده. در واقع بطور کاملا واضح نمیتوان درباره خلقت یا آغاز جهان صحبتی نمود، چرا که چنین ایدههایی مفهوم زمان را فرا میخوانند و ما در اینجا در بارهی مبدأ زمان و مکان صحبت میکنیم. این عقیده که آتئیستها معتقدند همه چیز از روی اتفاق و شانس رخ داده است عموماً برخواسته از نقد فرضیه تکامل داروین است. ریچارد داوکینز در کتاب بینظیر "توهم خدا" اینگونه توضیح میدهد که چنین عقیدهای نشان از درک غلط تئوری تکامل دارد. هرچند که ما دقیقا نمیدانیم که چگونه شیمی اولیه زمین، زیست را آغاز نمود، اما می دانیم که تنوع و پیچیدگی که ما در جهان زنده می بینیم محصول یک تصادف نیست. تکامل، ترکیبی از جهش تصادفی و انتخاب طبیعی است. داروین با قیاس در "انتخاب مصنوعی" که با پرورش احشام انجام شد، به "انتخاب طبیعی" رسید. در هر دو مورد، انتخاب تاثیری غیر تصادفی روی تکامل هر گونه اعمال کرد. 5- آتئیسم هیچ ارتباطی با علم نداردهرچند که می توان ساینتیست(دانشمند – علم باور) بود و همچنان به خدا اعتقاد داشت – چنانچه عدهای از دانشمندان میتوانند اینگونه باشند – اما در اینکه تفکر علمی باور دینی را تخریب میکند تا تقویت، هیچ شکی نیست. به عنوان مثال در ایالات متحده:اغلب نظر سنجیها نشان داده است که تقریبا 90% عموم مردم به یک خدای شخصی (Personal God) معتقد هستند، در حالیکه 93% از اعضای آکادمی ملی علوم اعتقادی به خدا ندارند. این مسئله بیان میکند که ایمان دینی کمتر از علم با اندیشه سازگاری دارد. 6- آتئیستها متکبر و خودخواه هستندهنگامی که دانشمندان چیزی را نمیدانند – مانند علت بوجود آمدن جهان یا اینکه چگونگی اولین خود همتاسازی ملکولی – آنها ندانستن خود را تأیید و میپذیرند.در دنیای علم وقتی که کسی چیزی نمیداند اما وانمود به دانستن آن میکند، مسئولیت بزرگی را باید گردن بگیرد و گرفتار دردسر بزرگی میشود و این درحالیست که وانمود کردن به دانستن نادانستهها شریان حیاتی دینِ ایمان محور است. یکی از شگفت آورترین طنزهای مضحک گفتمان دینی را میتوان در این مسئلهی رایج دید که مردم مؤمن خود را به خاطر تواضع و فروتنی ستایش میکنند، در حالیکه ادعا میکنند حقایقی را دربارهی کیهان شناسی، شیمی و زیست شناسی میدانند که هیچ دانشمندی آن را نمیداند. در حالیکه در مواجهی سؤالاتی درباره طبیعت کیهان و جهانی که در آن زندگی میکنیم، آتئیستها عقاید خود را از علم بدست میآورند، این مسئله نامش، تکبر نیست، بلکه صداقت روشنفکرانه است. 7- آتئیستها مخالف تجربه روحانی هستندهیچ منعی برای یک آتئیست وجود ندارد که وی را از تجربه عشق، شور و وجد، خلسه روحانی و حیرت باز دارد؛ آتئیستها به این تجارب ارزش مینهند و دائماً به دنبال آنها هستند. آنچه که آتئیستها نمیخواهند انجام دهند، ادعا کردنهای غیر موجه (و غیر قابل توجیه) درباره ذات حقیقت بر اساس چنین تجاربی است. هیچ جای شکی نیست که عدهای از مسیحیان با خواند کتاب مقدس و دعا کردن برای مسیح زندگی خود را بهتر کردهاند. اما این چه چیزی را ثابت میکند؟ این مسئله ثابت میکند که دیسیپلینهای خاص فرمان برداری و ضوابط رهبری میتواند تاثیری ژرف بر ذهن انسان داشته باشد. آیا تجارب مثبت مسیحیان ثابت میکند که عیسی تنها نجات بخش انسانیت بوده است؟ هرگز – چرا که هندوها، بوداییها، مسلمانان و حتی آتئیستها نیز تجارب مشابهی داشتهاند. در واقع هیچ مسیحی روی کره خاکی وجود ندارد که مطمئن باشد که عیسی حتی ریش داشته است و یا اینکه از یک باکره به دنیا آمده باشد، یا مردهای را زنده کرده باشد. هیچ کدام از این ادعاها را تجارب روحانی نمیتوانند ثابت کنند. 8- آتئیستها اعتقاد دارند که هیچ چیزی فراتر از زندگی و فهم انسانی وجود نداردآتئیستها آزادانه محدودیتهای فهم انسان را قبول میکنند، اما نه مانند مذهبیها. کاملا واضح است که ما بطور کامل جهان را درک نمیکنیم؛ اما این مسئله هم کاملا واضح است که نه کتاب مقدس و نه قرآن بهترین فهم ما را از جهان بازگویی میکنند. ما نمیدانیم که آیا زندگی پیچیدهای در جای دیگری از کیهان وجود دارد یا نه، اما احتمال آن وجود دارد. و اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، چنین موجوداتی ممکن است به درکی از قوانین طبیعت رسیده باشند که بطور قابل توجه از درک ما فراتر باشد. آتئیستها آزادانه چنین محتملاتی را قبول میکنند. آنها همچنین قبول میکنند که اگر موجوداتی خارج از زمین وجود داشته باشند، محتویات کتاب مقدس و قرآن برای آنها حتی از انسانهای آتئیست هم کمتر جالب توجه است. از منظر آتئیستی، ادیان، زیبایی واقعی و عظمت جهان را کمتر از آنچه هست نشان میدهند. یک فرد مجبور نیست چیزی را که مدرک ناکافی دربارهی آن وجود دارد قبول کند تا که یک چنین ادعایی را مطرح کند. 9- آتئیستها حقیقت سودمندی فوق العاده دین برای جامعه را نادیده میانگارندافرادی که بر تاثیرات مثبت دین تاکید میورزند هرگز نمیتوانند درک کنند که چنین تاثیراتی نمیتوانند حقیقت هر نوع دکترین مذهبی را نشان دهند. به همین سبب است که ما اصطلاحاتی نظیر "تفکر آرزومندانه" و "خود فریبی" را داریم. تفاوت شگرفی بین یک توهم تسلی بخش و حقیقت وجود دارد. در هر موردی و مثالی، تاثیرات مثبت دین میتواند مورد بحث قرار گیرد. در اغلب موارد بنظر میرسد که دین در زمانی که دلایل خوب وجود دارند،ادله بدی را برای رفتار خوب به مردم ارائه میدهد. از خود بپرسید، کدامیک اخلاقی تر است: کمک به فقرا بدون در نظر گرفتن رنجی که آنها میکشند، یا کمک به آنها زیرا که شما معتقدید خالق جهان از شما میخواهد که چنین کاری را انجام دهید، که اگر انجامش دهید به شما اجر و ثواب میدهد و اگر انجامش ندهید شما را تنبیه میکند؟ 10-آتئیسم هیچ پایه و اساسی برای اخلاقیات قائل نیستاگر یک فرد تاکنون درک نکرده باشد که ظلم کردن اشتباه است، او این امر را با خواندن کتاب مقدس یا قرآن کشف نخواهد کرد – چرا که این کتابها مملو از تجلیل ستم هستند، چه ستم انسانی و چه الهی. ما اخلاقیات خود را از دین نمیگیریم. ما خوب و بد را با مراجعه به کتابهای خوب، با درک و شهود اخلاقی، که (تا حدی) درما نهادینه شدهاند و در طی هزاران سال اندیشه درباره علل و احتمالات شادی نوع انسان اصلاح و بهبود یافتهاند، انتخاب میکنیم. ما در طول سالیان سال پیشرفتی عظیم در اخلاقیات داشتهایم، و ما چنین پیشرفتی را با خواندن کتاب مقدس یا قرآن کسب نکردهایم. هر دو این کتابها از مسئله برده داری چشم پوشی میکنند – و امروزه هر انسان متمدنی درک میکند که برده داری امری زشت و ناپسند است. هر خوبی که در متون مقدس وجود دارد – نظیر قاعده طلایی [4] - را میتوان بدون درنظر گرفتن اینکه توسط خالق جهان به ما اعطا شده است و نظر به معرفت اخلاقی که در آن وجود دارد، ارزشمند دانست. --------------------------------------------------------------------------------------- [1] سام هریس نویسنده کتاب "پایان ایمان: دین، ترور و آیندهی دلیل" و "نامهای به یک ملت مسیحی" است. [2] این متن بار اول توسط دوست خردپیشه و عزیز، آرسن نظریان ترجمه شد، و ترجمه دوم این متن به سبب علاقه و سلیقهی شخصی انجام گرفت. [3] فاقد مذهب بودن ، بی خدایی ، عدم قبول فلسفه مذهبی . درفارسی، این کلمه معمولا " بیدینی" و"لامذهبی" ترجمه می شود . واژه های "الحاد" و"کفر" وامثالهم برای افزودن بارمنفی به کلمه ولعن وتکفیر به کاربرده می شود ولذا ترجمه های نادرست و گمراه کننده ای هستند . دراینجا ، همان کلمه آ تـِیسم را که به صورت واژه ای بین المللی درآمده ، به کار می بریم .-آرسن نظریان [4] با دیگران چنان رفتار کن که می خواهی با تو رفتار کنند - ذکر شده در عهد قدیم و عهد جدید منبع: وبلاگ از قلم نگاهی بر پیشگفتار کتاب آلمانی "مستبدان شعر میگویند"چرا استالین شعر میگفت؟ چرا صدام رمان مینوشت؟ و چرا کم ایل سونگ اپرا کار میکرد؟ اصلاً چرا دیکتاتورها شعر میگویند؟ شعر و هنر از جنس روح و زیبایی و دشمن خشونتاند. روح لطیف شعر کجا، روحیه خشن دیکتاتوری کجا. این دو از دو جنس مختلفند و باهم جور در نمیآیند. موضوع مال امروز و دیروز نیست، خیلی قدیمی است. نرون قیصر خونریز روم اصلاً خودش را "هنرمند" میدانست. او در کنار قتل، هنرمندی هم میکرد، در تئاتر بازیگری میکرد و شعر هم میگفت. حتی برای شرکت در بازیهای المپیک به یونان رفت و یک سال تمام بیشتر وقتش به کار تئاتر صرف شد. این فعالیتهای هنری چنان گسترده بود که صدای سناتورها و اشراف روم در آمد. اشراف روم بنا به سنت، قیصر را فراتر از جنس مردم عادی میدانستند و صلاح نمیدیدند که قیصر بر صحنه تئاتر بازی کند. اما نرون برای خودنمایی، مدام هنرش را به رخ مردم میکشید. در میان دیکتاتورهای معاصرهم موسولینی و هیتلر هر دو در جوانی قلم میزدهاند. موسولینی پیش از انتشار کتاب معروف خود "معشوقه کاردینال"، چند داستان کوتاه هم نوشته بود. رمان "معشوقه کاردینال" که به سبک رمانتیکی نوشته شده، با توصیفاتی خسته کننده به فساد در کلیسای مسیحیت پرداخته و چند سال پس از انتشار به علت بالا گرفتن دعوای موسولینی با کلیسا، چاپ مجدد آن ممنوع شد. هیتلر در جوانی، که زندگی را با کمک مالی مادرش و حقوق مستمری سر میکرد، فرصت داشت تا کار هنری هم بکند. او از روی چهره افراد یا ساختمانها نقاشی نیز میکرد و پول فروش تابلوها کمک خرجش بود. او به شعر و نویسندگی هم میپرداخت. کتاب "نبرد من" اش معروف است. او نظام سیاسی اش را بر مبنای خزعبلات همین کتاب ساخته و پرداخته کرده است. هر چه به آسیا و استبداد آسیایی نزدیک میشویم موضوع شاعری و نویسندگی دیکتاتورها ابعاد بزرگتری به خود میگیرد. صفر مراد نیازوف که در ترکمنستان به ترکمن باشی معروف است، دستور داد از کتابش مجسمه عظیمی وسط شهر بسازند. اما او به این بس نکرد. کتابش را در یک ماهواره نهادند تا آن را دور زمین بچرخاند. این کتاب که "روح نامه" نام دارد، بر سبک و سیاق قابوس نامه نوشته شده و پر از پند و اندرزهای حکیمانه است. کتاب درسی مدارس و دانشگاههاست و نه فقط خوانده، بلکه پرستیده میشود. صدام حسین در کنار شاعری رمان نویسی هم میکرد. رمان عشقی "سبیبه و پادشاه" او به آلمانی هم ترجمه شده (Zabibah und der König). این رمان که ظاهرا سال ۲۰۰۱ نوشته شده، ماجرای عشقی یک دختر روستائی به یک پادشاه پیر را روایت میکند و بیشتر جنبه تمثیلی دارد و میکوشد رابطه شاه و مردم را خوب نشان دهد و دشمن را خارجی (آمریکا و اسراییل) بداند. یک رمان دیگر او با عنوان "رقا شیطان" هم به گفته دخترش یک روز پیش از حمله آمریکا به عراق به اتمام رسیده است. چهارمین رمان او نیز با عنوان "گم شو لعنتی! " به اشغال عراق میپردازد. این به اصطلاح رمانها بیش از آنکه جنبه ادبی داشته باشند، جنبه روانی-امنیتی دارند. کارشناسان و ناظران آنها را به دقت زیرو رو میکنند تا به رموز روان و حکومت او پی ببرند. اما از او جالب تر داستان نویسی قذافی است . قذافی که به تقلید از "کتاب سرخ" مائو، "کتاب سبز" نوشت، داستان هم مینوشت. در یکی از این داستانها − "فرار به دوزخ" − از استبداد توده مردم میگوید که به گفته او بسی بیرحمانه تر از حکومت حاکم مستبد است. نحوه دستگیری و قتل قذافی به خوبی با آن چه او در داستانش نوشته تطبیق میکند و جوری جلوه میکند که گویی قذافی آینده و سرنوشت خودش را پیشگویی کرده بوده است. داستان "فرار به دوزخ" این گونه شروع میشود: "چه سنگدلاند انسانها هنگامی که همه با هم دسته جمعی از حد خارج میشوند! موج سهمگینی ایجاد میکنند که به صغیر و کبیر رحم نمیکند! فریاد استغاثه را نمیشنوند و اگر دست یاری به سویشان دراز کنی، آن را با بی اعتنایی پس میزنند. حکومت استبدای فردی زیانبارترین همه استبدادهاست. اما دراین حال مستبد تنها یک نفر است، که جمیع مردم یا یکی از میان جمع میتواند او را به یک نحوی براندازد. در مقابل این شکل از حکومت، حکومت استبدادی توده مردم بی رحمانهترین نوع استبداد است، چون در مقابل توفان ویرانگر، در مقابل قدرت فراگیرنده کور از کسی به تنهایی کاری بر نمیآید." بنا به تعریف عامی که همه ما از شعر و شاعری داریم، شعر گفتن دیکتاتور یک کار غیر عادی است . اما دو محقق دانشگاه کنستانس آلمان به نامهای آلبرشت کوشورکه (Albrecht Koschorke) و کنستانتین کامینسکی (Konstantin Kaminsky) بر آناند که روح شاعری و روحیه دیکتاتوری آنقدرها هم با هم متنافر نیستند. آنها در کتابی به نام "مستبدان شعر میگویند" میکوشند پاسخی برای این موضوع ذاتا متناقض پیدا کنند که چرا دیکتاتورها شعر میگویند. Autor به معنی نویسنده و صاحب یک اثر، و Autorität (آتوریته) به معنی سلطه و نفوذ داشتن از یک ریشهاند. در زبان آلمانی هم دیکتاتور و شاعر در ریشه لاتین دیکته (dictāre) مشترکاند. هنر و قدرت ظاهرا چندان هم باهم متباین نیستند. در ایران خودمان هم کم نداریم حکام مستبدی که در کنار فرمانروایی شاعری هم میکرده اند: این سو گردن میزدند، آن سو قلم. حکام قاجار چنانکه معروف است، اکثرا شاعری هم میکردند. ناصر الدین شاه یک پله بالاتر رفته و هم خودش شعر میگفت، هم اهل و عیالش. پادشاهان سلجوقی ازجمله ملکشاه سلجوقی و طغرل سوم نیز در کنار ترغیب و تشویق شاعران، خود شعر میسرودند .موضوع بر سر کیفیت این اشعار نیست، بلکه بر سر نفس شعر گویی حاکم مستبد است. در یک گفتگوی رادیویی (SWR2)در پاسخ به این سؤال که چرا دیکتاتورها شعر میگویند، آلبرت کوشورکه میگوید شاید بهتر باشد سؤال را وارونه کنیم، یعنی بپرسیم چرا گاهی شاعران دیکتاتور میشوند. به عقیده کوشورکه نخست کتاب دیکتاتور میآید، بعد خود دیکتاتور. یعنی برخی دیکتاتورها نخست شاعرند، بعد تحت شرایطی که همه چیز به هم ریخته و یک نظام سیاسی از نو باید ساخته شود، آن را با خلاقیت خود میسازند و قادر مطلق آن میشوند. این کار به عقیده این محققان تحقق بخشیدن به یک رؤیا، و از این نظر یک کار اساساً شاعرانه است. کلام قدرت و قدرت کلام دو روی یک سکهاند. شاعر، صاحب سخن است و حاکم، صاحب فرمان. این دو با هم پیوند دارند. شاعران چون با کلام و خیال سر و کار دارند، به نظر کوشورکه و کامینسکی جوهره دیکتاتوری را در خود دارند. شاعران دست و پا چلفتی شاعر باقی میمانند، اما بعضی دیگر در شرایطی دیگر به جای ناله کردن پای دیوار قدرت، خود را از دیوار بالا میکشند و آن بالا مینشینند و فرمان میرانند. این روند به گفته کوشورکه همیشه در مورد همه یکسان طی نمیشود. مائو "شاعر- جنگجو" بوده و از تجربه جنگی و سیاسی در شعرش استفاده میکرده. اما برخی دیگر مانند هیتلر با شعر و هنر آغازیده و در بحبوحه یک زندگی بوهمی با ایدئولوژیها و جریانهای سیاسی آشنا شده و مورد توجه افراد متنفذ قرار گرفته و خود را با زرنگی بر کشیدهاند. اینان در نبود یک نظام جا افتاده سیاسی، بنا بر ایدههای خیالی خود در کتاب خودشان (کتاب " نبرد من" هیتلر، "کتاب سرخ" مائو، "کتاب سبز" قذافی ) یک نظام سیاسی من در آوردی خلق میکنند. تقریباً همان طور که یک هنرمند اثر هنری خلق میکند. این جور دیکتاتورها نه تنها نظامشان، که خودشان هم خیالی و دروغیناند. آنها معمولاً پیشینه خانوادگی درستی ندارند یا آن را پنهان میکنند و با دروغ داستانی برای خود به عنوان "فرزند ملت" سر هم میکنند. آنها در واقع از هیچ میآیند و همه چیز میشوند. چون به قدرت رسیدن اینان پایه دمکراتیک ندارد و آنها در واقع از هیچ آمده اند، مجبورند از قدرت خلاقه خود حداکثر بهره را ببرند تا یک چیز تازه در قالب دولت بیافرینند و خود نیز با آن آفریده شوند. همانطور که شاعر با شعر از درون خود چیزی خلق میکند، دیکتاتور هم با قدرت خلاقه اش نظام سیاسی و همراه آن خودش را از هیچ خلق میکند. او از هیچ همه چیز میسازد. کلمه و ادبیات در قالب سخنوری و سخنرانی در این میان نقش اساسی بازی میکنند. خیلی از قدرتمندان هنر پرورند، آنان به هنر و هنرمندان میرسند تا از اعتبار آنها استفاده کنند. هنر به تزئین کاخ قدرت اینان کمک میکند. معمولأ بزرگترین مجموعههای هنری در کاخهای مستبدان یافت میشود. اما در کنار این کارهای تجملی و فخرفروشانه، مستبدان بنا به نفس خشن قدرت میانه خوبی با هنرمندان ندارند. هنرمندان نیز بنا به ماهیت انسانی هنرهر چه به قدرت نزدیک شوند از اعتبار خود نزد مردم میکاهند. مستبدان چنانکه میدانیم هنرمندان و شاعران مردمی را میکشند و الباقی را مینوازند. این نکات موضوع مورد بحث "مستبدان شعر میگویند" نیست. موضوع اصلی کتاب، آنطور که در پیشگفتار آن آمده، بر سر پیدا کردن علت شعر سرایی مستبد است. عقیده رایج بر این است که مستبدان برای تفنن و خودنمایی، یا پالودن روح آلوده خود شعر میگویند. اما به عقیده این دو محقق برای خستگی در کردن و تزکیه موقت روح نیست که دیکتاتورها شعر میگویند، آنها واقعاً شعر میگویند، هر چند که این به اصطلاح شعرها از لحاظ ادبی بی مایهاند. برخی از آنان براستی شاعرند. از این نظر و پارهای ملاحظات دیگر در مورد فلسفه قدرت، نظرات این دو محقق با انتقاداتی هم روبرو شده و سبب شده آنها در گفتگوها خود را از اتهام بدنام کردن شعر و شاعری بری بدانند. تاکنون در زمینه فلسفه قدرت کتابهای بسیاری نوشته شده و رابطه هنر و قدرت نیز موضوع تحقیقات گسترده بوده است. از این لحاظ کار این دو محقق گذشته از نمونههای تازهای که از جمله در مورد قذافی با واقعیت روز تطبیق پیدا کرده، ابداً تازگی ندارد. تازگی کار آنها اما در طرح این پرسش تقریباً گستاخانه نهفته است که در هر شاعر بالقوه یک دیکتاتور نهفته است. طرح این موضوع که قطعاً میتواند موجب سوء تفاهم شود، البته جالب است. منتهی در صورتی که در به قدرت رسیدن مستبدان زمینههای عینی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نادیده گرفته نشود و موضوع اندوهبار دیکتاتوری در بحثهای انتزاعی گم نشود، و از آن بدتر، وحشت و دهشت حکومت مستبدان توجیه نشود. از این گذشته انتقاداتی نیز بابت قیاس ترور و ملودرام به آنها شده. این کتاب مجموعه مقالاتی است از محققان مختلف (از جمله اسلاوی ژیژک فیلسوف) راجع به رابطه شعر و ادبیات با دیکتاتوری. این رابطه به ترتیب در مورد نرون، موسولینی، استالین، هیتلر، کم ایل سونگ، مائو تسونگ، قذافی، صدام حسین، صفر مراد نیازوف و رادوان کاراجیک تجزیه و تحلیل شده است. کتاب "مستبدان شعر میگویند - رابطه هنر سخنوری و خشونت "که در روزهای نخست انتشار به علت طرح کردن بیپروایانه موضوعات سیاسی حساس مورد استقبال زیاد قرار گرفته بود، کم کم در محافل دانشگاهی و رسانهها با انتقاداتی روبرو شد و محققان کوشیدند نظرات خود را دوباره توضیح بدهند و آنها را در مواردی تعدیل کنند. نباید فراموش کرد که کار این محققان به گفته خودشان یک پروژه تحقیقاتی است و قطعا باید با دید انتقادی خوانده شود، چون با کمی ساده انگاری و اهمال چه بسا این بحث در عمل بیشتر به مستبدان خدمت کند تا به قربانیان استبداد. کوشورکه در یک گفتگوی رادیویی میگوید که هنر و ادبیات هر چند به عالم زیباییها تعلق دارند، اما آنقدرها هم بی خطر نیستند. این نظر نیز هر چند دو پهلو مینماید، دلیل بر نکوهش هنر و ادبیات نیست. این دو محقق چنانکه مینماید با حسن نیت پا به عرصه حساسی گذاشتهاند و جسارتشان دست کم در طرح موضوع ستودنی است، هر چند که نتیجه گیری هایشان قابل بحث است. بخشهایی از مقدمه کتاب "مستبدان شعر میگویند" ماه دسامبر سال ۲۰۱۰ خبری در رسانهها پخش شد که بنا بر آن یک آمریکایی جوان به نام جانی لوگان اسپنسر (Johnny Logan Spencer) بخاطر یک قطعه شعر به دو سال و نه ماه حبس محکوم شده. او در این شعرقتل اوباما را وصف کرده، ضمن اینکه فحشهایی هم نثار او کرده.او این قطعه شعر را یک بار سال ۲۰۰۷، یکبار هم دوسال بعد از آن همزمان با ریاست جمهوری اوباما با نام مستعار در اینترنت قرار داد. دادگاه این شعر را به عنوان شعری "به غایت خطرناک" محکوم کرد و علاوه بر زندان سه سال حبس تعلیقی هم برای شاعر برید. مورد این شاعر قانونی در انگلستان قرون شانزده و هفدهم را به یاد میآورد که طبق آن صرف فکر کردن به قتل حاکم جرم بود، چه رسد به اینکه این فکر صورت شعر به خود بگیرد. در رژیمهای مستبد قرن بیست هم چنانکه میدانیم شعر یک سلاح سیاسی محسوب و به همین دلیل سانسور میشود. یک مورد دیگر رادوان کاراجیک رهبرسابق صربهاست که شعر میگفت و در کنار آن مردم را هم قتل عام میکرد. در مقالهای که جی سوردوکوفسکی (Jay Surdukowski) حقوق دان در نشریه حقوقی میشیگان (Michigan Journal of Low)نوشت، خواهان این شد که شعری که کاراجیک سروده بود به عنوان سند جرم به دادگاه ارائه شود. بنا به استدلال او شعری که مردم را به اقدام بر انگیزد باید از لحاظ حقوقی سند جرم تلقی شود. او با تکیه بر قولی از اسلاوی ژیژک فیلسوف، کاراجیک را "شاعر- جنگجو" نامیده، که کلام شاعرانه و رفتار جنگجویانه اش را نمیتوان از هم تمیز داد. فیلم مستندی هم که پاول پاولیکوفسی (Pawel pawlikoski) به سفارش بی بی سی ساخته مچ کاراجیک را با چند شاعر روسی از جمله لیمونوف میگیرد. این جا ظاهرا همه جمعشان جمع است: جمع جنگجویان، میگساری، دکلمه اشعار ناسیونالیستی- شوونیستی، و تیراندازی به مردم. (در شهر ساریوو ده هزار نفر ازجمله کودکان کشته شدند).درهمان حال که لیمونوف با تفنگ سر خوشانه تیر در میکند، کاراجیک میگوید که نبرد بر سر ساریوو را سالها پیش در یک قطعه شعرپیشگویی کرده. حال بحث این است که چون او با قتل عام مردم ساریوو به این پیشگویی جامه عمل پوشانده، به این اندیشه قوت بخشیده که شعررا میشود محاکمه کرد. بنا به قوانین بین المللی در مورد قتل عام، نیت قتل از شروط محکومیت است. در جایی که سند مکتوبی در دست نباشد از شعر به عنوان سند میشود استفاده کرد. موضوع مورد مناقشه این است که آیا آنچه یک شخصیت خیالی در یک متن ادبی به زبان میآورد، میتوان به حساب مؤلف آن اثر گذاشت. انتقاد شاعرانه از حاکم - یا فراخوان برای سرنگون کردن یا قتل او قدمتی طولانی به اندازه خود شعرسرایی دارد. این آنروی سکه مدح حکام است. قرنهای متمادی شعر در وهله نخست شعر درباری بوده است. شاعران مدح حکام میگفته و در مقابل صله میگرفته و در امان بودهاند. اما حکام نیز به نوبه خود به شعر مدح گو وابسته بودهاند. آنها به تصویر شاعرانه خود احتیاج داشتند تا در نظر رعایا و اعیان جور دیگری، زدوده از ضعف و کامل جلوه کنند. شاعران در قلمرو کلام و حاکمان در ولایت کردار به هم وابستهاند. گوته که با دربارها رابطهای نزدیک داشت و خود سیاستمدار بود، از "شاعر- شاه" سخن گفته و معتقد بود شاعران با قلمشان در اقدامات شاه سهیماند. در مکتوباتی هم که از روم باستان به دستمان رسیده به این رابطه قدرت و شاعران و فلاسفه بر میخوریم . سلطه شاهانه و وجهه شاعرانه با هم همزیستی داشتهاند. این به آن و این و آن وابسته بوده است. اما گاهی هم بوده که این رابطه بههم میخورده. کسانی که به حاکم پندهای حکیمانه میدادهاند ممکن بوده یکباره که ورق برگشت به خیانت متهم شوند. مثالش مورد افلاطون، که از نزد دیونیزوس دوم، حاکم مستبد سیلاکوس رومی، در سال ۳۶۰ قبل از میلاد به آتن گریخت. جدایی روح و قدرت در چهارچوب یک سنت دیرپای اروپایی از مقدمات اصلی سیستم سیاسی بوده است. اما این دو همیشه به هم نیازمند بودهاند. قلمرو روح به پول نیاز دارد، قلمرو قدرت به معنی. این است که هوای همدیگر را داشتهاند. حاکم و شاعر به هم نان قرض میدهند و دستشا ن در یک کاسه است. این همپیالگی میتواند به اعتبارهردو ضرر بزند. حاکم هر چه از هنر دور تر باشد به جدیت حاکمانه نزدیکتر میشود. شاعر نیز اعتبارش را از دوری از قدرت میگیرد. اما این میان یک تناقض آشکار هم دیده میشود و آن هنرپروری و در مواردی هنرمندی حاکم مستبد است. اینجا دو قلمرو یک قلمرو، و دو تن یک تن میشوند. حاکم هنرمند میشود. در ترکیب غریب هنر- قدرت شاهد ترکیب انواع هنری مانند نقاشی، معماری، بازیگری و خوانندگی با قدرت بوده ایم. اما تولید اثر ادبی در این میان نقش ویژهای دارد. در این مورد نرون مثال زدنی است، که به قول تذکره نویسانش رومیان را نه فقط با وحشیگریهایش، که با آثار بیمزه هنریاش هم زجر داد. تا آنجا که به ایدئولوژیهای مدرن مربوط است، ادبیات نقش ویژهای در جا انداختن ایدئولوژی نازی داشته است. ادبیات با پشتیبانی رسانههای همه گیر در تجدید بنای ساختارهای جدید قدرت، به قول ژیژک فیلسوف در ایجاد ترکیب "شاعرانه - نظامی" نقش مؤثر داشته. در لحظات سرنوشت ساز تاریخی، فعالان سیاسی که وارد صحنه میشوند، از گرایش ادبی و گرایش خشونت طلبانه به یکسان انگیزه میگیرند. اساساً خمیره ادبی شامل تواناییهایی است که به ایدههای رادیکال شکل میدهند. همین است که دیکتاتوری با قدرت بیان پیوند میخورد. سخنوری هیتلر نمونه خوبی برای این مورد است. حکام مستبد نظم سیاسی خود را، چون مسبوق به سابق نیست، باید خود با خلاقیت ایجاد کنند. از این رو باید قدرت خلاقه شان را برای بافتن یک داستان در مورد یک پیشینه خیالی به کار اندازند. سیستم دیکتاتور از هیچ خلق میشود. دیکتاتور به این ترتیب میتواند خود را مؤلف یک اثر هنری عظیم بداند که از درون خود ایجاد کرده است. فعالیت ادبی دیکتاتورهای قرن بیستم به هیچ وجه محدود به متون تبلیغی نیست، بلکه طیف وسیعی را در بر میگیرد، از ایجاد فرهنگ دینی دولتی (هیتلر، مائو، نیازوف)، تا نقدهای ادبی (لنین، استالین، موسولینی، کیم جونگ ایل) و ترکیب دوصدایی تیراندازی و دکلمه شعر (کاراجیک). در اکثر موارد دو مرحله در زندگی مستبدان قرن بیستم قابل تشخیص است: در جوانی شاعری میکردهاند )مانند مائو، استالین) یا مانند گوبلز رمان اکسپرسیونیستی مینوشتهاند. این قریحه هنری بعد از به چنگ آوردن قدرت به کار هنر سیاسی و بازسازی دولت به عنوان یک اثر هنری میآید با این همه آثار هنری که در اوج قدرت حاکم مستبد تولید میشوند، به تنهایی و خستگی مستبد هم گواهی میدهند (مانند مورد موسولینی و قذافی). قذافی در سال ۱۹۶۲ با یک کودتای نظامی به قدرت رسید. او که در صحرا به دنیا آمده بود بعد از مکتب قرآن، نزد استعمارگران درس نظام دید. در شکل گیری شخصیت او نفوذ غرب از طریق استعمار گران انگلیسی با تبلیغات سوسیالیستی- پان عربی کم اثرمی شد. قذافی با کمک افسران جوان کودتا کرد و با مواضع ضد استعمارگرانهاش در چشم روشنفکران غربی مانند یک جور چه گوارای صحرا جلوه کرد. او در "کتاب سبز"ی که سال ۱۹۷۵ به نام او منتشر شد (مانند کتابی با عنوان "فلسفه انقلاب" که در همان سالها به نام حسنی مبارک در مصر در آمده بود)، راه سومی بین سوسیالیسم و سرمایه داری را با عنوان سوسیالیسم اسلامی ارائه نمود. این کتاب در مدارس اجباری بود و قرار بود به تمام پرسشهای سیاسی جواب بدهد. کیم ایل سونگ هم قدرتش را مدیون ارتش بود، منتهی نه ارتش خودش، بلکه ارتش شوروی که او را آموزش داده بود. او نیز در تلاش بود یک جور سوسیالیسم کرهای بنا کند. در مورد اونیز چنانکه در مورد سایر مستبدان، منشاء خانوادگی در حجاب میماند. نقطه مشترک بیشتر این مستبدان اما این است که به ظاهر از خانوادههای فقیر برخاستهاند. اما اشاره صریحی به این نکته نمیشود و همه چیز با داستانسرایی حول شخصیت انقلابی آنها لاپوشانی میشود. علتش هم این است که دیکتاتورها حکام غیر عادی اند، یعنی بعض آدمیزادند. آنان از هیچ آمده و همه چیز شدهاند. مستبدان در غالب موارد خود ساخته اند، از این لحاظ چنانند که نوابغ هنری . در کنار آموزش نظام، یک راه دیگر رسیدن به قدرت که در میان مستبدان زیاد دیده میشود، آشنایی آنها با یک ایدئولوژی رادیکال است که اینان با قدرت نوشتاری و کلامی خود آن را از آن خود جا میزنند و مال خود میکنند. ادبیات اینجا نقش مهمی دارد. زندگی هیتلر که در جوانی نقاش ناموفقی بود و زندگی بوهمی داشت مثال خوبی برای این مورد است. زندگی کاراجیک هم از این نظر به زندگی هیتلر در جوانی شباهت دارد. او در زمان تحصیل طب در دانشگاه سعی میکرد به یک حلقه ادبی وصل شود، اما چون کارش را امیدبخش نمیدانستند تحویلش نگرفتند. تا اینکه یک رمان نویس به نام دوبریکو کوسیچ (Dobrica Cosic) زیر پر و بالش را گرفت. کاراجیک در سالهای بعد در تیمارستان کار میکرد و به تیمهای فوتبال مشاوره روانشناسانه میداد. اما بعد خلافکار و مدتی زندانی شد. کار خلاف هم از خصایص برخی دیکتاتورهاست: خلافهای کوچک مانند موسولینی یا خلافهای بزرگ مانند استالین، که بانک زده بود و در تفلیس به اتهام قتل دنبالش بودند، یا صدام که به سفارش این و آن قتل میکرد. بیشتر این مستبدان چنانکه گفته شد خودساختهاند و در جوانی زندگی بوهمی داشتهاند و بعداً تجربه رادیکال سیاسی اندوختهاند. اینان به گفته هانا آرنت در واقع از میان اراذل و اوباش برخاستهاند. استالین هم نه از داخل حزب، که از درون یک سیستم توطئه گر بیرون آمد. حزب نازی نیز در آغاز عمدتاً از راندگان و واماندگان تشکیل شده بود. زمان استالین مصادف بود با روسی کردن فرهنگ گرجستان. گرجی حرف زدن در تفلیس آنوقتها ممنوع بود. همچنین خواندن ادبیات غرب. با این حال استالین به یک حلقه ادبی پیوست و اشعاری که به زبان گرجی سروده بود در روزنامههای ناسیونالیست منتشر کرد. استالین هم مانند تروتسکی درگیر با ناسیونالیسم قومی، روسی کردن اجباری، و انترناسیونالیسم مارکسیستی بود. به همین روال دیکتاتورهای عرب که ضد استعمار بودند، و خود را در مواجهه با کل سیستم آموزشی سرزمینشان میدیدند. تناقض در این بود که آنها نه فقط خودشان، که کل سیستم آموزش سرزمینشان را باید از نو کشف میکردند. عوامل متعددی سبب تبدیل اینان به حکام مستبد میشود. در مرکز افسانه قدرت اینان این تصور جای دارد که آنها بنا بر یک رسالت، با تکیه بر توانایی و دانش آهنین خودشان به خودشان نائل میشوند. اینان همه به نوعی از هنر آوانگارد قرن بیست تغذیه میکنند. آوانگاردها میخواستند هنر را به داخل زندگی بیاورند و در زندگی حل کنند. ریشارد واگنر تحت نفوذ ایدههای انقلابی باکونین از جمله چنین هنرمندانی بود. موسولینی، هیتلر و گوبلز حاکم سیاسی را بالاترین درجه هنرمند میدانستند. موسولینی مردم را یک توده ارزشمند مادی میدانست که باید به آن شکل داد. مستبد به گفته هانا آرنت از عوامل ایدئولوژیک موجود یک دنیای خیالی میسازدو سپس میکوشد با ترور آن را حفظ کند . از لحظه معینی ترور حاکم فقط علیه دشمن نیست، بلکه علیه واقعیتی است که این دنیای خیالی را تهدید میکند. ترور مانند یک پوسته محافظ جلوی نفوذ واقعیت را میگیرد و امکان فکر کردن را از مردم سلب میکند. اکبر فلاحزاده سپاسگزار میشم دلیل حذف این تاپیکا رو بر اساس قوانین سایت بهم بگید. 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ راست میگه خیلی تاپیکای خوبی دارن پاک میشه؛ الان وضع مملکت یه جوریه کمتر به سایتایی مثل اینجا گیر میدن چون سرشون جاهای دیگه گرمه شمام یکم نرمش نشون بدین دیگه، به نفع انجمن هم هست، اینجوری انجمن خیلی بی روح میشه، بزارید یکم شر درست کنیم بحث کنیم 3 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ اول که من ندیدم کسی با زدن حرف سیاسی ادعای روشنفکری کرده باشه. و بعد هم در مملکت ما همه چی به سیاست ختم میشه. رو هوا نمیگم. آیا اگر کسی درباره اجنه تاپیک بزنه تمسخر محسوب میشه؟ همین چندوقت پیش یکی از کاربرا تاپیکی زده بود و تا تونسته بود به مذهب زرتشتی ها تاخته بود، از توهین هم رد کرده بود، چرا هیچ اقدامی صورت نگرفت؟ خندیدن به زغفر جنی بده ولی توهین مستقیم به بعضی ادیان نه؟لینکی که گذاشتید جزو قوانین تالار محسوب میشه؟ تاپیکهای زیر از جمله تاپیکهای حذف شده من هستن. سپاسگزار میشم دلیل حذف این تاپیکا رو بر اساس قوانین سایت بهم بگید. پس چرا واسه هر موضوعی علاقه داریم که این پیوند به سیاست رو برقرار کنیم. این همه تاپیک درست و درمونی هم که زده میشه چرا به سیاست کشیده نمیشه؟ ببخشید تاپیک زعفرجنی رو یه بار دیگه با دقت بخونید. ربطی به خندین به زعفرجنی نداشت و تمسخر اون نبود. تاپیکی هم که در مورد زرتشت بود، اگه اشتباه نکنم هفته پیش اینا بود که گزارش شده بود و حذف شد. (دقیق خاطرم نیست الان) توهین به هردین دیگه که چر عرض کنم، حتی مطلب سیاسی علیه مخالفان سیاستمداران ایران هم حذف میشه. تو قوانین انجمن گفته شده که: قانون شماره 29) کلیه کاربران ملزم به رعایت ماده 21 قانون جرایم رایانه ای می باشند. تاپیک اول کاملاً خلاف این قانونه. تاپیک دیکتارتورها هنرمندن، اگه به خاطر داشته باشین خیلی دیر بعد چند روز حذف شد به خاطر ادامه بحثی که توش شد و ربط دادنش به مسئولین کشور تاپیک آئیسم رو هم به خاطرم نیومد، یه سرچ زدم دیدم دوجا تاپیکش هست. چطور میگین حذف شده؟ http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=60407& http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=45489& 4 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120454 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ راست میگه خیلی تاپیکای خوبی دارن پاک میشه؛ الان وضع مملکت یه جوریه کمتر به سایتایی مثل اینجا گیر میدن چون سرشون جاهای دیگه گرمه شمام یکم نرمش نشون بدین دیگه، به نفع انجمن هم هست، اینجوری انجمن خیلی بی روح میشه، بزارید یکم شر درست کنیم بحث کنیم حامد جان دوتا از پستای خودت تو همون تاپیک زعفرجنی کاملاً مسخره کردن یه شخصیت حقیقی بود (حالا شخصیت هرکی میخواد باشه) تاپیکای خیلی ساده تر از اینا که فکرشم نمی کنیم به خاطرش اخطار گرفتیم. اتفاقاً این مواقع حساسیت رو سایتا و مطالبشون بیشتر هم میشه. انجمن با سیاست روح نمیگیره. 2 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۰ پس چرا واسه هر موضوعی علاقه داریم که این پیوند به سیاست رو برقرار کنیم. این همه تاپیک درست و درمونی هم که زده میشه چرا به سیاست کشیده نمیشه؟ببخشید تاپیک زعفرجنی رو یه بار دیگه با دقت بخونید. ربطی به خندین به زعفرجنی نداشت و تمسخر اون نبود. تاپیکی هم که در مورد زرتشت بود، اگه اشتباه نکنم هفته پیش اینا بود که گزارش شده بود و حذف شد. (دقیق خاطرم نیست الان) توهین به هردین دیگه که چر عرض کنم، حتی مطلب سیاسی علیه مخالفان سیاستمداران ایران هم حذف میشه. تو قوانین انجمن گفته شده که: تاپیک اول کاملاً خلاف این قانونه. تاپیک دیکتارتورها هنرمندن، اگه به خاطر داشته باشین خیلی دیر بعد چند روز حذف شد به خاطر ادامه بحثی که توش شد و ربط دادنش به مسئولین کشور تاپیک آئیسم رو هم به خاطرم نیومد، یه سرچ زدم دیدم دوجا تاپیکش هست. چطور میگین حذف شده؟ http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=60407& http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=45489& اولی که پاک شده فقط خودت میبینی مهندس ولی دومی هست قبلنا اینجوری نبودا، اینقدر حساس نبودین، نمیدونم شاید بهت اخطار دادن و اگه دادن فکر نکنم مانعی داشته باشه به ما هم بگی ولی اگه ندادن اینقدر گیر نده دیگه، اگه بخوای طبق قانون عمل بکنی که در اینجا تخته میشه! شخص من رو فقط بحث های نسبتا آزادی بود که اینجا انجام میشد جذب نواندیشان کرد، وگرنه الان یه جای دیگه بودم، مطمئنا خیلیا هم مثل من عضو شدن و دارن میشن شایدم میخوای با این سیاست کاربرا رو به طرف تالارای تخصصی جذب بکنی ولی فکر نکنم عملی باشه؛ بالاخره هرکسی از عضویت تو اینجا یه هدف مشخصی داره نمیشه که هدفش رو عوض بکنی مهندس 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده