MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ اینجا دایره است دایرۀ ما من و تو و "و" قطری است که دایره را به دو نیم می کند ! حرف ربطِ بی ربطی در این میان تا باور نکنیم دایره را ... 7 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ برای دلم نمیر حتی برایش تب هم نکن اما قول بـده تا هستم ، همسایه نگاهــــــم بمانی ...!!! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ می روی تمام که نمی شوی ! تنها می روی و من ... به رد پایت که روی زندگی ام مانده خیره می شوم ...! 9 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ از تو که حرف می زنم،همه فعل هایم ماضی اند حتی ماضی خیلی خیلی بعید،کمی نزدیک تر بنشین دلم برایت مثل حال ساده تنگ شده است .. 11 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ شب من پنجره ای بی فردا روز من قصه ی تنهایی ما مانده بر خاک و اسیر ساحل ماهی ام... 11 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ سوال نكرده بودی و پنهان شدی پشت كلماتی كه چیزی برای گفتن ندارند ... حالا هر روز میچرخد اتفاقی كه هیچ كس از من نمیپرسد ... . . . دست من از تمام اتفاقهای دنیا كوتاهتر است ...! 13 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ هستند آدمهایی که ... می آیند و می روند ! . . . تو نه می آیی و نه می روی ...! 17 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ در باران که می آمد و در برف که می نشست چتری جمع کردم و لرزان و خیس شعر گفتم اما آشنایان به خانه هایشان دویدند ... تنها او بود که لرزان و خیس شعرم را نم خورده در کوچه پس کوچه های این شهر بارها خواند ... من تنها در انتظار تو و باد تورا برده بود ... 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ کمی شراب می نوشيم کمی سيگار می کشيم کمی قدم می زنيم کمی صحبت می کنيم کمی می خنديم کمی ناسزا می گوييم کمی می دويم کمی همديگر را قانع می کنيم سپس کمی همديگر را در آغوش می کشيم " من و خودم را می گويم " ... و تصميم می گيريم کمی با هم زندگی کنيم ! . . . فقط کمی ... 11 لینک به دیدگاه
ملیساا 5015 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۹ کی می گه عاشقی مرده؟ اونقدر غم زمونه رو خورده نمی تونه غم،اونو از پا دربیاره عشق،ارزش زندگی این دیاره مرگ عشق بهونه ی دلای بی اونه اگه نباشه دنیا بی اون زندونه بیا دل به هم بدیم تو این زمون تا شاد کنیم دل لیلی و مجنون بگیم یاد عشقتون هنوزم پا برجاست لحظه عاشق شدن چه با صفاست اونایی که حریم عشق رو شکستن آخرش به خاک سیاه نشستن بیا تا از تپش دلای ما ذره دره بشکنه رنگ و ریا اگه توی دلامون یه عشق پاکه کی می گه جدایی خیلی دردناکه همدیگه رو دوباره پیدا می کنیم روی جدایی رو سیاه می کنیم 7 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۹ سلام عشق دیروز و هنوز فکر میکنی این روزها چه کسی را مدام حواله می دهم به دَرَک ؟ ...! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۹ گفت میمانی ؟! گفتم نیامدهام برای ماندن ! آمدهام که بروم ... . . . دیوانهام خواند و رفت ...! 13 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۹ یاد من هم روزی پرواز خواهد کرد از خیالت به دشتی دور ... دیگر بی تو زندگی را عادت کرده ام ... 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۸۹ لیوان چای روی میز در انتظار یک بوسه است نه تو می آیی و نه او گرم می ماند چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است (کیوان مهرگان) 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۸۹ اتفاق تو از همان اول نباید می افتاد ! و حالا که افتاده است دیگر نمی توان آن را پاک کرد یا فراموش کرد ... . . . اما شاید پاک کنی باشد تا مرا برای همیشه پاک کند ...! 11 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۸۹ تو می خندی....... شیرین است خنده ات....... به هر قیمتی بخند و دلشاد باش ولو به قیمت اشک چشمم..... ولی دلم را نشکن....... 13 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۸۹ می چرخم می چرخی سرمان گیج می رود راهمان گم می شود خودمان هم ... و تو آغوش دگری و من ... هیچ می یابیم ! و میان این همه چرخیدن تنها تنهایی است که هنوز دور من می چرخد ...! 15 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۸۹ . . . و فکر کرد وقتی میگذارد میان لبانش کاش " سیگار " او را می کشید می سوخت خاکستر می شد م ی ر ی خ ت . . . 12 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۸۹ می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ... میشود خسته... مرا تنها تو نگذاری... 10 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۸۹ غروب بود که صدای پاهایت بین خش خش برگهای رنگی گم شد ... هنوز هم که هنوز است غروب است ... نمیدانم خورشید راه روزها را گم کرده یا من معانی را در جای خالی ات از یاد برده ام ... 12 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده