رفتن به مطلب

تو می‌خندی! حواست نیست ...


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

اینجا دایره است

دایرۀ ما

من و تو

و

"و"

قطری است که دایره را به دو نیم می کند !

حرف ربطِ بی ربطی

در این میان

تا باور نکنیم دایره را ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 323
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

از تو که حرف می زنم،همه فعل هایم ماضی اند

حتی ماضی خیلی خیلی بعید،کمی نزدیک تر بنشین

دلم برایت مثل حال ساده

تنگ شده است ..

  • Like 11
لینک به دیدگاه

سوال نكرده بودی و پنهان شدی

پشت كلماتی كه چیزی برای گفتن ندارند ...

حالا هر روز می‌چرخد

اتفاقی كه هیچ كس از من نمی‌پرسد ...

.

.

.

دست من

از تمام اتفاق‌های دنیا كوتاه‌تر است ...!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

در باران که می آمد

و

در برف که می نشست

چتری جمع کردم

و

لرزان و خیس

شعر گفتم

اما آشنایان به خانه هایشان دویدند ...

 

تنها او بود که

لرزان و خیس شعرم را نم خورده

در کوچه پس کوچه های این شهر

بارها خواند ...

 

من تنها در انتظار تو

و

باد

تورا برده بود ...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

کمی شراب می نوشيم

کمی سيگار می کشيم

کمی قدم می زنيم

کمی صحبت می کنيم

کمی می خنديم

کمی ناسزا می گوييم

کمی می دويم

کمی همديگر را قانع می کنيم

سپس کمی همديگر را در آغوش می کشيم

" من و خودم را می گويم " ...

و تصميم می گيريم کمی با هم زندگی کنيم !

.

.

.

فقط کمی ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

کی می گه عاشقی مرده؟

اونقدر غم زمونه رو خورده

نمی تونه غم،اونو از پا دربیاره

عشق،ارزش زندگی این دیاره

مرگ عشق بهونه ی دلای بی اونه

اگه نباشه دنیا بی اون زندونه

بیا دل به هم بدیم تو این زمون

تا شاد کنیم دل لیلی و مجنون

بگیم یاد عشقتون هنوزم پا برجاست

لحظه عاشق شدن چه با صفاست

اونایی که حریم عشق رو شکستن

آخرش به خاک سیاه نشستن

بیا تا از تپش دلای ما

ذره دره بشکنه رنگ و ریا

اگه توی دلامون یه عشق پاکه

کی می گه جدایی خیلی دردناکه

همدیگه رو دوباره پیدا می کنیم

روی جدایی رو سیاه می کنیم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

لیوان چای روی میز

 

در انتظار یک بوسه است

 

نه تو می آیی

 

و نه او گرم می ماند

 

چه گناهی دارد

 

سماوری که داغ دیده است

 

(کیوان مهرگان)

  • Like 10
لینک به دیدگاه

اتفاق تو از همان اول نباید می افتاد !

و حالا که افتاده است دیگر نمی توان آن را پاک کرد یا فراموش کرد ...

.

.

.

اما شاید پاک کنی باشد تا مرا برای همیشه پاک کند ...!

 

  • Like 11
لینک به دیدگاه

می چرخم

می چرخی

سرمان گیج می رود

راهمان گم می شود

خودمان هم ...

و تو آغوش دگری

و من ... هیچ می یابیم !

و میان این همه چرخیدن

تنها تنهایی است که هنوز دور من می چرخد ...!

 

  • Like 15
لینک به دیدگاه

.

.

.

و فکر کرد

وقتی میگذارد میان لبانش

کاش

" سیگار " او را می کشید

می سوخت

خاکستر می شد

م

ی

ر

ی

خ

ت

.

.

.

 

  • Like 12
لینک به دیدگاه

می دانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را...

مبادا گم کنم اهداف زیبا را...

مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت...

دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه

میکند فریاد ...

میشود خسته...

مرا تنها تو نگذاری...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

غروب بود

که صدای پاهایت

بین خش خش برگهای رنگی

گم شد ...

 

هنوز هم که هنوز است

غروب است ...

 

نمیدانم خورشید راه روزها را گم کرده

یا من

معانی را در جای خالی ات

از یاد برده ام ...

  • Like 12
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...