رفتن به مطلب

تو می‌خندی! حواست نیست ...


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

ساده! خیلی ساده ...

کجا را دنبال چه میگردی؟!

ساده ام !

به سادگی باران ...

به سادگی درست کردن یک فنجان قهوه تلخ !

به سادگی دم کردن یک قوری چای ...

ساده ام من !

به سادگی

پشت پنجره ایستادن ها و زل زدن ها به یك نقطه ی دور ...

.

.

.

به سادگی لبخند هایت ...

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 323
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم.....می شود

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست

تا بعد بهتر می شود

فکری برای این دل غمگین می کنم

  • Like 12
لینک به دیدگاه

من یک انسانم!

اگر به خانه‌ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

 

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

 

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

 

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

 

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

 

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

بعضی چیزها را نمی شود تمام کرد

بعضی چیزها با آدم میماند تا ...

 

بعضی چیزها واقعا درد دارد ...

هرچه بخواهی دورشان کنی نزدیکتر می آیند

و تو می مانی کجا نگهشان داری تا مدام خودشان را به رخت نکشند !

 

بعضی سوال ها انگار بناست که همیشه بی جواب بمانند ...

مثل محو شدن حست ...

این همه دور ماندنت از من ...

و تمام دل کندنت ...

 

.

.

.

 

بعضی چیزها ماندنیست ...

  • Like 15
لینک به دیدگاه

کم می آوریم

خودمان را ...

مثل آسمان این روزها

که معلوم نیست چرا نمی بارد در این فصل ...

که کم آورده ...

.

.

.

 

  • Like 14
لینک به دیدگاه

می بینی چقدر با جنبه شده ایم ؟!

از کنار هم رد می شویم

شانه هایمان به هم می خورد

اما

نگاهمان به هم نمی خورد ...

  • Like 15
لینک به دیدگاه

دنیای عجیبی ست

تو نمی فهمی ٬ نمی دانی ٬ نیستی ...

من می فهمم نبودنت را

می دانم عشق نیست !

و

.

.

.

هستم ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

من باران بی چتر می خواهم

تو اما

خلوتِ جغد و شب!

من لحظه ها را بی ثانیه می خواهم

تو اما ...

بی مناسبت می گویی

رفتن همیشه بد نیست ...!!!

  • Like 11
لینک به دیدگاه

از "رفتن" گريزی نيست ...

گاهی هنگام رفتن می بينی

کسی را که دوست داری

می رود ...

و گاهی می بيند که می روی

کسی که دوستت دارد !

و گاهی دو نگاه را

در حال دور شدن از هم

و پشت به هم

می بينی

که می ديدند

دارند از هم جدا می شوند ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

چله نشين فنا در شب طوفاني ام

 

داغ كدامين گناه خورده به پيشاني ام ؟

 

همسفر بادها ،رفته ام از يادها

 

فاصله ايي بيش نيست تا شب ويراني ام ....

  • Like 12
لینک به دیدگاه

گاهی زندگی

برای تو صبر خواهد کرد

که خودت را به عقربه کوچک

یک ساعت قدیمی بچسبانی

و برایش، بخوانی

من آرامم !

حرکت کنیم ...

  • Like 9
لینک به دیدگاه

ردپای تازه‏ ی من

کجا پرواز می‏کنی ؟!

آسمان تعطیل است

خدا

هم

نیز ...

فرشته‏ ها

گروه ، گروه

پشت به هم

به دیوار خوابیده‏ اند !

ردِ های های من

خدا خواب است

تو

نیز

هم

.

.

.

 

 

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چه فرقي مي کند

به حال قيچي

که مرا از تو ببرد

يا تو را از من

هيچ مي داني تو که رفتي

زن همسايه استامينوفن تجويز کرد

و ابر هاي باراني چتر تعارف کردند

زندگي

به من خنديد

که طناب دار را به شاخهء خشک چنار بسته بودم

دلش به حالم سوخت

آنقدر که خانه را به آتش کشيد

هيچ مي داني تو که رفتي

ديگر هيچ کليدي دهان زن همسايه را نبست

اينجا

همه فرياد زدن ياد گرفتند

و قورباغه ها هفت تير کش شدند...!

  • Like 12
لینک به دیدگاه

درد دارد

وقتی همه چیز را میدانی

و

فکر میکنند نمیدانی !

و

غصه میخوری که میدانی

و

میخندند که نمیدانی ...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...