Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۳ از سر مخمل آبی (blue velvet) همیشه یه کم اکراه داشتم برای دیدن فیلمای دیوید لینچ... (شاید چون تو سن خیلی پایینی دیدم و هنوز ترس فیلم تو وجودمه) ..فکر کنم فلسفه دو تا فیلم خیلی با هم فرق کنه(با توجه به تفاوت سینمای کارگرداناش).... ولی با این توصیفات حتما در اولین فرصت جاده مالهاند رو میبینم راستی دوستان اگر کتاب مناسبی سراغ دارید در مورد کارهای برگمان میشه معرفی کنید... انگلیسی یا فارسی ش فرقی نداره برام... فقط کتاب معتبری باشه. بله کاملا متفاوتن من بین چند فیلمی که از لینچ دیدم جاده مالهلند رو خیلی بیشتر از بقیه کاراش دوست داشتم، فیلم فوق العاده ایه. البته یه مقدار پیچیده است باید با دقت دید،اما شاهکاریست نقد کامل فیلم رو هم گذاشتم تو انجمن به درک کامل فیلم کمک می کنه 5 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۳ grand piano بازیگران: جان کیوزاک الیجا وود آشغال بود 5 لینک به دیدگاه
mitra691 146 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۳ the double life of veronique فیلم خوبی بود کلا فضا و موسیقی فیلم خیلی خوب بود کلا کارای این کارگردانو دوس دارم 5 لینک به دیدگاه
ll3arg 643 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۳ Never let me Go کتی، تامی و روث در زمان و دنیایی زندگی می کنند که برای ما آشنا به نظر می آید، اما آنها اصلاً شبیه هیچ چیزی که ما می شناسیم نیستند. آنها دوران کودکی خود را در هایلشام، یک مدرسه شبانه روزی به ظاهر آرام می گذرانند. وقتی آنها پناهگاهی به نام مدرسه را ترک می کنند، حقیقت وحشتناک سرنوشت خود را به آنها نشان می دهد. دیالوگای آخر فیلم که کتی میگه خیلی خوبن 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۳ فیلم Zero Dark Thirty سی دقیقه بامداد ساخته کاترین بیگلو محصول 2012 فیلم بسیار خوش ساخت با مضمون زندگی بن لادن و القاعده با پررنگ کردن ابهت امریکایی! ارزش دیدن داشت 5 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۳ I'm so excited کارگردان:پدرو آلمادووار 2013 خیلی آشغال بود حیف وقت 4 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۳ طبقه حساس کارگردان: کمال تبریزی این فیلم به جز چند صحنه با مزه هیچی نداشت شاید اگر این فیلم 20 سال پیش ساخته میشد حساس تر می شد 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۳ انیمیشن Igor زیاد خوشایند نبود ولی اون موجود شبیه خرگوش که نمی مرد و همه فکر و ذکرش خودکشی و پایان دادن به زندگیش بود خیلی بامزه بود 5 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۳ فیلم های نسبتا خوب و خوب و معمولی که تو این مدت دیدم: [TABLE=width: 495] [TR] [TD]Inside Llewyn Davis[/TD] [/TR] [/TABLE] به کارگردانی کوئن ها...یک هفته از زندگی پر مشقت خواننده و آهنگساز بد اقبال فولک...خوب بود Cat on a Hot Tin Roof به کارگردانی ریچارد بروکس...داستان یه خانواده ثروتمنده که دو پسر دارن...پسر بزرگتر و همسرش در تلاشن تو جلب نظر بیگ ددی! برای تصاحب اموالش از برادر کوچیکتر و همسر جذابش که بیشتر مورد توجه پدر هستن پیشی بگیرن...پسر کوچیکتر تو زندگی شخصی و حرفه ایش(فوتبال) با بحران و شکست مواجهه و اوضاع خوبی نداره...فیلم بد شروع نشد ولی بنظرم مزخرف تموم شد...افاده های الیزابت تیلور خارج از تحمل بود...از بازی ایشون و مریلین مونرو بیزارم ینی! The Sting به کارگردانی جرج روی هیل ماجرای جانی هوکر جوونک جیب بر خرده پاییه که همراه دوست سیاه پوست حرفه ایش اتفاقی مقدار قابل توجهی از پولهای لانگن سرمایه دار خطرناک و بانفوذیو می دزدن و کار به جایی می کشه که هوکر در صدد انتقام از لانگن برمیاد و به همین خاطر سراغ بهترین و دوست داشتنی ترین کرکتر فیلم یعنی هنری گاندورف میره و با کمک اون نمایش تر و تمیز و بی نقصی رو راه میندازن تا لانگن طمعکارو واردش کنن...دقایق پایانی فیلم خیلی خوب و غافلگیر کنندست..در مجموع فیلم خوبی بود...بازی نیومن در نقش گاندروف عالی بود Everybody's Fine جوزپه تورناتوره پیرمرد تنهایی که تمام سال رو در انتظار تابستون و اومدن بچه هاش می گذرونه وقتی از اومدنشون نا امید میشه سیسیل رو برای دیدنشون ترک میکنه...اون قلبا به فرزندانش افتخار می کنه...ولی تو این سفر با وقایعی رودررو میشه که... نسبتا خوب بود..بازی ماسترویانی در نقش پیرمرد خوب بود... La luna برناردو برتولوچی جو، فرزند یک خواننده مشهور اپراست....با مرگ پدرش بحران های نهفته روحی پسر نوجوان اشکار میشه... مادر که تماما غرق نمایشها و توجهات طرفداراشه ناگهان با اعتیاد و افسردگی و پوچی پسرش مواجه میشه و برای نجات اون از بحران همه تلاششو می کنه...تو این مسیر حتا گاهی رابطه این دو نفر از وادی مادر و فرزندی خارج شده و شکل عاشق و معشوق بخودش میگیره...شیفتگی پسر نسبت به مادر یه جاهایی خیلی غم انگیز میشه...بد نبود...البته میونم خیلی با برتولوچی خوب نیست Marnie هیچکاک زن جوون و زیبایی که بواسطه هوش و زیباییش موفق به چند مورد کلاه برداری های کلان از شرکت های معتبر شده بعنوان کارمند وارد یک شرکت معتبر دیگه میشه...ولی اونجا با مردی آشنا میشه که به سادگی بقیه قربانیانش نیست... خوب بود Belle de jour لوئیس بونوئل سورین، زن زیبا و نجیب و ثروتمندی که در زندگی زناشویی و روابط جنسی با همسرش دچار مشکله با خبر میشه یکی از دوستانش با وجود زندگی خوب و رفاه مالی روزهاشو در فاحشه خونه ای کار می کنه...این موضوع که باعث جلب نظر سورین شده پاشو به یکی ازین خونه ها باز می کنه... فیلم خوبی بود...رویا و خیالات سورین خوب از کار درومده بود... A man scaped رابرت برسون ماجرای تلاش های فونتین، که در زندان نازی ها اسیره برای فرار...ما خود فونتین بودیم...مثل پیانیست که ما خود اشپیلمن بودیم...خوب بود...و برسون کشف شد About Schmidt الکساندر پین اشمیت تازه بازنشسته که هنوز با دوران فراغت زندگیش ارتباط برقرار نکرده ناگهان همسرشو از دست میده...بد نبود...حداقل جک نیکلسونش مثل همیشه خوب بود My left foot جیم شریدان داستان زندگی پسرک معلول کریستی براون که فقط پای چپش سالمه...خیلی بریده بریده و هول هولکی بود...گاهی احساس می کردم تو نمایش نبوغ کریستی زیادی باد به غبغب انداخته شده و اغراق شده...یجوری بود... 4 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۳ فیلمهای خیلی خوب و عالی که تو این مدت دیدم El ángel exterminador یا همون The Exterminating Angel یا بقول ما ملک الموت از لوئیس بونوئل از وقتی تو فیلم نیمه شب در پاریس وودی آلن از قول مسلن بونوئل ماجرا شنیدم قصد داره فیلمی بسازه که یه عده برای مهمونی شام وارد یه اتاق میشن و دیگه نمی تونن ازون خارج شن دربدر این فیلم بودم...امتناع عجیب مهمونا و میزبان و حتا پیشخدمت تو خروج از آستانه ی وسیع طاقی شکل اتاق یه خوف عجیبی داره...مهمونایی که اوایل فیلم حتا در اوردن کت رو نشونه ی بی ادبی می دونستن حالا خسته،تشنه و گرسنه ان و کم کم اخلاقیات و آداب پوشالی بورژوازی رو کنار می ذارن و خوی وحشی واقعیشونو نشون میدن...عالی بود...خیلی عالی...فکر نمی کنم تابحال کسی تونسته باشه به زیبایی بونوئل بورژوازی رو به سخره بگیره That Obscure Object of Desire لوئیس بونوئل پیرمرد مرفه و تنهایی شیفته ی دختر جوون و زیبایی به نام کنچیتا که بعنوان پیشخدمت تو خونش مشغول بکار شده میشه و در طول فیلم با رنج ها و آزارهای زیادی از طرف اون مواجه میشه...داستان فیلم خیلی سرراسته اما با یه ایده ظریف و ساده فیلم مخاطبو به چالش می کشه...نمی گم تا خودتون ببینید و مثل ما غافلگیر بشید...فیلم عالی بود سه گانه مدرنیته آنتونیونی L'Avventura آنا دختر جوونی که تو روابط عاطفیش با ساندرو به بن بست خورده به همراه اون و کلودیا دوستش و چند نفر دیگه با قایق تفریحی به سفر میرن...تو یه جزیره کوچیک آنا ناپدید میشه و ساندرو در خلال جست و جوی آنا به سمت کلودیا گرایش پیدا می کنه که با امتناع کلودیا مواجه میشه...با اصرار ساندرو کلودیا کم کم رام میشه و علاقه ای بین این دو نفر شکل میگیره...و به مرور جست و جوی آنا اهمیت خودشو از دست میده و حتا پیدا شدنش به کابوس کلودیا تبدیل میشه...خوب بود...حتا تا حدودی کشش داستانی هم داشت...البته تاکید و تمرکز آنتونیونی رو افراد،حالات و رفتارها، و مناظر خودبخود تحسین برانگیز و جذابه...اما خب گاهی آدمو میخوابونه...مثل صحرای سرخ که از وسطش دیگه خیلی شیرین خوابم برد! La Notte یک روز از زندگی نویسنده مشهوری با بازی ماسترویانی و همسرش که دچار روزمرگی و تکرار شدن...این دو نفر با هم به عیادت دوستی تو بیمارستان میرن که ساعات پایانی عمرشو میگزرونه...مریض توجه خاصی به زن نشون میده ...تشویش زن، آزمایش اینکه آیا دیگه جذاب نیست یا فقط برای همسرش تکراری شده تو خیابون ...مرد که با روزمرگی کنار اومده و به ظاهر مشکلی باهاش نداره و تا حدودی بی پروا به زنای دیگه توجه نشون میده...مهمونی مجلل تو فیلم که آدمو یاد اپیزود آخر زندگی شیرین فلینی میندازه...دیالوگهای پایانی زن و مرد و نامه ای که زن برای مرد می خونه و واکنش مرد به نامه خیلی جالبه...از ماجرا و کسوف قشنگتر دیدمش... L'Eclisse فیلم با پایان رابطه ویتوریا و ریکاردو شروع میشه...ویتوریا علیرغم پافشاری ریکاردو دیگه میلی به ادامه رابطه نداره...به مرور رابطه ی جدیدی با فردی به نام پیرو برای ویتوریا اتفاق میفته که در طول اون ما ویتوریا رو سرگردون بین دو قطب تمایل و زدگی میبینیم...زبان تصویر معروف کارگردان تو این گان از سه گانه به اوج میرسه در مجموع شاید بشه این سه فیلمو فارغ از جزئیات، نمود سه فصل از ارتباط زن و مرد ببینیم : آشنایی، روزمرگی، زدگی و جدایی ...حتا سه زن، مارتا زنی که بدون حضور همسرش خوابش نمی بره،آنیتا زنی که در نبود همسرش راحت تر می خوابه و خود ویتوریا که شب قبل اوقات بدیو بخاطر اتمام رابطه گذرونده با هم اشل کوچیکی از این روند رو نشون میدن...اینا برداشتهای قشنگی از قول یه دوسته که زبون آنتونیونی رو خیلی خوب میفهمه L'Argent رابرت برسون اسکناس تقلبی که توسط دو نوجوون جعل شده دست بدست میگرده تا زندگی یه کارگرو به هم بریزه ...ایو سر از زندان در میاره و ... فیلم خیلی خوبی بود... Twin Peaks: Fire Walk With Me دیوید لینچ فیلم با پیدا شدن جسد یه دختر به نام ترزا بنکس شروع میشه...شخص لینچ بعنوان مامور اف بی آی دو نفر از کاراگاه های خبره رو خبر می کنه تا بیان و راز پرونده رو کشف کنن و در بدو ورود بعنوان سورپرایز دخترکیو نشون اون دو نفر میده...دخترک نمایش عجیب کوتاهی براشون بازی میکنه که بعدن دو کاراگاه تو مکالماتشون اونو رمز گشایی میکنن...این فصل از فیلم درواقع حکم کتابچه ی راهنماییو برای درک ماجرای زندگی لورا پالمر که بعد از ناپدید شدن دو کاراگاه واردش میشیم داره...فیلمای لینچو نمیشه تعریف کرد...تو بهترین حالت میشه دو نفر که هردو فیلمو دیدن بشینن و راجع بش پراکنده گویی کنن تا کشف رمز و راز کنن...من که باید فیلمو دوباره ببینم...بنظرم فیلم خیلی خوبی بود...البته نه به خوبی جاده مالهالند ...ولی باز هم خیلی خوب بود... 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۳ انیمیشن کوتاه تاریکی Dark ساخته مایکل سیزر خیلی بامزه بود چقدر ساده فوبیا و ترس از تاریکی رو به تصویر کشیده بود 2 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۳ gravity خوب بود. دوست داشتم. خیلی واقعی و ملموس ساخته شده بود. اوایل فیلم فضآ پر از جاذبه ! و زیبایی بود. اما هر چی جلوتر میرفت شبیه حس خفگی بود. حس غرق شدن. و سکوت زیبایی که اوایل فیلم فریبنده بود اواخر فیلم شبیه سکوت زندان دیوانه کننده بود. دکتر یا ساندرا یه هدف خیلی ساده ای داشت. رسیدن به زمین ! زمینی که جلوی چشمانش بود. اما نمیتونست به اون برسه ! طبقه هساث خوب بود..معمولی...بد نبود ! فک میکردم چون کار کمال تبریزیه عمقی تر باشه. ولی داستان فیلم کلش در همون یه ربع اول لو میره. و بعدش صرفا کمدیه ...و سکانس اخر مثلا یکم فلسفی میشه ! 4 لینک به دیدگاه
a.namdar 5908 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۳ سه فیلم از برگمان: marriage : یک زوج به ظاهر زندگی خوبی دارن و مشکلی ندارند. اما به قول یکیشون نداشتن مشکل و خوب بودن زیادی یک رابطه نشون دهنده یک مشکل بزرگه. از همون صحبتهای اول فیلم میشه به رابطه سردی که بین این زن و مرد هست پی برد. علیرغم مدت زمان طولانی فیلم(نزدیک به سه ساعت)، متوجه گذشت زمان نشدم و فیلمی لذت بخش و با قصهای ملموس... روشنایی زمستانی: براستی شاهکاری ملال آور... فیلم براساس اتفاقاتیه که کارگردان قبلا تجربه کرده بوده، داستان خودکشی پرسون و همچنین کلیسای خلوت . درگیریهای فلسفی کشیش، افسردگی آشنای پرسون، و همچنین شخصیت مارتا (مارتا چیزی از جوهرهایست که قدیسین از آن ساخته شدند، یعنی زنی با هیجانات بسیارشدید، آزمند قدرت، دارای بینش دونی.... انسانی بزرگ با قدرت فراگیر که از شیوه سخن گفتنش با روحانی میتوان این قدرت فراگیر را درک کرد...(برگمان)). تخم مار(The Serpent's Egg): بندباز ماهر سیرک (دائمالخمر) در بازگشتش به اتاقی که با برادرش در آن اقامت دارند با جنازه برادر مواجه میشه که خودکشی کرده و .... اتفاقات عجیبی که در اطرافش روی میده و پریشان حالی و افسردگی بندباز .... Serpent حیوانی که براساس روایات انجیلU حیوانیبوده که در هبوط آدم و حوا نقش داشته. براساس این فکر میکردم فیلم قراره به تفسیرهای رایج از این قصه برسه... اما پایان فیلم متفاوت بود. جریان فیلم برای من یه کم خسته کننده شده بود ، اما پایانش جالب و تکان دهنده بود. و فیلم سیزده سااله سی ساله میشود، فیلم سرگرم کننده تا حدودی فانتزی... دختری که تو سن 13 سالگی آررزو میکنه زن سی سالهی زیبا و قدرتمندی بشه که این آرزو برآورده میشه و .... فیلم جالبی بود... صحنه رقص زامبیها در مهمونی با آهنگ مایکل جکسون رو دوست داشتم. 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۳ فیلم نوستالژی یا نوستالگیا Nostalghia محصول 1983 ساخته اندری تارکوفسکی دیدن فیلم های تارکوفسکی همیشه با القای یک حس دوگانه همراه هست حسی مملو از تحسین و خستگی درک یک فیلم واقعا عجیب و غریب نه اینکه فیلم های تارکوفسکی حوصله بر و متضاد از لحاظ مفهوم باشند بلکه به دلیل تعلیق کشنده در توالی صحنه ها برش های ناگهانی و ارجاعاتی که فقط باید بیش از زمان فیلم درموردشان مطالعه کنید تا به کنه مطلب پی ببرید نوع علاقه مفرط تارکوفسکی به مفاهیم ناتورالیستی و موسیقی طبیعت در همه فیلم هایش ، نوع ترکیب نور و صحنه های سیاه و سفیدی که گاها حالت مالیخولیایی به خود میگیرند ، بیان مفاهیم مذهبی علی الخصوص بحث ایمان ان هم از نوع روسی اش که در فرهنگ روسیه تجلی خاصی دارد و شاید یکی از خارق العاده ترین بیان های ان در کتابهای داستایوسکی بالاخص براردران کارامازوف و در این فیلم شاهد ان هستیم ، نمادپردازی بسیار زیرکانه که فیلم های تارکوفسکی را چندلایه میکند انگار در داخل یک لابیرنت دور خودتان میچرخید و ارجاعات فیلم ان را بیشتر تودرتو میکند با همه اینها سینمای تارکوفسکی بسیار تاثیرگذار هست حتی برای کسانی که دوستش ندارند! نوستالگیا اولین فیلم تارکوفسکی بعد از مهاجرت از شوروی سابق هست ویکی از داستان های فیلم حسرت تارکوفسکی در قبال مام میهنش هست اما داستان های موازی و به سبک داستایوسکی تودرتویی هم هست که بسیار از داستان نوستالژی وطن پررنگتر هستند داستانی که اندری در خانه اب گرفته برای انجلا دختر کوچک(به مفهوم اسم و سن دختر توجه کنید همچنین به محیط و احوالات اندری تا بیشتر در مورد نمادها حساس شوید!)در مورد باتلاق(نماد چیست؟)و نجات شخص غرق شونده در ان تعریف میکند داستان تودرتویی است که به هجو دنیای پرتلاطم انسانی که از تکنولوژی انباشته شده و انسان ایمان خود را دران گم کرده است شمعی که دومینیک به اندری میدهد و در اخر فیلم در سه مرحله!!!کار با ان را به پایان میبرد فیلم از اول تا اخرش یک مکاشفه عمیق هست از اولین سکانس هایش که با مورد علاقه ترین تصویر تارکوفسکی(مه،اب،صدای اب و اسمان گرفته)شروع میشود وبه گفتگوی یوجین دختر مترجم با خادم کلیسا می انجامد تا اخرین سخنرانی دومینیک قبل از اتش زدن خودش حتی اگر سینمای تارکوفسکی خسته تان میکند سینمای اورا از دست ندهید فیلم هایی که واقعا گنجینه مفاهیم متعالی انسانی و فلسفه ناب بشری هستند 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۳ انیمیشن نبرد برای ترا Battle For Terra محصول 2007 خوبیه دنیای انیمیشن اینه که هیچ حد ومرزی وچود نداره و هر غیرممکنی اونجا ممکن میشه فوق العاده نبود اما سرگرم کننده هست 4 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۳ دربند کارگردان : پرویز شهبازی فیلمنامه: پرویز شهبازی تهیه کننده: امير سمواتي بازیگران : نازنين بياتي، احمد مهرانفر، پگاه آهنگراني، بهرنگ علوي، فريد سمواتي مدیر فیلمبرداری: هومن بهمنش محصول 1391 خلاصه: نازنین ( نازنین بیاتی ) دختر دانشجویی هست که در یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شده اما برای اخذ مجوز حضور در خوابگاه دچار مشکل می شود و مجبور به همخانه شدن با دختری به نام سحر ( پگاه آهنگرانی ) می شود. سحر بر خلاف نازنین که از دوستی با پسران پرهیز می کند و در مجموع شخصیت خودداری است، دوستان پسر زیادی دارد و شخصیتی به شدت شکننده هست که مشکلات خاص خودش را دارد اما در ادامه مشکلاتی برای سحر بوجود می آید که ... نظر کوتاه من درباره فیلم: فیلم متوسط رو به خوبی به نظرم اومد. نیمه ی اول فیلم ریتم مناسبی داره و خوب جلو میره حتی خوشم هم اومد از شروع فیلم و نیمه ی ابتداییش. معرفی شخصیت ها و کارگردانی خوب بود. اما متاسفانه در نیمه ی دوم ، انسجام فیلم از بین می ره و ضعف های فیلمنامه مشخص می شه. پایان بندی فیلم هم خیلی ضعیف بود که در نهایت منجر به این شد که فیلمی که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از فیلمای خوب سینمای ایران رو داشت در رده ی یه فیلم متوسط جای بگیره. یکی از ضعف های اصلی فیلم عدم ثبات رفتار شخصیت های اصلی فیلمه.برای مثال شخصیت نازنین، تا اواسط فیلم این برداشت رو داریم که با اینکه از خانواده ی سنتی هست اما می تونه گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه و شخصیت محکم و باهوشی داره، اما در ادامه ی داستان تصمیمات غیر منطقی که می گیره و اقداماتی که انجام میده باعث میشه باور پذیر و منطقی جلوه نکنه شخصیتش برای بیننده. همینطور بازگشتش به دوستی با پگاه آهنگرایی علی رغم اون دعوای بدی که ابتدای فیلم داشتن. یا شخصیت پگاه آهنگرانی از گذشته اش و دلایل کاراش و همینطور چرایی تصمیماتش در ادامه ی فیلم جیزی نمیدونیم. مشکل دیگه ی فیلم داستان های فرعی هست که نه تنها در خدمت فیلم نیس بلکه فقط دغدغه های شخصی کارگردانه که در فیلم گنجونده شده.برای مثال اشاره به تجمع های دانشجویان اصلا در راستای فیلم نیس و کاملا زائد به نظر میرسه. اما جدای این موارد کارگردان یه سری جزییات رو در فیلم لحاظ کرده که خوب شایسته ی تقدیره.حرفی که می خواد بزنه و دغدغه ی کارگردان به خودی خود ارزشمنده. شهبازی در ترسیم فضای جامعه ی شبه مدرن و بی هویت این روزهای ما و انتقاد از جوان امروزی موفق بوده. تقابل نازنین که نمونه ی قشر جوان تقریبا سنتی هست با قشر به ظاهر مدرن بی اخلاق خوب درومده. ضمن اینکه بازیایی که کارگردان از بازیگرا گرفته قابل قبوله. شخصا هیچوقت با پگاه آهنگرانی ارتباط برقرار نمی کردم اما در این فیلم بازی خیلی روانی رو ارائه داده به همراه نازنین بیاتی که ایشون هم در اکثر سکانس ها خوب ظاهر شدن با همه ی این تفاسیر می تونم بگم فیلم متوسط رو به خوبی به نظرم اومد. ظرفیت این رو داشت که جزء فیلم های خوب باشه اما یک سوم پایانی فیلم خاصه پایان فیلم نذاشت. اما هنوز هم از خیلی از فیلمهای ایرانی که اخیرا دیدم برتره 5 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۳ بعد از مدتها یه فیلم عالی دیدم the truman show کارگردان پیتر ویر بازیگران: جیم کری فیلمنامه نویس: اندرو نیکول یه فیلم فوق العاده درباره همه چیز دیالوگ آخر فیلم بین اد هریس و جیم کری واقعا عالی بود خیلی زیبا بود لذت بردم. 4 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۳ world war z قشنگ بود و جالب. اما اخرش یه جورایی انگار سر هم بندی شد. با انتهای فیلم به قول یکی از کلیپ های سروش رضایی ارتباط برقرار نکردم. با این حال برد پیت نقشش رو خوب بازی کرده بود. شبیه فیلم دربند که شیوا جان گفت. اونم با تقریبا 30 درصد انتهایی فیلم ارتباط برقرار نکردم !! به اضآفه اینکه در طول این فیلم من همش بازیگر نقش اول رو با ترانه علیدوستی اشتباه میگرفتم ! اما با دقایق انتهایی فیلم truman show خیلی ارتباط برقرار کردم :دی 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۳ اخرین فیلمی که دیدم زندگی ادل یا ابی گرمترین رنگ است Blue Is the Warmest Color محصول 2013 ساخته عبداللطیف کشیشی کارگردان تونسی الاصل سینمای فرانسه بود برای من فیلم یک مزخرف کامل بود! با اون ارجاعات احمقانه فلسفی و تیک های عصبی هنرپیشه اول فیلم که کارگردان بزور میخواست حس همذات پنداری و ترحم رو برای بیننده اش جور کنه و مایه داستان که تلفیقی از دنیای تحت فشار همجنس گرایان ، تنهایی و تراژدی عشق بود با همه این احوال با توجه به داستان طولانی فیلم و نوع ساخت ان میتونیم فیلم رو یک اثر فوق العاده هم در نظربگیریم(در هرصورت من با اخلاقیات و فلسفه خودم از داستان وفیلم خوشم نیومد!) که موفق شده بالاتر از مرزهای نگاه شهوانی به مقوله ارتباط همجنس خواهانه در جامعه یک ارتباط عاطفی رو به تصویر بکشه اما این فقط یک کلی گویی میتونه باشه دوست خوبمون شیوا ازم خواسته بود فیلم رو ببینم و نظرمو در موردش بگم و منم صادقانه میگم مزخرف بود! بزارید از اول شروع کنیم نمی دونم کسی قبلا این جمله رو گفته یا نه ولی اگر نگفته من میگم : بد فهمیدن فلسفه از نفهمیدن اون خیلی بدتر و دردناکتر هست! فیلم در سه قسمت داستانش با هم ترکیب میشه زندگی ادل تا اشناشدن با اما زندگی ادل و اما و جدا شدن ادل و اما و داستان های فرعی همشون رنگ و لعاب هایی هستند برای کاور کردن این سه داستان و پیوند دادنشون به هم در قسمت اول وقتی ادل که عاشق کتاب خواندن و تحلیل کتاب هست در حین تحلیل یک کتاب از زبان معلم(و دراصل نگاه کارگردان) به واژه انتیگون میرسیم که یک کلید مهم برای اتمام فیلم هست دوستانی که به فلسفه علاقه داشته باشند و داستان انتیگون رو مطالعه کرده باشند داستان سرپیچی انتیگون از فرمان حاکم و نوع عشق اون به برادرش رو میدونن ولی فیلم تا انتها برای تاویل این واقعیت سردرگم میمونه چون کاراکتر اصلی نمیتونه مشکل هویت خودش رو حل کنه در قسمت دوم به مفاهیم فلسفی و اثری از ژان پل سارتر میرسیم(اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر)بدترین ارجاع فلسفی کارگردان وکج فهمی اون همین نکته هست سارتر انارشیست و اوانگارد نبود بلکه در دنیای فلسفه زده بعد از جنگ تحلیل هایی همراه با واقعیت گرایی محض به همراه کامو ارائه می داد و از این نظر هم شدیدا تحت فشار بود چه در اخر کارش به جایی رسید که بزرگترین حامی و همراهش کتاب سقوط را برای او نوشت!(شخصیت اصلی کتاب سقوط کامو به ژان پل سارتر و سقوط اخلاقی او و فلسفه اش اختصاص دارد) شاید اگر کشیشی از باکونین مایه می گذاشت خیلی بهتر جمع و جورش میکرد این داستان فلسفی سردرگم فیلم که ضدحالترین قسمت ان بود(اگر داستان فیلمی حتی شاهکار نتونه نکته ای رو تبیین کنه و به انجام برسونه از نظر من به شخصه ارزش وقت گذاشتن نداره ...خیلی از فیلم های حتی نازل هستند که میتونند فلسفه داستانیشون رو به یک نقطه قابل اتکا برسونن و این فیلم از این بابت رسما ورشکست بود) یکی دیگه از بدترین نکات فیلم تیک های عصبی ادل بود شاید چون کارگردان دوست داشته بیننده با هنرپیشه اصلی همذات پنداری کنه سعی کرده پیاز داغ ماجرارو کمی زیادتر کنه از ابتدای فیلم که ادل یه دستش پشت شلوارش بود و هی اونو بالا میکشید بگیرید تا تیک درست کردن مدل موی اناناسی(دقیقترشو دختران عزیز میتونن بگن!) و از همه بدتر تکرار ممتد و چندش اور اب دماغ ادل که زودتراز اشک چشاش جاری می شد(گاف داریم تا گاف! اشک موقع ناراحتی زودتر اب دماغ جاری میشه!) خب من بیننده با این هنرپیشه خوددرگیر چیکارکنم؟ بقیش با خودتون! بخش بعدی داستان های ارتباط جنسی در فیلم هست و نمایش تابلوهای هنراوانگارد! جایی که اما با صاحب گالری در حال جنگیدن هست و از هنر خودش دفاع میکنه به نکته جالبی اشاره میکنه که برداشت های هنری فیلم مبتنی بر اون هست(اینکه هنر من هنر منه و هنر تو هنر تو و دید تو نمیتونه باعث تغییر کار من بشه) اما تکثر صحنه های اروتیک با درصد بالا از دوحالت خارج نیست یا کارگردان قصد اغواگری در زمینه همجنس بازی رو داره یا این فیلم یک مستند پورن بوده و ماخبر نداشتیم! فیلم به ادیشه های اجتماعی و اندیشه های انارشیستی همزمان تنه میزنه و خودش هم بین اینا سردرگم هست(راه پیمایی دانش اموزان ، راه پیمایی همجنس بازان ، برگزاری نمایشگاه هنر اوانگارد همجنس بازان و...) اما اخرین موضوع مهم در فیلم تنهایی فیلم هیچ رگه روانشناختی تو خودش نداشت که بگم کارگردان در حال تحلیل یک موضوع با زمینه تنهایی در اون هست به جز صحنه های منقطعی که نمایشگر تنهایی در عصر انفجار تمدن و تکنولوژی!! بود مثل حضور ادل به همراه دوستش در کلوب همجنسگرایان ، طرد شدن ادل از جمع دوستان دبیرستانی به دلیل وجهه توجیه نشده اجتماعی همجنس گرایی ، مهمانی خانه ادل و دروغ هایی که برای حضور و توجیه اما سرهم می کند، نمایشگاه اما ، مهمانی باغ اما ومواردی از این دست ... اینا نظر من در مورد این فیلم بود! ------------------------- دنیای امروز متاسفانه در مورد واژه های چون تعهد ، اخلاق ، ارتباط ، تنهایی و انسانیت رفتار کاملا متخاصم و هنجارشکنانه ای در پیش گرفته تا ذهن بشری را از اصالت وجودی خویش دورتر و دورتر کند با این همه وجود این فیلم جهت تلنگر زدن به چنین معناهایی بی اندازه مفید است! نکته مهم اینه که دایره تعاریف و اخلاقیات و هنجارهای من کاملا متفاوت هست و برای فیلمی که در یک جامعه کاملا متفاوت و با پیش زمینه های فکری و اخلاقی بی نهایت متناقض ساخته شده نمیتونه معیار یا نقد درستی تلقی بشه ولی درک تجسمی من از شرایط در زمینه مسائلی چون تنهایی ، خودکشی و همجنسگرایی و اعتیاد همینی هست که هست و من از اسلوب فکری و تجربیات خودم پیروی میکنم پس اگر تند رفتم یا مورد بدیهی رو پررنگ کردم ممکنه اشتباه من باشه و حرجی در این مسئله نیست اما اخرین نکته در مورد فیلم برداشت های کارگردان از سه فیلم شاخص(بهتره بگیم سه کارگردان و کارهاشون)هست فیلم Milk گاس ون سنت که به اولین حمایت قانونی از همجنسگرایان در امریکا می پردازه فیلم Dreamers برتولوچی و سینمای هنری فرناندو ارابال دوستانی که فیلم های این کارگردان هارو دیدن بخوبی ارجاعات کشیشی به فیلمهاشون رو متوجه میشن 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 فروردین، ۱۳۹۳ بعد از مدتها یه فیلم عالی دیدم the truman show کارگردان پیتر ویر بازیگران: جیم کری فیلمنامه نویس: اندرو نیکول یه فیلم فوق العاده درباره همه چیز دیالوگ آخر فیلم بین اد هریس و جیم کری واقعا عالی بود خیلی زیبا بود لذت بردم. من عاشق این فیلم و مخصوصا جیم کری هستم اصلا میمیک صورت و رفتار جیم کری ذاتا کمدی هست و فیلم هاش بی اندازه دوست داشتنی اگر به من باشه این فیلم رو یکی از ترسناکترین فیلم های تاریخ سینما میدونم! 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده