رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

فیلم بادی که کشتزار جو را تکان می‌دهد The Wind That Shakes the Barley محصول 2006 ساخته کن لوچ

فیلم برنده جایزه جشنواره کن در سال 2006 بود

برای من تکه هایی از فیلم واقعا تکان دهنده بود مخصوصا سکان ماقبل اخر و برخورد نهایی دو برادر (دوستانی که فیلمو دیدن میدونن منظورم چیه چون گفتنش داستان فیلم رو لوث میکنه)

نگاهی بسیار جالب در قالب یک تفسیر تاریخی از انقلاب و مبارزه در زندگی ایرلندی ها و توضیح ضعف ارادی انسان ها در برابر ایدئولوژی ها

لعنت به ایدئولوژی (الان باکونین تو قبرش جشن میگیره!)

لینک به دیدگاه

sn6fp9fvc9kbthsrq5e.jpg

 

من مادر هستم

کارگردان: فریدون جیرانی

نویسنده : ليدا لاريجانی و رحمان سيفيی آزاد

بازیگران: باران كوثري، حبيب رضايي، فرهاد اصلاني، پانته‌آ بهرام، هنگامه قاضياني

محصول 91

 

خلاصه داستان :

دو خانواده که روابط بسیار دوستانه و صمیمانه ای با یک دیگر دارند، بر اثر مجموعه ای از حوادث و بروز یک قتل، با پرسش های بنیادی در ارزش ها و الگوهای رفتاریشان مواجه می شوند.

 

 

 

 

باید بگم که بر خلاف انتظارم از جناب جیرانی و فیلم فاجعه ی قبلیشون (قصه ی پریا:icon_razz:) از این فیلم خوشم اومد. انتظار نداشتم که کار خوبی باشه. نقطه ی قوت فیلم، فیلمنامه ی قوی اش هست که تا پایان تعلیق لازم رو داره، هرچند یه سری ضعف ها به فیلم وارده، از جمله دیالوگای تصنعی و شعاری بین شخصیت ها که اوجش رو آخرای فیلم، در سکانس دادگاه میبینیم، جایی که فرهاداصلانی بیانیه ی قَرّای جیرانی رو در مذمت روابط آزاد و بی بندوباری قرائت میکنن، یا یه سری ضعف های فیلمنامه ای دیگه....

 

 

اما اگر در کل بخوام بگم، تو فیلمای ایرانی که اخیرن دیدم جزء فیلم های خوب به حساب میاد. داستان، از ریتم خوبی برخورداره و پایان بندی مناسبی هم داره. همینطور بازی بازیگرا و مخصوصا باران کوثری خیلی خوبه، بر خلاف بازی تصنعی پانته آ بهرام که اتفاقا جزء بازیگرای ایرانی مورد علاقه ی خودم هم هست. اما بازیش رو تو این فیلم نپسندیدم اصلا.

 

 

البته این نسخه ای که من دیدم گویا نسخه ی سانسور شده بود که خوب یه سری موارد گنگ داشت مثل قتل سعید و ... که به لطف گوگل سکانس های حذفیش رو هم بعد از اتمام فیلم دیدم :ws3:

لینک به دیدگاه
sn6fp9fvc9kbthsrq5e.jpg

 

من مادر هستم

کارگردان: فریدون جیرانی

نویسنده : ليدا لاريجانی و رحمان سيفيی آزاد

بازیگران: باران كوثري، حبيب رضايي، فرهاد اصلاني، پانته‌آ بهرام، هنگامه قاضياني

محصول 91

 

خلاصه داستان :

دو خانواده که روابط بسیار دوستانه و صمیمانه ای با یک دیگر دارند، بر اثر مجموعه ای از حوادث و بروز یک قتل، با پرسش های بنیادی در ارزش ها و الگوهای رفتاریشان مواجه می شوند.

 

 

 

 

باید بگم که بر خلاف انتظارم از جناب جیرانی و فیلم فاجعه ی قبلیشون (قصه ی پریا:icon_razz:) از این فیلم خوشم اومد. انتظار نداشتم که کار خوبی باشه. نقطه ی قوت فیلم، فیلمنامه ی قوی اش هست که تا پایان تعلیق لازم رو داره، هرچند یه سری ضعف ها به فیلم وارده، از جمله دیالوگای تصنعی و شعاری بین شخصیت ها که اوجش رو آخرای فیلم، در سکانس دادگاه میبینیم، جایی که فرهاداصلانی بیانیه ی قَرّای جیرانی رو در مذمت روابط آزاد و بی بندوباری قرائت میکنن، یا یه سری ضعف های فیلمنامه ای دیگه....

 

 

اما اگر در کل بخوام بگم، تو فیلمای ایرانی که اخیرن دیدم جزء فیلم های خوب به حساب میاد. داستان، از ریتم خوبی برخورداره و پایان بندی مناسبی هم داره. همینطور بازی بازیگرا و مخصوصا باران کوثری خیلی خوبه، بر خلاف بازی تصنعی پانته آ بهرام که اتفاقا جزء بازیگرای ایرانی مورد علاقه ی خودم هم هست. اما بازیش رو تو این فیلم نپسندیدم اصلا.

 

 

البته این نسخه ای که من دیدم گویا نسخه ی سانسور شده بود که خوب یه سری موارد گنگ داشت مثل قتل سعید و ... که به لطف گوگل سکانس های حذفیش رو هم بعد از اتمام فیلم دیدم :ws3:

این فیلم در حد تعریفی که ازش شنیده بودم نبود. یعنی من زیاد خوشم نیومد.:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

Jane Eyre _ 2011

چون از کتابش خوشم اومده بود دوست داشتم یه فیلمم ازش ببینم

اقتباس های زیادی به صورت فیلم و تئاتر داره، من این یکیو تونستم ببینم

طراحی صحنه و لباسش واقعن خوب بود ، ولی شخصیتهای جین یا راچستر یا بقیه ،به خوبیه کتاب درنیومده بود ک خب این طبیعیه

 

Match Point :

جنایتش بدتر از ماله راسکولنیکف بود اما مکافاتش ...

لینک به دیدگاه

فیلم elena محصول 2011 ساخته آندری زویاگنیتسف

مطمئنا بدون تماشای فیلم های آندری زویاگنیتسف سینمای شما چیز مهمی را کم دارد!

یک درام عجیب با پایانی کاملا متفاوت و داستانی خطی و سرراست و ساده که شمارا شگفت زده خواهد کرد

فیلم در جشنواره کن 2011 برنده جایزه ویژه هیئت داوران شده و از نظر منتقدین آندری زویاگنیتسف به عنوان یک کارگردان نابغه و خلاق جا پای تارکوفسکی فقید گذاشته است

نقد زیر از فیلم فا خواندنی است

--------------------------

 

13614731941.jpg

 

 

 

 

" اِلنا : Elena " تلخ و تیره و گاهی ملال آور است اما جنایتی را مطرح میکند که اگر در قالب فیلم سیاه های دهه 1940 و با بازی باربارا استن ویک همراه میشد به کارهای کلاسیک سینمای جنایی تبدیل میگشت. اله نا فیلم جدیدی که اندری زیا گینت سف روسی ساخته،با تصاویری تیره از مردمانی نامناسب و بداندیش شروع میشود وهر چه از زمان شروع قصه بیشتر میگذرد،بیرحم تر و منفی تر و گاه ملال آورتر میشود.

به نوعی جذابیت توأم با راز و ابهام در کاراکترهای این قصه و ترسیم اتفاقات وجود دارد و در همین روند متوجه میشویم برای این آدم ها هیچ چیز جز پول مهم نیست. فیلم با نشانه ها و مصادیقی از نوآر های غربی پایان میگیرد ولی اگر در این آثار نوعی پایان های شاعرانه و عدالت جویی های پنهان وجود دارد،در " اِلنا : Elena " نه رگه هایی از احساسات شاعرانه هست و نه کسی را میتوان یافت که سزاوار عدالت و حتی لطف و محبت سایرین باشد.

 

آیا همه اینها بدین معناست که ما با فیلم اسف باری طرف هستیم و حاصل کار دیدنی نیست؟

جواب،منفی است و فیلم جدید زیاگنت سف نه احمقانه و نه بیش از حد تند است و بر عکس میتوانیم بر اساس قصه کلی و تصاویری که ارائه میشود از احساسات و رویکرد تمامی کاراکترها سر در بیاوریم و در عین حال اتفاقات به گونه ای نیست که به هیچیک از این کاراکترها علاقه ای را احساس کنیم و با یکی همسو وبا دیگران بد شویم. اتفاقات در شهر مسکوی کنونی ودر زمان حاضر روی میدهد و ما همراه با کارگردان به منطقه ای از این شهر منتقل میشویم که نه در راه شکوفایی و نه غرق در ویرانی است اما با یک نگاه هم میتوان دریافت که اینجا طبقات متوسط زیست میکنند و آرزوها بدوی و عادی است .

ما با آدم هایی روبرو هستیم که یا اصولا به آن چه دارند راضی اند واشتیاقی برای بهتر کردن زندگی شان ندارند یا این اشتیاق را دارند و از ادوات نیل به هدف بی بهره اند. در این راستا حتی ارائه داستان های همزمان دو خانواده و دو زوج متأهل و فرزندانشان هیچ کشش و مهر خانوادگیی را از جانب بیننده در قبال آنها ایجاد نمی کند ولی تشکیل دهنده فیلم روبروی ماست و در این خانواده ها هم فقط برخی بیرحمی ها حکومت میکنند. درست است که پدر و مادرها به فرزندان خود علاقه نشان میدهند اما نه به آن حد که کار و زندگی همگی شان روی این مسئله متمرکز و منحصرشود. بلکه با این هدف که زندگی بچه های آنان قدری بهتر از سایرین باشد.

کاراکتر اول قصه که همسو با عنوان فیلم " اِلنا : Elena " نام دارد،یک زن دور از رویکردهای روز و بیشتر یک روستایی تبار و خدمتکار و در تضاد آشکار با همسرش به لحاظ قشر و دسته و رفتار و آیین که به آن تعلق واعتماد دارد،نشان میدهد اِلنا و_نادژدا مارکینا _ همسر ولادیمیر _ اندری اسمیر نوف _ است و طبعا هر دو در یک خانه و زیر سقفی واحد زندگی میکنند و خانه شان هم مدرن و راحت است اما این نکته مشخص است که اینجا مکان راحتی برای النا نیست و انگار به آن به چشم خانه نگاه نمی کند . قصه به ما میگوید او تا 10 سال پیش نه همسر ولادیمیر بلکه پرستارش بوده است. پرده اپاندیس ولادیمیر در آن موقع پاره شده و وی در بستر یک بیماری سخت و جدی افتاده بود و فقط با کمک ها و پرستاری های النا زنده مانده و اینک دوباره نیرومند شده است. پاداش اله نا بابت آن کمک بزرگ درخواست ولادیمیر از وی برای ازدواج بوده که آن را اله نا پذیرفته و این چنین است که آنها در حال حاضر زن و شوهرند. تحت هر شرایطی بنظر نمی رسد این ازدواج و زندگی مشترک بر رمانس و عشق بین کاراکترهای اسمیرنوف و النا استوار و همراه بوده باشد.

 

 

 

13614731942.jpg

 

 

این گمانه زنی ها زمانی بیشتر به باور میآیند که در نظر بگیریم این ازدواج اول برای هیچیک از آنان نیست و آنها از ازدواج های قبلی شان فرزندانی هم دارند. پسر النا که سرگی نام دارد و او را با بازی الکسی روزین میبینیم،احساسی نامساعد نسبت به مادرش دارد که کاملا هویدا است و این که النا چطور به او نگاه میکند،چیزی است که فیلمسازان به صراحت نمی گویند و لابد باورشان این است که این موضوع در ریتم قصه تأثیر گذار نیست اما شاید بیننده بتواند به راحتی این احساس را تصور و لمس کند. ولادیمیر هم از ازدواج قبلی اش یک دختر به نام کاتیا _ النا لیادووا _ دارد که شواهد به ما میگویند جز حمایت مادی پدرش از وی و رسیدن پولی که میخواهد،چیزی دیگری برای او مهم نیست.

بنابراین ما با محیطی تیره طرف هستیم اما قضیه به اینجا ختم نمی شود و اگر قرار است قصه های داستایوفسکی وار به جنایت و مکافات ختم شوند،النا بعد از اندکی بررسی و صبر و طراحی و معرفی تمام کاراکترهای خود وارد دنیای فیلم نوآر و موضوع جنایی تر و توأم با نیات پلید میشود. قبل از این که جنایتی صورت پذیرد،ماجرا و فضا به صورت سابق برمی گردد. ولادیمیر در حال شنا در استخر که بیشتر از آن مقاصد پزشکی دارد دچار حمله قلبی میشود و یک بار دیگر برای طولانی مدت در رختخواب میافتد و زندگی او و اله نا به 10 سال پیش برمی گردد که او یک مریض صرف بود والنا پرستاری که از وی مراقبت میکرد. سرگی به نزد النا می آید ومیگوید پسرش ساشا در صورتی که در کالج یا دانشگاهی مشغول تحصیل نشود،مجبور است به خدمت سربازی برود و از النا میخواهد پول اشتغال وی به تحصیل را بپردازد،این که النا چرا باید غم این پسر بی ارزش و بی فایده را بخورد و برای نوه خود هزینه ای کند که شاید خودش هرگز اثر آن را نبیند،هیچگاه توضیح داده نمی شود اما همه اینها مقدمه ای برای سفر اله نا به دنیای تبهکاری و قتل است.

 

قدم بعدی را ولادیمیر به رغم تقریبا فلج شدنش و افتادن در بستر بر میدارد. اشتباه بزرگ او در برداشتن این قدم بلند و آخر این است که یک روز قبل از ثبت رسمی آن چه در ذهن دارد،موضوع را به النا میگوید. وی به اطلاع النا میرساند که قصد دارد تمامی ثروت و داروندارش را برای دخترش به ارث بگذارد و تنها امتیازی که اله نا خواهد داشت این است که تا روزی که زنده است حق استفاده از مایملک او را دارد و پس از آن هیچ چیز به فرزند و نوه اش نمی رسد. قرار است فردای آن روز ولادیمیر در صحبت با وکیلش این مسئله را رسماً به ثبت برساند و بنابراین اله نا فقط 24 ساعت وقت دارد که از این ملاقات جلوگیری کند و نگذارد که ثروت همسرش دربست مال دخترش (کاتیا) شود. او باید یک قتل دقیق و ماهرانه را طراحی و اجرا و ولادیمیر را سر به نیست کند و به گونه ای عمل نماید که هیچکس بو نبرد.

 

13614731993.jpg

 

 

 

اینها رویدادهایی است که همیشه پایه و اساس فیلم نوآرها را گذاشته اند و بنابراین با اندری زیا گینت سف است که با یک طراحی هوشمندانه این نوآر و رسمی را شکل بدهد و النا حال ادغام از احساسات حقیقی و تمایلات قتل آمیز است و آرامش ظاهری اش در تضاد کامل با غوغای درونی اش قرار دارد.

75 تا 80 پیش این گونه قصه های سیا مبتنی بر ثروت طلبی را به شیوه سیاه و سفید و با بازی باربارا استن ویک در نقش اصلی میساختند و چیزی مثل غرامت مضاعف را رو میکردند یا با حضور لانا ترنر و کاری مانند پستچی همیشه دوبار زنگ میزند را تحویل میدادند. سینمای روسیه از انتقال چنان احساسی عاجز است اما النا فیلم بدی نیست واحساس چیزهایی که به سرعت از دست میروند و غم و ترس حاصل از آن،کاملا درفیلم محسوس است. اله نا میتواند تصاویری از جامعه و افرادی باشد که به سوی تباهی کشیده میشوند و مسایلی این انتقال را توجیه میکند اما قصه به ما میگوید آنها از آغاز تمایل و کشش این انتقال را داشته و برخی از اعضای این فامیل سرد و پراکنده سرشان برای دردسر و بحران درد میکرده و برای ورود به بحران و بی تابی داشته و کاملاآماده و مستعد بوده اند.

همان قدر که مسافر سرگردان قصه پستچی همیشه دو بار زنگ میزند برای پذیرش و مشارکت در قتل همسر زنی که یک رستوران بین راهی را اداره میکند، آمادگی داشته و با اشاره ای وارد این راه میشود. النا به این سمت و سو سوق داده میشود و سال ها پرستاری از همسر علیل اش و میل ولادیمیر به محروم کردن و ی از ثروتی که حق اوست، وی را تبدیل به یک قاتل یا طراح یک قتل میکند.

 

فیلم نوآرها معمولااین گونه اند و اله نا یک نمونه از صدها و هزاران قتلی است که انگیزه آن رسیدن به شرایط بهتر اقتصادی و به تبع آن نشانگر ثروت اندوزی پیوسته بشر وحرص وآز پایان ناپذیر او در این راه و مایه خوشحالی ابدی سازندگان فیلم نوآرها است که آنها را قادر میسازد تا جایی که میتوانند قصه های خود را بپرورانند. هر چند دوستداران اصیل ترین و کلاسیک ترین کارهای این ژانر حق دارند که اله نا را برای دیدن انتخاب نکنند و به سمت نسخه های ماندگارتر دهه های 1930 و 40 و همچنین 50 بروند .

شاید هم این از گناه " اِلنا : Elena " و سازنده هایش نیست که خالق «غرامت مضاعف» (بیلی و ایلدر) بیش از حد درکارش ماهر و استاد و دست نیافتنی بود.

 

 

مشخصات فیلم

محصول:زایت گیست فیلمز، کارگردان:اندری زیاگینت سف، سناریست ها :زیاگینت سف و اولگ نگین، به زبان:روسی با زیر نویس انگلیسی، طول مدت :109 دقیقه

بازیگران:نادژدا مارکینا،الکسی روزین ،اندری اسمیرنوف،اله نا لیادووا و ایگور اوگورتسوف

 

منبع : راشنتودی

لینک به دیدگاه

!!!!!!!!!!!!!!!!

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست منو پس بده !!

 

 

به هر حال دیشب یه فوتبال دیدم که از صدتا فیلم برام دلچسب تر بوده

ورزش بویژه فوتبال از هر قصه ای دراماتیک تره

رئال 4 اتلتیکو 1

لینک به دیدگاه

[h=2]فیلم ایرانی زخم شانه حوا[/h] خلاصه ی فیلم : زخم شانه ی حوا داستان مادری است که برای یافتن فرزند خود , که احتمالا شهید شده , به جبهه می رود و در آن جا با یک زن عراقی رو به رو می شود که او نیز به دنبال فرزند خویش است . ….

کارگردان : حسین قناعت

بازیگران فیلم ایرانی زخم شانه حوا : آهو خردمند | حسین عابدینی | زهیر یاری | سلیمه رنگزن

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
پرسه در مه:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

یعنی چی مد شده همه یه جوری فیلم میسازن که ملت نفهمن بالاخره آخرش چی شد؟:banel_smiley_4:

در هرصورت بازی شهاب حسینی عالی بود مث همیشه:w02:

 

چرا؟ خوب بود که :ws38:

لینک به دیدگاه
بالاخره مرد یا نه؟:banel_smiley_4:

 

ببین این فیلم بهرام توکلی هم ازش برداشت های مختلفی میشه کرد.

هرکس یه برداشتی ازش میتونه داشته باشه.

شاید مُرد واقعا ، شاید هم همه ی این ماجرا زاییده ی تخیل شهاب بوده باشه و وقایع رو اونجور که میخواسته روایت کرده

 

:a030:

 

نقد فیلم رو اینجا گذاشتم

لینک به دیدگاه

فیلم My Fair Lady بانوی زیبای من ساخته جورج کیوکر محصول 1964

یک درام موزیکال فوق العاده زیبا با بازی بیادماندنی ادری هپبورن

 

----------------

 

بانوی زیبای من : My Fair Lady

 

 

6.jpg

 

کارگردان : جورج کیوکر فیلمنامه نویسان: آلن جی لرنر ، جورج برنارد شاو تهیه کننده : کمپانی برادران وارنر بازیگران : آدری هیپبورن / الیزا دولیتل رکس هریسون / پروفسور هنری هیگینز استنلی هالووی / آلفرد پی دولیتل ویلفرد هاید وایت / سرهنگ هیو پکرینگ زمان فیلم : 170 دقیقه محصول :1964

جوایز : دریافت اسکار در رشته های بهترین فیلم ، بهترین کارگردان، بازیگر نقش اول مرد ، بهترین فیلمبرداری رنگی ، بهترین موسیقی متن اقتباسی ، بهترین طراحی صحنه فیلم رنگی ،بهترین طراحی لباس رنگی ، بهترین صدا و کاندید دریافت اسکار در رشته های بهترین بازیگر نقش دوم مرد ، بهترین بازیگر نقش دوم زن ، بهترین فیلمنامه اقتباسی داستان فیلم پروفسور هنری هیگینز ( رکس هریسون ) آوا شناسی است که به شدت با زنها مشکل دارد و به نوعی می توان او را زن ستیز معرفی نمود. هیگینز معتقد است که هر زن با هر جایگاه اجتماعی، اگر بتواند خوب صحبت می کند، می تواند به جایگاه اجتماعی بالایی دست پیدا کند. او با دوست صمیمی اش ، پیکرینگ ( ویلفرد هاید وایت ) شرط بسته است که می تواند هر زنی را با توجه به توانایی های سخنوری اش ، تبدیل به یک نجیب زاده کند. الیزا دولیتل ( آدری هیپبورن ) دختر گلفروشی است که از پایین ترین نقطه شهر می آید. او شغل آبرومندی دارد اما زمانی که قصد ارتباط برقرار کردن با مشتری را دارد ، به واسطه لهجه عجیب و غریب اش، باعث نارضایتی مشتریانش می شود. هگیس بعد از ملاقات با الیزا به این فکر می افتد که هرطور شده باید الیزا را تبدیل به یک نجیب زاده کند و لهجه یک خانم محترم را به او یاد دهد!. الیزا پیشنهاد هگیس را قبول می کند و یادگیری را آغاز می کند. اما کارها آنطور که هگیس پیش بینی کرده بود پیش نمی رود زیرا الیزا دختری به شدت بی ادب و کله شق است که به سختی می توان چیزی را به او فهماند!. بعد از مدتی تمرین سخت و طاقت فرسا ، بالاخره الیزا تا حدودی با نحوه صحبت کردن یک خانم متشخص آشنا می شود و حالا هگیس تصمیم می گیرد برای سنجس یادگیری الیزا، او را به یک مکان عمومی در مسابقات اسب سواری ببرد تا نحوه صحبت او با دیگران را مورد بررسی قرار دهد. الیزا در این مکان رفتاری اشراف زاده با اطرافیانش دارد و هگیس از این لحاظ از نتیجه کار خود خرسند است، اما در هنگام برگزاری مسابقه ، زمانی که یکی از اسب ها که الیزا طرفدارش است، از دیگر اسب ها عقب می افتد ، او عصبانی شده و

 

 

7.jpg

 

با استفاده از زبان تند و ناسزاهای محلی، اسب را به باد ناسزا می گیرد و حیرت اطرافیان را سبب می شود!. بعد از این قضیه الیزا در یک جشن اشرافی حضور پیدا می کند و در آنجا با شاهزاده ای به نام زولتان کاپاتی ( تئودور بیکل ) هم صحبت می شود و در جریان این صحبت ، زولتان تائید می کند که الیزا از یک خانواده اصیل و سلطنتی است! و این چیزی نیست که هگیس را متقاعد کند. الیزا مدتی بعد با فردی به نام فِردی اینفورد - هیل ( جرمی برت ) آشنا می شود و این دو رابطه ایی جدی را با یکدیگر آغاز می کنند که منجر به درخواست ازدواج فِردی از الیزا می شود. هگیس از ارائه این پیشنهاد به شدت خشمگین می شود چراکه او مدتهاست که عاشق الیزا است اما به واسطه جایگاه اجتماعی و البته غرور متکبرانه ایی که دارد، هیچ وقت نتوانسته احساس واقعی اش را به الیزا بگوید. الیزا نیز احساس علاقه ی متقابلی به هگیس دارد اما زمانی که رفتار سردِ هگیس را در مقابل خود می بیند، به این فکر می افتد که هگیس علاقه ایی به او ندارد. رفتار پرخاشگرانه هگیس در قبال الیزا به خاطر تصمیم به ازدواجش با فِردی ، باعث می شود که الیزا برای همیشه هگیس را ترک کند و به او بگوید که دیگر هرگز او را نخواهد دید. هگیس مغرور هم به خانه خود برمی گردد و وانمود می کند که این مساله اصلا برای او مهم نیست اما بعد از مدتی پی می برد که به چهره و حضور الیزا در خانه عادت کرده و نمی تواند بدون او زندگی کند . هگیس دیگر امدی به برگشتن الیزا ندارد اما در آخرین لحظه الیزا را می بیند که بخاطر او و به عشق او به خانه بازگشته است. درباره بانوی زیبای من : یکی از دلنشین ترین فیلمهای موزیکال تاریخ سینما . اگرچه بانوی زیبای من هرگز نتوانست به اوج قدرت و شهرت به مانند نسخه تئاتری اش برسد، اما با اینحال به لطف حضور آدری هیپبورن تبدیل به یکی از به یاد ماندنی ترین موزیکال های تاریخ سینما شد. فضای ساده و صمیمی فیلم و دیالوگ های شنیدنی ایی که بین یک مرد از طبقه اشرافی و یک زن پائین شهری ( آن هم چه پائین شهری! ) رد و بدل می شود ، یکی از شنیدنی ترین دیالوگ های سینما را رقم زده است. با اینکه تقریباً تمامی بازیگران فیلم به جز هیپبورن در نسخه تئاتری بانوی زیبای من حضور داشتند ، اما با اینحال این هیپبورن است که در فیلم نزدیک به 3 ساعته بانوی زیبای من می درخشد. بانوی زیبای من یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینماست که فاصله بین عشق و غرور را به بهترین نحو ممکن در قالب یک فیلم موزیکال به تصویر کشیده است. درباره کارگردان :

کیوکر را معمولا به عنوان کارگردانی می شناختند که فیلمهایش حول محور زنهای قدرتمند بود و به روایتی کارگردانی بود که معمولا بازیگران زن ترجیح می دادند با او کار کنند. شایعه بود که کلارک گیبل به تهیه کننده بر باد رفته پیشنهاد داده بود تا او را به فیلم بیاورند چون به راحتی می توانست از بازیگران زن بازیهای فوق العاده ایی

 

9.jpg

 

بگیرد!. وی توانایی زیادی در تبدیل فیلمنامه های متوسط به یک شاهکار سینمایی داشت .خودش جایی گفته بود : یک فیلمنامه خوب به من بدهید تا من آن را بهترین نحو کارگردانی کنم. کیوکر در طول دوران زندگی حرفه اش توانست 5 بار کاندید دریافت اسکار بهترین کارگردانی برای فیلمهای زنان کوچک ، یک داستان فیلادلفیایی ، یک زندگی دوگانه و متولدِ دیروز شود و تنها اسکارش را هم با همین فیلم بانوی زیبای من بدست آورد. کیکور در سال 1983 ( 83 سالگی ) بر اثر سکته قلبی درگذشت. درباره بازیگران فیلم : آدری هیپبورن : ستاره دوست داشتنی سینمای کلاسیک که تماشای لبخند و نگاه زیبایش، هرگز تماشاگران را خسته نمی کرد. هیپبورن به خاطر شکل و شمایل اش ( بسیار باریک اندام ، چشمان زیبا و لبخندهای دلنشین ) همواره به عنوان بازیگر نقشهای دختران جوان و عاشق پیشه به بازی گرفته می شد، حتی زمانی که در فیلم صبحانه در تیفانی ، از آن شکل و شمایل همیشگی کمی فاصله گرفت ، باز هم همه او را مهربان ترین دختری امروزی ( در آن زمان ) نام گذاری کردند!. اما همانطور که خود هیپبورن بعدها گفت، بدترین خاطره دوران بازیگری اش حضور در فیلم بانوی زیبای من بود چراکه تمام زحماتش در خوانندگی آهنگهای فیلم ، با دوبله شدنش توسط مارنی نیکسون بر باد رفت. از طرف دیگر سایه سنگین جولی اندروز که در ورسیون تئاتری بانوی زیبای من ، نقش الیزا را به نحوی شایسته ایفا کرده بود ، تا سالها بعد بر بازی هیپبورن وجود داشت. تهیه کنندگان بانوی زیبای من به دلیل اینکه معتقد بودند، جولی اندروز در نسخه سینمایی نمی تواند گیشه سازی مناسبی برای فیلم داشته باشد، او را کنار گذاشتند و آدری هیپبورن که چهره محبوب و گیشه پسندی بود، استفاده کردند. هیپبورن هم با بی میلی قبول کرد تا در این فیلم بازی کند اما بی خبر از اینکه تهیه کنندگان تصمیم گرفته اند تا ترانه های او را دوبله کنند!. همین دوبله سبب شد تا کسی بازی خوب هیپبورن در بانوی زیبای من را نبیند. در سال 1964 ، جولی اندروز توانست با بازی در فیلم موزیکال ماری پاپینز ، اسکاری دریافت کند و در هنگام دریافت جایزه اش ،با کنایه از تهیه کنندگان بانوی زیبای من تشکر کند که با انتخاب نکردنش برای فیلم سبب شدند تا اسکار بگیرد!. هیپبورن در دوران بازیگری خود توانست 4 بار کاندید دریافت اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلمهای تنها در تاریکی ، داستان راهبه ، سابرینا و صبحانه د ر تیفانی شود و تنها یکبار آن هم برای فیلم تعطیلات رومی توانست اسکار بهترین بازیگری را دریاف کند. هیپبورن در سال 1993 در سن 64 سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. رکس هریسون : یکی از محترم ترین بازیگران بریتانیایی که عمده اعتبارش مربوط به حضور در صحنه تئاتر است. هریسون بازیگر بسیار توانایی بود که بازی های خوبش در نقش شخصیت های تاریخی زبانزد بود. اما بدون شک رکس هریسون را در عالم سینما با فیلم بانوی زیبای من می شناسند. هریسون که در ورسیون تئاتری بانوی زیبای من در مقابل جولی اندروز بازی کرده بود ، مایل نبود تا در نسخه سینمایی ، آدری هیپبورن جایگزین اندروز شود اما بعد از اتمام فیلم ، یکی از طرفدارانپرو پا قرص هیپبورن شد. وی در جریان دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد برای بانوی زیبای من ، جایزه اش را به دو بانوی زیبا ( جولی اندروز ، آدری هیپبورن ) تقدیم کرد که قبلا با اندروز در ورسیون تئاتری و با هیپبورن در ورسیون سینمایی بازی داشت. هریسون در دوران بازیگری اش توانست یکبار کاندید دریافت بهترین بازیگر مرد برای فیلم کلوپاترا شود و یکبار هم اسکار بهترین بازیگر مرد برای فیلم بانوی زیبای من را تصاحب کند. هریسون در سال 1990 در سن 82 سالگی بر اثر سرطان لوز المعده درگذشت.

نکاتی که درباره بانوی زیبای من نمی دانید : به جرمی برت در جشن 30 سالگی اش اعلام کردند که قرار است ترانه هایی که در فیلم خوانده همگی دوبله شود!. این در حالی بود که خود او صدای

 

 

10.jpg

بسیار خوبی داشت. جک وارنر ( تهیه کننده فیلم ) در اصل علاقه ایی نداشت تا از رکس هریسون در نسخه فیلمی بانوی زیبای من استفاده کند چون معتقد بود که او بعد از حضور در فیلم تاریخی کلوپاترا، برای بازی در مقابل آدری هیپبورن زیادی پیر است. بنابراین وارنر به دنبال پیتر اوتول رفتند اما دستمزد بالای او باعث منصرف شدن وارنر شد. بعد از آن هریسون نامه ایی به کمپانی برادران وارنر نوشت و در آن چند عکس از خودش برای آنها ارسال کرد و به آنها نشان داد که زیادی هم برای ایفای این نقش پیر نیست!. کمپانی هم قبول کرد. نام فیلم نه در ترانه ها و نه در دیالوگ شخصیت های فیلم بیان نمی شود. زمانی که از کری گرانت پرسیدند که چرا بازی در نقش هنری هگیس را رد کرده او گفت که به دلیل لهجه اش که بیشتر به الیزا شباهت داشت! از بازی در فیلم انصراف داده است. گرانت همچنین به وارنر گفته بود که نه تنها در بانوی زیبای من بازی نخواهد کرد، بلکه اگر رکس هریسون در فیلم بازی نکند ، هیچ وقت فیلم را نخواهد دید. گفته می شود الیزابت تیلور یکی از بازیگرانی بود که به شدت علاقه داشت در نقش الیزا دولیتل بازی کند. گفته می شود جک وارنر منتظر بود تا آدری هیپبورن بازی در فیلم را رد کند و او سریعاً شیرلی جونز را جایگزینش کند! در اصل قرار بود تا وینسنت مینلی کارگردانی فیلم را برعهده بگیرد اما به دلیل دستمزد بالایش، جورج کیوکر را جایگزین اش کردند. مارنی نیکسون قبل از دوبله کردن ترانه های آدری هیپبورن، مدتی تمرین کرد تا بتواند با لهجه الیزا ترانه خوانی کند. بانوی زیبای من بعد از اکران توانست نظر مساعد اکثر منتقدان را به همراه داشته باشد. تنها اختلاف منتقدان بر سر بازی هیپبورن بود. بعضی ها معتقد بودند دوبله آهنگهای او باعث غیر قابل باور شدنش شده و عده ایی دیگر معتقد بودند که او از جولی اندروز بهتر بازی کرده است! نام اصلی فیلم " بانو لیزا " بود اما رکس هریسون عنوان کرد که هیچ علاقه ایی به بودن نام یک زن در عنوان فیلم ندارد! هیپبورن در اصل معتقد بود که جولی اندروز باید در نقش الیزا بازی کند اما جک وارنر به او گوشزد کرد که حتی اگر او نقش را نپذیرد ، جولی اندروز در فیلم بازی نخواهد کرد. اندروز به دلیل برخورد نامناسب جک وارنر با وی ، کمی دلخور شده بود اما گفته می شود او کینه ایی نسبت به هیپبورن نداشت و در تمام مراسم های رسمی هم این دو مشکلی با یکدیگر نداشتند. اما همه می دانستند که این دو از یکدیگر دلخور هستند. با بودجه 17 میلیون دلاری ، بانوی زیبای من به عنوان یکی از پر هزینه ترین فیلمهای زمان خودش شناخته می شد. گفته می شود رکس هریسون در همان برداشت اول تمام آهنگ هایش را بدون مشکل می خواند! زمانی که هیپبورن پی برد که قرار است ترانه هایش دوبله شود، با حالتی عصبی محل فیلمبرداری را ترک کرد و زمانی که روز بعد بر سر صحنه فیلمبرداری بازگشت از همه بابت رفتار غیر حرفه اش عذر خواهی کرد. هیپبورن در نقش یک دختر 19 ساله در فیلم حضور داشت اما او در زمان بازی در بانوی زیبای من 35 سال داشت!

 

8.jpg

 

کل فیلم در استودیو فیلمبرداری شده بود. فرهاد ( خواننده مشهور ایرانی ) در دوبله بانوی زیبای من برای اولین بار در فیلم آواز خوانی کرد. دیالوگ های فراموش نشدنی : پروفسور هنری هیگینز : اگر درست حرف زدن رو یاد بگیری خدا بیشتر از تو راضی خواهد شد! الیزا : من کثیف نیستم. من صورت و دستانم را قبل از اینکه اینجا بیام شستم. باور کن! الیزا : می گن عمه من از آنفولانزا جون کند، ولی اینطور نیست. می دونید؟ به نظر من کلک اون پیرزن بیچاره را کندند ، بله خانم جون، از آنفولانزا چرا بایس جون بده؟ اونم زنی که سال پیش از خناق جان بدر برده بود و سالم بود و تندرست. به هر صورت اون مرد و رفت ولی می گن از بس پدرم عرق مرق ریخته تو حلقش اونو کشته! الیزا : من لیاقت چی رو دارم؟ شما برای من چی باقی گذاشتید؟ کجا باید برم؟ چه کار باید بکنم؟ من اصلا چی شدم؟ چی شدم؟من گلفروشی می کردم که خود فروشی نکنم ولی شما از من زنی ساختید که جز خود فروشی مناسب کاری نیست. منتقدان چه گفتند ؟ - reelviews جیمز براردینلی : تنها چند ژانر به مانند موزیکال جادویی هستند و تنها چند فیلم موزیکال هستند که فوق العاده و سرزنده هستند که بانوی زیبای من یکی از آنهاست. آیا بانوی زیبای من به فارسی دوبله شده است ؟

بله .بانوی زیبای من یکی از بهترین های تاریخ دوبله ایران است. اغراق نیست اگر بگوئیم مهین کسمائی که در دوبله فارسی فیلم ، به جای آدری هیپبورن صحبت کرده ، از خود هیپبورن بهتر دیالوگ هایش را به زبان آورده است! مهین کسمائی در بانوی زیبای من موفق شده روحیه پرخاشگری و جنوب شهری الیزا را در قالب مَتَلک های گاه و بی گاهش به تماشاگر ارائه کند. نکته جالب درباره دوبله این فیلم این است که خود هیپبورن در بانوی زیبای من تنها در تلفظ حرف های P و T کمی خود را به زحمت می اندازد اما مهین کسمائی در فیلم، کل کلمات فارسی را بهم می ریزد تا تماشاگر بهتر بتواند این موضوع را درک کند که الیزا فرهنگ درست صحبت کردن را ندارد. استاد علی کسمایی نیز مدیریت دوبلاژ این فیلم را بر عهده داشته است.

لینک به دیدگاه

the honor of knight

کارگردان: آلبرت سرا

 

به لطف تورنت و سرعت بالای اینترنت، تونستم خیلی از فیلمهای عجیب و غریب رو بگیرم. این یکی از فیلمهایی بود که دوست داشتم ببینم. به خاطر سبک عجیب کارگردانی آلبرت سرا.

دیدن فیلمهای آلبرت سرا خیلی حوصله می خواد. یه طوری فیلم پیش میره که انگار به مخاطب میگه اگه چیزی از این فیلم میخوای باید 2 ساعت منتظر بمونی !!!

لینک به دیدگاه

[TABLE=width: 625]

[TR]

[TD=bgcolor: transparent, align: right]k2l8fc7fokeqjslxdhts.jpg

 

 

The Hobbit: The Desolation of Smaug (هابیت: ویرانی اسماگ)

 

کارگردان :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نویسنده :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بازیگران :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

خلاصه داستان : در حالی که اسماگ، اژدهای مخوف قسمت اول از گرسنگی در قصر شکایت دارد، هابیت ها از طریق مخفی شدن در بشکه های چوبی و گذر از رودخانه قصد دارند خود را به قصر برسانند ..

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/TD]

[TD=bgcolor: transparent, align: left][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

اون چیزی که انتظارش رو داشتم نبود. قسمت 1 بنظرم بهتر بود.

تکیه ی اصلی فیلم تو این قسمت رو جلوه های ویژه بود که واقعا هم فوق العاده بود.

فیلم از نظر بصری خیره کننده بود ولی از نظر داستان و شخصیت پردازی چیز خاصی نداشت. فقط صحنه های اکشن دیدیم. بنظرم این همه تکیه ی صرف به جلوه های بصری و صحنه های اکشن اغراق شده باعث میشه مخاطب پس بزنه فیلم رو.

البته شاید این نظرم به خاطر این باشه که خیلی سلیقه ی من نیست این فیلم ها.

لینک به دیدگاه

Pieta

كارگردان: كيم كي دوك

 

فيلم رو دو بار ديدم. دفعه اول تا يك ساعت اوليه فيلم برام جالب نبود. اما بعدش فهميدم ارزششو داشت تا آخر ببينم

خيلي خوشم اومد و نشستم دوباره ديدم.

بوي‍ژه پايان بندي عالي فيلم.

تذكر: فيلم صحنه هاي خشونت آميز زياد داره.

لینک به دیدگاه

فیلم Une experience d'hypnose televisuelle - Gaspar Noe تجربه هیپنوتیزم تلویزیونی ساخته گاسپار نوئه

دیوانه ای هست برای خودش !

فیلم کوتاهی از گاسپار نوئه محصول 1995 و در یک کلمه خلاصه و مفید

لینک به دیدگاه
Pieta

كارگردان: كيم كي دوك

 

فيلم رو دو بار ديدم. دفعه اول تا يك ساعت اوليه فيلم برام جالب نبود. اما بعدش فهميدم ارزششو داشت تا آخر ببينم

خيلي خوشم اومد و نشستم دوباره ديدم.

بوي‍ژه پايان بندي عالي فيلم.

تذكر: فيلم صحنه هاي خشونت آميز زياد داره.

 

این فیلمو دارم ولی هنوز فرصت نشده ببینم

لپ تاپ ردیف شد از این به بعد بیشتر فیلم می بینم!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...