رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

 

The 400 Blows

Francois Truffaut

دیدن این فیلم بلافاصله بعد از فیلم کلاس اتفاق جالبی بود...میشد بوضوح تفاوت رویکرد سیستم آموزشی قرن 20 و 21 رو درک کرد...سخت گیری ها، رفتار های تحقیرآمیز و سرکوبگر والدین و مدرسه با بچه ها...

این فیلم اولین گان از پنجگانه ی زندگی پسری به اسم آنتوان دوانله...آنتوان به شدت مورد بی مهری مادرش قرار داره و از سمت معلم و مدرسه هم دائم سرکوب و تنبیه میشه...این مشکلات اونو به سمت سرکشی های کودکانه ای سوق میده که بجای درک شدن از طرف جامعه و خانواده باعث رنج بیشترش میشه...یکی از سکانسهای خیلی خوب فیلم سوار شدن آنتوان تو گردونه شهربازی و معلق کردن خودش رو دیواره ی گردونست...

 

اوه این فیلم فوق العاده س، شاهکار تروفو و سینمای فرانسه و اولین فیلم بلند تروفو ...تو کتابی خونده بودم 400ضربه اصطلاحی‌ه به معنی پرسه زدن برای خوشگذرانی. که البته تو فارسی 400 ضربه جا افتاده. این فیلم بخش اول زندگی انتوان دوانل‌ه، خیلی دوست داشتم آنتوان و کولت(بعد بلوغ)، بوسه‌های دزدیده شده(جوانی) و دوران ازدواج (زندگی بعد ازدواج) رو ببینم. اما هنوز فیلمارو پیدا نکردم. یعنی اصلا از حافظه م پاک شده بود.

 

چقدر با هیجان فیلم رو پیدا کردم و دیدم ..یاد قدیمام افتادم...:ws3: مرسی برم دنبال ادامه فیلم بیابم و ببینمhanghead.gif

لینک به دیدگاه
اوه این فیلم فوق العاده س، شاهکار تروفو و سینمای فرانسه و اولین فیلم بلند تروفو ...تو کتابی خونده بودم 400ضربه اصطلاحی‌ه به معنی پرسه زدن برای خوشگذرانی. که البته تو فارسی 400 ضربه جا افتاده. این فیلم بخش اول زندگی انتوان دوانل‌ه، خیلی دوست داشتم آنتوان و کولت(بعد بلوغ)، بوسه‌های دزدیده شده(جوانی) و دوران ازدواج (زندگی بعد ازدواج) رو ببینم. اما هنوز فیلمارو پیدا نکردم. یعنی اصلا از حافظه م پاک شده بود.

 

چقدر با هیجان فیلم رو پیدا کردم و دیدم ..یاد قدیمام افتادم...:ws3: مرسی برم دنبال ادامه فیلم بیابم و ببینمhanghead.gif

اصلن پرسه زدن برای خوشگذرانی اسم بهتریه...:w16:...مام تو برناممونه تا گان 5و ببینیم...مثل اینکه تو هر 5 تاش همین پسره بازی میکنه و واقعا با این فیلم بزرگ میشه

لینک به دیدگاه
2iqwn7qwhcje0whksmor.jpg

 

دهلیز

کارگردان : بهروز شعیبی

بازیگران : رضا عطاران، هانیه توسلی، محمدرضا شیرخانلو، نگار عابدی، افسانه چهره آزاد و …

نویسنده: علی اصغری(کارگاه قلم) بر اساس طرحی از بهروز شعیبی

خلاصه : شیوا سرپرست خانوار است و با تلاش و کوشش سعی کرده زندگی خوب و آبرومندی برای خود و تنها پسرش فراهم کند. با رسیدن نامه ای زندگی آنها دچار تحول می شود و در مسیر جدیدی قرار می گیرد.

 

 

به عنوان اولین فیلم کارگردان خوبه ولی خیلی شعاری و پر ادا اومد به نظرم، دیالوگای کلیشه ای و روابط مصنوعی هم بین شخصیتای فیلم یه مقدار آزاردهندس، همینطور بازیای نه چندان قوی.

در کل فیلم متوسطیه ولی برای کار اول کارگردان خوبه امیدوارانست

 

فقط یه نکته ای که هیچ رقمه نمیتونم هضمش کنم اینه که هانیه توسلی برای این فیلم سیمرغ بهترین بازیگر زن سال 91 رو برد !!:w58::w58:

 

 

دیگه ببین اوضاع بقیه چقدر خراب بود!...فکر کن رقیب قدرش نگار جواهریان بود با اون بازی مسخرش تو فیلم چرت حوض نقره!!

لینک به دیدگاه

Lord of the Flies 1963

Peter Brook

بر اساس رمان سالار مگسها ی ویلیام گلدینگ...که البته من رمانشو نخوندم...ولی نخونده هم میتونم حدس بزنم این فیلم کساییو که کتابو خوندن نا امید می کنه...بچه ها خیلی مصنوعی و بیروح دیالوگ میگن...تقریبن هیچ کدومشون خوب بازی نمی کنن...مثل اینکه سال 1990 هم دوباره یه فیلم ازین رمان ساختن...

لینک به دیدگاه

دوتا فیلم دیدم که یکیشو برای بار دهم دیدم

 

اولی

گناهکاران

کارگردان:فرامرز قریبیان

انصافا فیلم خوبی ساخته بود. آخرین فیلم تو ژانر پلیسی معمایی تو سینمای ایران رو یادم نمیاد. از این نظر برام خیلی جالب بود. البته من عاشق فرامرز قریبیان هستم

 

دومی

فیلم کمدی محبوب من

the party

کارگردان: بلیک ادواردز

 

فیلم عالیه توی این چند بار که این فیلمو دیدم هنوز برای دیدنش شوق دارم

عاشق شخصیت خدمتکار مست توی این فیلمم

لینک به دیدگاه

فیلم Gravity یا جاذبه محصول 2013

فیلم خوبی بود مخصوصا جلوه های ویژه و نمایی که از تنهایی ، سکوت ، فضا و خلا می داد اما بازی هر دو هنرپیشه اصلی فیلم مخصوصا ساندرا بولاک مصنوعی بود علی الخصوص اول فیلم

شما چیزی به اسم ترس یا حس مرگ رو در کلوز اپ چهره بولاک تو اول فیلم دیدین؟

چرا اینا نمیتونن احساسات رو درست درمون منتقل کنن و عوضش فقط دنبال دز هیجان کاذب و جلوه های ویژه هستن

اینجوری که پیش میره تا چندسال دیگه سینما کلا تبدیل به بازی کامپیوتری میشه تو هالیوود!

تو مقدمه کتاب مصاحبه با هیچکاک نوشته بود هنر هیچکاک نه تنها انتقال مفاهیم و بازسازی فرم که قابلیت انتقال چندین مفهوم تنها با یک صحنه کوتاه هست

تفاوت از زمین تا اسمان هست

با این همه فیلم خوبی بود

لینک به دیدگاه

c10qac3eo4vzopedt3jm.jpg

Children of Men

Director:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

Writers:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

Stars:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
,
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
and
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

محصول 2006

خلاصه داستان:

سال ٢٠٢٧، لندن. اتفاق هايي ناگواري با دلايلي نامشخص دنيا را اسير آشوبي فراگير کرده است. ١٨ سال از تولد آخرين کودک گذشته و به نظر مي رسد اگر معجزه اي رخ ندهد نسل آدمي از ميان خواهد رفت ، در این میان نوزادی متولد می شود....

 

فیلم خوب و خوش ساختیه، خیلی تاثیرگذاره و شما رو بفکر فرو می بره، کارگردانی و فیلم برداری قوی، این فیلم رو به یه اثر خوب تبدیل کرده، مخصوصا سبک فیلمبرداری مستند گونه ی فیلم تو انتقال حس های مختلف به بیننده خیلی موثره.

چند تا سکانس خیلی خوب هم داره آخرای فیلم

:a030:

لینک به دیدگاه

فیلم کوتاه هلیوم Helium محصول 2014

برنده اسکار فیلم کوتاه هم شد و واقعا زیبا و مفهومی بود فک کنم کارگردانش تو مراسم اسکار جایزشو به پسر سرطانیش الفرد که تازه فوت کرده بود اهدا کرد

تم اصلی داستان فیلم از یکی از داستان های کوتاه اریک امانوئل اشمیت گرفته شده ومثل بعضی ابگوشتا کار تبلیغاتی نمیکنن برای طرفداری از بچه های سرطانی

لینک به دیدگاه

اخرین فیلمی که دیم فیلم ایکیرو Ikiru محصول سال 1952 ساخته اکیرو کوروساوا بود

یک فیلم ناب و دلنشین اما با تعلیق های فوق العاده ممتد که فقط همینش کمی خسته کننده بود

وقتی در مورد فیلم جاذبه یا گرانش گفتم انتقال حس اصلا وجود نداره کافیه به میمیک صورت و حس واتانابه و دختره هنگام اخرین گفتگوشون در رستوران توجه کنید تا تفاوت فیلم وکارگردانی رو به سادگی تشخیص بدین!

----------------------

ایکیرو (به ژاپنی: 生きる، به معنی زیستن) (Ikiru) چهاردهمین فیلم آکیرا کوروساوا است که در سال ۱۹۵۲ میلادی ساخته شده‌است. فیلم درباره کشمکش‌های درونی یک کارمند اهل توکیو درباره معنی زندگی است. کارمندی که سی سال کار یکنواخت، هر نوع جاه‌طلبی و آرمانی را در او خفه کرده و حال درمی‌یابد که چیزی به مرگش باقی نمانده‌است. کوروساوا داستان آن را از مرگ ایوان ایلیچ نوشته لئو تولستوی برداشت کرده‌است. این فیلم بصورت سیاه و سفید ساخته شده‌است.

 

این فیلم بدلیل نگاه اجتماعی و دقت و موفقیت کوروساوا در شخصیت‌پردازی، یکی از مهمترین کارهای اوست. اگر به این گفته آلن کستی معتقد باشیم که «شخصیت فیلم‌های کوروساوا همواره به دنبال یافتن معنی و مفهوم زندگی است...» فیلم زیستن را نمونه‌ای کامل از کوروساوا در جهت این معنا می‌یابیم.

 

این فیلم دارای امتیاز ۱۰۰٪ مثبت از ۳۰ نقد در تارنمای راتن تومیتوس است.

 

در فهرست ۵۰۰ فیلم برتر که در سال ۲۰۰۸ در مجله امپایر چاپ شد، در رتبه ۴۵۹ جای گرفته‌است. و در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما که در سال ۲۰۱۰ در همین مجله چاپ شد به رتبه ۴۴ دست یافته‌است.

 

راجر ایبرت این فیلم را یکی از بهترین فیلم‌هایی که دیده خوانده و در سال ۱۹۹۶ گفته: "در طول این سال‌ها هربار که این فیلم را دیده‌ام مرا تکان داده و به فکر فرو برده‌است. هرچه سنم بیشتر می‌شود واتانابه را کمتر پیرمردی رقت‌انگیز می‌بینم و او را فردی عادی همچون دیگران می‌بینم."

 

آندره بازن می‌گوید «زیستن» مشخصا یک فیلم ژاپنی است ولی همان‌قدر که فیلم «ام» فریتز لانگ آلمانی‌ست و همشهری کین ولز، آمریکایی: این‌که همه‌شان مختص فرهنگ خودشان هستند و در عین حال از منظر انسان‌گرایانه‌ای که نشان می‌دهند، جهانی‌اند.

 

دان اشنایدر می‌گوید: ایکیرو فیلمی عالیست و شیمورا (بازیگر نقش کانجی) نیز به خوبی از عهده نقش خود برآمده و روش تحمیل خواسته‌اش بر یاکوزاها، بوروکرات‌ها و سیاست‌مدارها به زیبایی نشان داده شده‌اند؛ او در راهی همچون راه قهرمان فیلم راشومون گام برمی‌دارد. اگرچه دو بخش اول فیلم که در آن کانجی هنوز زنده‌است ممکن است در دنیای هالیوود مشابه‌هایی داشته باشد اما بخش سوم و نهایی فیلم که به منازعه‌ای در باب زندگی، هنر، هدف‌گرایی و معنا می‌پردازد در دنیای هالیوود سابقه‌ای ندارد؛ این شجاعت و عمق فیلم ایکیرو است که آنرا بر خرده فیلم‌های ساخته شده پس از آن برتری می‌دهد. حتی همشهری کین نیز نتوانسته در روایت به شجاعت ایکیرو برسد. کوروساوا با نشان دادن تصویر پرتو ایکس گرفته شده از شکم کانجی می‌خواهد به ما بگوید که تام اینها به خاطر چند سلول است که فراموش کرده‌اند چطور بدرستی رفتار کنند. بدون آن سرطان، کانجی هیچگاه چنین روشن‌بین نمی‌شد.

 

بن لیاونت در نقد دونفره فیلم به همراه دان جاردین می‌گوید: ایکیرو انفجار افسردگی هستی‌گرایانه است. تمام فیلم پر از دلتنگی‌های اخلاقی است. ما در این فیلم در قلمروی آلبر کامو قرار داریم. نه تنها کاموی افسانه سیزیف، بلکه کاموی انسان طاغی. شخصی که از جهان خارج بدور مانده و با حقیقت مرگ نزدیک خود روبرو شده‌است. پس نقطه مرگ، مقصد است؛ بگذارید آنرا لرزه عریان رفتن به سمت تاریکی بنامیم. اینجاست که، بودن یا نبودن، و یا هر چیز دیگری.

 

در سال ۲۰۰۷، شبکه تلویزیونی سی ان ان فهرست ۱۸ فیلم برتر تاریخ سینمای آسیا را منتشر کرد که ایکیرو به کارگردانی آکیرا کوروساوا نیز در میان آنها بود. فیلم ایرانی گبه به کارگردانی محسن مخملباف محصول ۱۳۷۴ نیز در این فهرست قرار دارد.

جوایز

 

ایکیرو موفق به دریافت سه جایزه و یک نامزدی شده‌است.

 

برنده جایزه سنای برلین در چهارمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم برلین، سال ۱۹۵۳

برنده جایزه کینما جونپو از جوایز کینما جونپو (بهترین فیلم)، سال ۱۹۵۳

برنده جایزه از گردهم‌آیی فیلم ماینیچی (بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه،بهترین صدابرداری)، سال ۱۹۵۳

نامزد جایزه بفتا برای بهترین بازیگر خارجی (تاکاشی شیمورا)، سال ۱۹۶۰

لینک به دیدگاه

Back Swan از دارن آروفسکی با بازی ناتالی پورتمن (عشقم :ws3:)

میتونم بگم فیلم خیلی خوبی بود و من هنوز درگیرشم :w58:

این نقد رو هم از یه سایتی کش رفتم چون حال نداشتم نظر خودمو تایپ کنم ولی نظر ایشون به نظر بنده نزدیکتر است. فقط اینو بگم که پورتمن شاید بهترین بازی دوران بازیگریش رو تو این فیلم انجام داده!

 

 

" دارن آروفسکی " از جمله کارگردانانی است که معمولا تماشاگران حرفه ای تر سینما ترجیح می دهند فیلمهای او را ببینند. مدتها پیش فیلمی از این کارگردان جوان به نام 1.jpg" مرثیه ای برای یک رویا " به نمایش درآمد که توانست نظر مساعد اکثر منتقدان را بدست آورد. سپس او فیلمی به نام " سرچشمه " را ساخت که به شدت پیچیده بود و با اینکه آن فیلم هم توانست منتقدان را راضی کند اما نتوانست در گیشه توفیق چندانی بدست آورد و بالاخره در سال 2008 فیلم " کشتی گیر " را کارگردانی کرد که اینبار توانست علاوه بر رضایت منتقدان ، گیشه مناسبی را نیز بدست آورد. اما " آروفسکی " مدتها بود که به دنبال ساخت فیلمی کاملا شخصی بود و بالاخره این اتفاق رخ داد و فیلمی " قوی سیاه " از او به نمایش درآمد که فیلمی کاملا منتصب به شخص "آروفسکی " است.

 

باله یکی از رقص های بسیار زیبا و با ظرافت و در عین حال سختی است که معمولا افراد زیادی سعی در انجام آن دارند اما بیشتر آنها بعد از اطلاع از سختی های این کار مانند ورزیده بودن بدن و انعطاف بسیار زیاد آن از ادامه آن انصراف می دهند. علاوه بر این هماهنگی با موسیقی و ایجاد حرکاتی موازی با موسیقی یکی از کلیدی ترین نکاتی است که یک بالرین باید به آن اشراف داشته باشد. " دارن آروفسکی " پیش از این، در فیلم " کشتی گیر " با جزییات زیاد زندگی یک کشتی کج کار را به تصویر کشیده بود ، او اینبار تصمیم گرفته که دنیای یک بالرین را با تمام زیبایی ها و زشتی های کار به مخاطبانش معرفی کند.

نینا ( ناتالی پورتمن ) یک رقصنده حرفه ای باله هست که به همراه مادر وسواسی اش که خود او نیز زمانی ستاره باله بوده زندگی می کند. توماس لروی ( وینسنت کسل ) کارگردانی است که قصد دارد تا از هنرپیشه محبوبش یعنی بت مکینتایر ( وینونا رایدر ) به عنوان رقصنده اصلی Swan Lake استفاده کند اما با انصراف بت، توماس به این نتیجه می رسد که بهترین گزینه برای ایفای این نقش نینا است. نینا بالرینی کاملا تکنیکی است که گزینه بسیار مناسبی برای ایفای نقش " قوی سپید " که در این نمایش یک یک دختر خوب و سرزنده است خواهد بود اما توماس خیلی مطمئن نیست نینا همانقدر که برای نقش " قوی سپید " مناسب است ، آیا می تواند در نقش " قوی سیاه " که بالطبع شخصیتی منفی و با افکاری شیطانی است موفق شود یا خیر؟ بنابراین او رقصنده ای دیگری به نام لیلی ( میلا کونیس ) را مد نظر قرار می دهد و به این ترتیب نینا و لیلی برای انتخاب اول بودن وارد رقابت می شوند. اما رفته رفته این رقابت رنگ و بوی دیگری می گیرد و مثلث عشقی بین لیلی و نینا و توماس شکل می گیرد و همه اینها در حالی است که نینا که شخصیتش بیشتر به " قوی سپید " نزدیک است در حال تغییر ماهیت دادن است و..

" دارن آروفسکی " سالها زحمت کشید تا بتواند فیلم "قوی سیاه " را بسازد، او بعد از ساخت " کشتی گیر " که حتی تا چند قدمی دریافت اسکار بهترین کارگردانی هم پیش رفت ، بالاخره توانست فیلم مورد علاقه اش یعنی " قوی سیاه " را با زحمت فراوان بسازد. در این فیلم بیشتر نماها توسط یک دوربین برداشته شده است و سبک خاص " آروفسکی " به خوبی در این فیلم خودنمایی می کند و حتی می توان گفت که این فیلم " آروفسکی "2.jpg ترین فیلم اوست! در فیلم خبری از جلوه های ویژه پر رنگ و لعاب دیده نمی شود و تمام چیزی که تماشاگر در هنگام دیدن فیلم می بیند، کارگردانی هنری است که در جای جای فیلم خودنمایی می کند. شاید بتوان داستان فیلم را ایراد اصلی فیلم دانست اما " آروفسکی " به خوبی توانسته از این داستان تا حدود زیادی تکراری ، صحنه هایی بگیرد که مانندش را در هیچکدام از فیلمهای مشابه شاهد نبوده ایم. تغییر ماهیت نینا بر اثر فشارهای مادرش که بزور می خواهد او را شماره یک نماید! و نامطمئن بودن نینا از آینده اش که رفته رفته سبب می شود تا او خلق و خویی شیطانی پیدا کند و تبدیل به یک " قوی سیاه " شود به استادی هرچه تمام تر به تصویر کشیده شده است، " قوی سیاه " در لحظاتی تبدیل به یک تریلر روانشناسانه و در بعضی اوقات حتی تبدیل به فیلمی ترسناک نیز می شود! در واقع " آروفسکی " با این تغییرات قصد داشته با ذهن تماشاگر بازی کند و شرایطی را بوجود بیاورد که هر تماشاگر ذهنیت خاص خودش درباره شخصیت های فیلم را بدست آورد نه آنکه خود فیلم این مسیر را برای او رقم بزند، بنابراین هرگز شما کسانی را نخواهید دید که نظر یکسانی درباره فیلم و شخصیت های داستان داشته باشند. فیلمبرداری تحسین برانگیز فیلم نیز یکی دیگر از نکات مثبت فیلم به شمار می رود، فیلمبرداری در این فیلم به سبک " دوربین در دست " است که باعث شده تماشاگر حس نزدیک تر بودن به فیلم را داشته باشد و کاملا ذهن خود را معطوف اتفاقات فیلم کند. در میان کارگردانی هنری عالی " آروفسکی " ، نباید از بازی خیره کننده " ناتالی پورتمن " به سادگی گذشت. " پورتمن " بدون شک بهترین بازی تمام عمر بازیگری اش را در این فیلم ارائه داده ( از این بابت کاملا مطمئنم !)، درنماهای نزدیک ، رقص باله ، و البته گریم سنگینی که بر روی صورت او نقش بسته است ، بعلاوه قدرت اجرایی قوی او سبب شده است که " پورتمن " مسلم ترین گزینه برای دریافت اسکار بهترین بازیگری باشد و بس.

" قوی سیاه " فیلمی کم خرج اما به شدت هنری است که بدون شک رضایت اکثر تماشاگران را بدست خواهد آورد. کارگردانی عالی ، بازی های بی نقص ، فیلمبرداری بی نظیر و.. باعث شده تا " قوی سیاه " را یکی از بهترین فیلمهای سال بدانیم.

3.jpg

منبعش:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

فیلم The Lake House یا خانه روی دریاچه محصول 2006 ساخته الخاندرو اگریستی با بازی کیانا ریوز ، شهره اغداشلو و ساندرا بولاک

فیلم براساس مایه های داستانی از جین استین و پرداخت های فکری کارگردان ساخته شده و به نظرم علیرغم همه ایرادات فیلمسازی که میشه بهش گرفت کار خوبی از اب دراومده

پارادوکس زمان - مکان که تم اصلی داستان فیلم رو تشکیل میده هرچند درنهایت هم حل نمیشه و بیننده پایانی رمانتیک رو به تماشا میشینه ولی داستان محال صبر به معجزه ختم میشه ایده این ممکن کردن محال هست

به هرحال به شخصه بازی کیاناریوز رو خیلی دوست دارم مخصوصا اون حس کودکانه صورتشو واین فیلم هم مطمئنا ارزش دیدن و پیشنهاد دادن رو داره

لینک به دیدگاه

مستند " زندگی خرس های بزرگ از نمای نزدیک"

راجع به نحوه زندگی خرس ها و شکار ماهی برای ذخیره غذایی زمستون و همچنین تمایل خرس های بالغ به شکار توله خرس ها:|||

 

 

خیلی عالی بود:ws37:

لینک به دیدگاه

0pys4usj2q4nja9nlfn.jpg

 

آبی (Blue)

كارگردان: كریشتف كیشلوفسكی

فیلمنامه: كریشتف كیشلوفسكی و كریشتف شیه‌شیدویچ

موسیقی: بیگنیف پرایسنر

بازیگران: ژولیت بینوشه (ژولی)، بنوآرژن (الیویه)، هلن ونسان (روزنامه‌نگار)، فلورانس پرنل (ساندرن)، شارلوت وری (لوسیل)، امانوئل ریوا (مادر) و ...

محصول 1993

 

داستان فیلم

در یك حادثه‌ی رانندگی «ژولی»، شوهر و دختر كوچكش را از دست می‌دهد. شوهر او آهنگساز مشهوری است. ژولی تصمیم به خودكشی می‌گیرد اما جرئت این كار را نمی‌یابد. تلاش می‌كند از خاطرات و دلبستگی‌های گذشته‌ی خود جدا شود. به پاریس می‌رود و در آپارتمان كوچكی به صورت گمنام، زندگی می‌كند و ...

نیاز به توضیح نداره فیلم بسیار معروفیه، اکثر دوستان دیدن فیلم رو. آبی اولین قسمت از سه گانه ی معروف رنگهاست که بعد از مدتهای مدید موفق به دیدنش شدم.فیلم بشدت خوش ساختیه و پر از نشانه های تصویری.دیالوگ محور نیست و کارگردان از زبان تصویر برای انتقال مفهوم استفاده کرده.

سینمای کیشلوفسکی بسیار خاص و دلچسبه. بقیه فیلم هاش رو هم حتما قصد دارم ببینم

در کل لذت بردیم

:a030:

لینک به دیدگاه
Back Swan از دارن آروفسکی با بازی ناتالی پورتمن (عشقم :ws3:)

میتونم بگم فیلم خیلی خوبی بود و من هنوز درگیرشم w58.gif

این نقد رو هم از یه سایتی کش رفتم چون حال نداشتم نظر خودمو تایپ کنم ولی نظر ایشون به نظر بنده نزدیکتر است. فقط اینو بگم که پورتمن شاید بهترین بازی دوران بازیگریش رو تو این فیلم انجام داده!

 

 

" دارن آروفسکی " از جمله کارگردانانی است که معمولا تماشاگران حرفه ای تر سینما ترجیح می دهند فیلمهای او را ببینند. مدتها پیش فیلمی از این کارگردان جوان به نام 1.jpg" مرثیه ای برای یک رویا " به نمایش درآمد که توانست نظر مساعد اکثر منتقدان را بدست آورد. سپس او فیلمی به نام " سرچشمه " را ساخت که به شدت پیچیده بود و با اینکه آن فیلم هم توانست منتقدان را راضی کند اما نتوانست در گیشه توفیق چندانی بدست آورد و بالاخره در سال 2008 فیلم " کشتی گیر " را کارگردانی کرد که اینبار توانست علاوه بر رضایت منتقدان ، گیشه مناسبی را نیز بدست آورد. اما " آروفسکی " مدتها بود که به دنبال ساخت فیلمی کاملا شخصی بود و بالاخره این اتفاق رخ داد و فیلمی " قوی سیاه " از او به نمایش درآمد که فیلمی کاملا منتصب به شخص "آروفسکی " است.

بنظرم نقد خوبی نبود...هم اینکه تو توضیح وقایع فیلم اشتباه کرده بود و هم اینکه برداشتهای عجیبی داشت...البته من این فیلمو یک سال و اندی میشه که دیدم...ولی تا جایی که یادمه بت خودش انصراف نداد،توسط توماس بخاطر بالا رفتن سنش کنار گذاشته شد..هیچ مثلث عشقی هم بین توماس و نینا و لیلی شکل نگرفت...توماس فقط یه هدف داشت، بیرون کشیدن قوی سیاه خفته ی درون نینا، نینایی که همه عمرش تحت چارچوب های خلاقی و اجتماعی خاصی بزرگ شده بود و دچار مشکل عدم استقلال، عدم توانایی ابراز هویت و ضعف تو بیان خواسته هاش بود، در یک کلام زیادی شیرین و سربراه بار اومده بود ، بخاطر این ویژگیهاش قابلیت بازی تو نقش قوی سفید معصومو داشت ولی برای بازی تو نقش قوی سیاه اغوا گر و بدذات و چموش خیلی گزینه ی مناسبی نبود...اما توماس متوجه شده بود که نینا میتونه قوی سیاه هم باشه ...از یه جایی به بعد تو فیلم ما شاهد اختلاطی از واقعیت و توهمات نینا هستیم...درواقع همه توهمات و رنج های نینا حاصل فرایند پوست انداختن و پذیرفتن قوی سیاه وجودش در کنار قوی سفید همیشگیه،و نینا وقتی کامل میشه که این دو قو با هم در وجودش رخنه میکنن و به تعادل میرسن...نمایش قوی سیاه بهانه ای برای بیدار شدن وجه سیاه وجودشه(رو صحنه پل عابر میبینیم نینا این وجه خودشو با لباس سیاه ملاقات میکنه)...و افرادی مثل توماس و لیلی فقط باعث تسریع یا تشدید این اتفاق میشن...مادرش هم به هیچ وجه قصد نداره ازون شماره یک بسازه...مادرش فقط نمیخاد دخترک شیرین سربراهشو از دست بده،و با همه وجود در برابر رشد و ظهور نینای سیاه مقاومت نشون میده...ولی در نهایت با این واقعیت کنار میاد که نمیشه نینا رو همیشه مثل یه دخترکوچولوی 12 ساله کنار خودش نگه داره....آرنوفسکی خیال و واقعیت رو تو این فیلم خوب تلفیق کرده ...خیلی خوب مخاطبو با خوددرگیری های نینا همراه میکنه....فیلم پی هم ساخته ی این کارگردانه...میشه گفت فضای مشابهی با قوی سیاه داره...ببینین

لینک به دیدگاه

هیوستون!

هیوستون...

میشنویم رایان!

میخوام یه داستان بامزه براتون تعریف کنم که حتی از شنیدن خبر شکسته شدن رکورد پیاده روی روس ها توسط من هم بیشتر شوکه تون میکنه!

هی رایان بازم میخوای داستان تکراری برامون تعریف کنی؟ نکنه میخوای داستان قاپ زده شدن دوست دخترت توسط یه دختر پشمالو رو بگی ما اینو بارها وبارها شنیدیم!!

نه گوش کن هیوستون

این یکی رو من خودمم نشنیده بودم

شنیدم یه پسره هست گفته حداقل سه تا از جایزه های اصلی اسکار(بهترین فیلم بهترین هنرپیشه اول مرد و بهترین هنرپیشه دوم مرد) رو باید میدادن فیلم نبراسکا Nebraska 2013

اینا نمیدونن ما برای گذاشتن دست دی کاپریو و عمو اسکورسیزی تو پوست گردو و تبدیل سینما به انیمیشن سه بعدی با تم فریب ذهن جهانی(مخصوصا امریکایی) چه لابی هایی که نکردیم تازه دست خودمونم کوتاه موند و یه فریبکار بزرگتر جایزه های اصلی رو برد حالا هرسه تا جایزه رو برای فیلمی میخوان که واقعیت رو روایت میکنه؟ واقعیت ایدز هست اختلاف نژادی هست قدرت برتر ما امریکایی ها تو قالب کردن مفاهیم پوچ به ذهن عامه مردم جهان هست :w16:

فیلم Nebraska 2013 اخرین فیلمی بود که دیدم و فیلم بسیار زیبا و کاملی بود

دیدن این فیلم رو از دست ندین

کیفیت مناسب فیلم گرگ وال استریت هم اومد بریم دانلود کنیم و ببینیم

لینک به دیدگاه

مرگ یزدگرد سوم

کارگردان: بهرام بیضایی

 

این فیلم شاهکاره - هرچقدر میبینم سیر نمیشم

ای کاش بیضایی دوباره از این جور متنها بنویسه

لینک به دیدگاه
اخرین فیلمی که دیم فیلم ایکیرو Ikiru محصول سال 1952 ساخته اکیرو کوروساوا بود

یک فیلم ناب و دلنشین اما با تعلیق های فوق العاده ممتد که فقط همینش کمی خسته کننده بود

وقتی در مورد فیلم جاذبه یا گرانش گفتم انتقال حس اصلا وجود نداره کافیه به میمیک صورت و حس واتانابه و دختره هنگام اخرین گفتگوشون در رستوران توجه کنید تا تفاوت فیلم وکارگردانی رو به سادگی تشخیص بدین!

----------------------

ایکیرو (به ژاپنی: 生きる، به معنی زیستن) (Ikiru) چهاردهمین فیلم آکیرا کوروساوا است که در سال ۱۹۵۲ میلادی ساخته شده‌است. فیلم درباره کشمکش‌های درونی یک کارمند اهل توکیو درباره معنی زندگی است. کارمندی که سی سال کار یکنواخت، هر نوع جاه‌طلبی و آرمانی را در او خفه کرده و حال درمی‌یابد که چیزی به مرگش باقی نمانده‌است. کوروساوا داستان آن را از مرگ ایوان ایلیچ نوشته لئو تولستوی برداشت کرده‌است. این فیلم بصورت سیاه و سفید ساخته شده‌است.

 

این فیلم بدلیل نگاه اجتماعی و دقت و موفقیت کوروساوا در شخصیت‌پردازی، یکی از مهمترین کارهای اوست. اگر به این گفته آلن کستی معتقد باشیم که «شخصیت فیلم‌های کوروساوا همواره به دنبال یافتن معنی و مفهوم زندگی است...» فیلم زیستن را نمونه‌ای کامل از کوروساوا در جهت این معنا می‌یابیم.

 

این فیلم دارای امتیاز ۱۰۰٪ مثبت از ۳۰ نقد در تارنمای راتن تومیتوس است.

 

در فهرست ۵۰۰ فیلم برتر که در سال ۲۰۰۸ در مجله امپایر چاپ شد، در رتبه ۴۵۹ جای گرفته‌است. و در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما که در سال ۲۰۱۰ در همین مجله چاپ شد به رتبه ۴۴ دست یافته‌است.

 

راجر ایبرت این فیلم را یکی از بهترین فیلم‌هایی که دیده خوانده و در سال ۱۹۹۶ گفته: "در طول این سال‌ها هربار که این فیلم را دیده‌ام مرا تکان داده و به فکر فرو برده‌است. هرچه سنم بیشتر می‌شود واتانابه را کمتر پیرمردی رقت‌انگیز می‌بینم و او را فردی عادی همچون دیگران می‌بینم."

 

آندره بازن می‌گوید «زیستن» مشخصا یک فیلم ژاپنی است ولی همان‌قدر که فیلم «ام» فریتز لانگ آلمانی‌ست و همشهری کین ولز، آمریکایی: این‌که همه‌شان مختص فرهنگ خودشان هستند و در عین حال از منظر انسان‌گرایانه‌ای که نشان می‌دهند، جهانی‌اند.

 

دان اشنایدر می‌گوید: ایکیرو فیلمی عالیست و شیمورا (بازیگر نقش کانجی) نیز به خوبی از عهده نقش خود برآمده و روش تحمیل خواسته‌اش بر یاکوزاها، بوروکرات‌ها و سیاست‌مدارها به زیبایی نشان داده شده‌اند؛ او در راهی همچون راه قهرمان فیلم راشومون گام برمی‌دارد. اگرچه دو بخش اول فیلم که در آن کانجی هنوز زنده‌است ممکن است در دنیای هالیوود مشابه‌هایی داشته باشد اما بخش سوم و نهایی فیلم که به منازعه‌ای در باب زندگی، هنر، هدف‌گرایی و معنا می‌پردازد در دنیای هالیوود سابقه‌ای ندارد؛ این شجاعت و عمق فیلم ایکیرو است که آنرا بر خرده فیلم‌های ساخته شده پس از آن برتری می‌دهد. حتی همشهری کین نیز نتوانسته در روایت به شجاعت ایکیرو برسد. کوروساوا با نشان دادن تصویر پرتو ایکس گرفته شده از شکم کانجی می‌خواهد به ما بگوید که تام اینها به خاطر چند سلول است که فراموش کرده‌اند چطور بدرستی رفتار کنند. بدون آن سرطان، کانجی هیچگاه چنین روشن‌بین نمی‌شد.

 

بن لیاونت در نقد دونفره فیلم به همراه دان جاردین می‌گوید: ایکیرو انفجار افسردگی هستی‌گرایانه است. تمام فیلم پر از دلتنگی‌های اخلاقی است. ما در این فیلم در قلمروی آلبر کامو قرار داریم. نه تنها کاموی افسانه سیزیف، بلکه کاموی انسان طاغی. شخصی که از جهان خارج بدور مانده و با حقیقت مرگ نزدیک خود روبرو شده‌است. پس نقطه مرگ، مقصد است؛ بگذارید آنرا لرزه عریان رفتن به سمت تاریکی بنامیم. اینجاست که، بودن یا نبودن، و یا هر چیز دیگری.

 

در سال ۲۰۰۷، شبکه تلویزیونی سی ان ان فهرست ۱۸ فیلم برتر تاریخ سینمای آسیا را منتشر کرد که ایکیرو به کارگردانی آکیرا کوروساوا نیز در میان آنها بود. فیلم ایرانی گبه به کارگردانی محسن مخملباف محصول ۱۳۷۴ نیز در این فهرست قرار دارد.

جوایز

 

ایکیرو موفق به دریافت سه جایزه و یک نامزدی شده‌است.

 

برنده جایزه سنای برلین در چهارمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم برلین، سال ۱۹۵۳

برنده جایزه کینما جونپو از جوایز کینما جونپو (بهترین فیلم)، سال ۱۹۵۳

برنده جایزه از گردهم‌آیی فیلم ماینیچی (بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه،بهترین صدابرداری)، سال ۱۹۵۳

نامزد جایزه بفتا برای بهترین بازیگر خارجی (تاکاشی شیمورا)، سال ۱۹۶۰

 

در مورد فیلم زیستن اکیرو کوروساوا این مقاله جالب و خوندنیه

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

فیلم قطار شب Night Train 1959 یا Pociag

یک فیلم کامل ، جالب و اثرگذار

جالبه که تو نت فارسی حتی یک خط هم در مورد این فیلم ننوشتن!

این فیلم توسط یرزی کاوالروسکی Jerzy Kawalerowicz کارگردان لهستانی ساخته شده و طبق چارچوب سینمای او در پی تحلیل سرنوشت فرد در مقابله با جامعه است و شاید از لحاظ فرم و محتوا بسیار شبیه سینمای هیچکاک باشد این فیلم ولی انتخاب یک فضای تحت فشار و محصور(کوپه های قطار) با داستانی معمایی از قتل و عشق و شایعه که حدس و گمان و بدبینی و هیجان دائمی از نوع هیچکاکی در سراسر فیلم بیننده رو به خودش جذب میکنه

دو غریبه یکی دکتری عصبی که یک عمل جراحی منجر به فوت داشته و دختری که به زور جای خودشو در کوپه دکتر به دست اورده همسفر هستند و بقیه مسافران همچون تمامی ایتم های اجتماعی بازخورد خودشونو به وجود اونا نشون میدن

شاید فیلم به شدت ماتریالیستی به نظر برسه مخصوصا در اخرای فیلم ولی توجه به هویت اجتماعی و فضای سیاسی لهستان در دهه 50 و 60 میلادی میتونه همه این گره های کور رو باز کنه

در ابتدای فیلم و برخورد دکتر با دختر در کوپه دختر که تا اخر فیلم اسمش مشخص نمیشه(جایی به این مسئله اشاره میشه که بی نامی بزرگترین بیماری قرن ماست! رجوع کنید به مباحث جامعه شناختی!) دختره کتابی از رودولف لئونهارد در دستش داره و مشغول مطالعه اون هست(لئونهارد از فعالان مارکسیست المانی ویک نظریه پرداز معروف در دنیای سوسیالیسم هست) و همه اینها در کنار هم کار زیبا و دقیق کاوالروسکی رو در ارائه تصویری بسته و کامل از یک جامعه بسته و تحت فشار نشون میدن

دیدن این فیلم زیبا و مملو از استعاره های سینمایی(اونقدر روی نمادها توی فیلم کارشده که دیدن دوباره و سه باره اون هم میتونه تازگی و جذابیت داشته باشه)رو به همه علاقمندان سینما شدیدا توصیه میکنم

لینک به دیدگاه

فیلم مهر هفتم The Seventh Seal محصول 1957 ساخته اینگمار برگمان

Seventhsealposter.jpg

 

سینما بدون برگمان مثل یک کودک عقب افتاده هست!

دونکته بسیار جالب در مورد این فیلم وجود داره

این فیلم سکوی پرتاب برگمان به دنیای اشتهار بود و درسالی ساخته شد که برگمان شاهکار خودش توت فرنگی های وحشی رو ساخت

چالش بزرگ برگمان با مسئله هستی و مرگ همانگونه که خودش بعدها میگوید : ترس من از مسئله مرگ وگنگی اتفاقی که در لحظه مرگ و بعد از ان در انتظارم هست

مثل اغلب فیلم های برگمان طنز گزنده ای از او در قبال مسئله مذهب که تمام عمرش به دلیل تربیت یافتن در خانه یک کشیش(پدر برگمان کشیش بوده) را نیز در این فیلم شاهدیم

واقعا شاهکار بی نظیر و لذت بخشی بود این فیلم

اغلب بازیگران این فیلم سالها در فیلم های برگمان بازی کردند و اسطوره شدند

لینک به دیدگاه
فیلم مهر هفتم The Seventh Seal محصول 1957 ساخته اینگمار برگمان

 

 

سینما بدون برگمان مثل یک کودک عقب افتاده هست!

دونکته بسیار جالب در مورد این فیلم وجود داره

این فیلم سکوی پرتاب برگمان به دنیای اشتهار بود و درسالی ساخته شد که برگمان شاهکار خودش توت فرنگی های وحشی رو ساخت

چالش بزرگ برگمان با مسئله هستی و مرگ همانگونه که خودش بعدها میگوید : ترس من از مسئله مرگ وگنگی اتفاقی که در لحظه مرگ و بعد از ان در انتظارم هست

مثل اغلب فیلم های برگمان طنز گزنده ای از او در قبال مسئله مذهب که تمام عمرش به دلیل تربیت یافتن در خانه یک کشیش(پدر برگمان کشیش بوده) را نیز در این فیلم شاهدیم

واقعا شاهکار بی نظیر و لذت بخشی بود این فیلم

اغلب بازیگران این فیلم سالها در فیلم های برگمان بازی کردند و اسطوره شدند

 

از برگمان فقط توت فرنگی‌های وحشی و همین مهره هفتم رو دیدم... مهره هفتم رو چند بار دیده بودم... جزئیات فیلم دقیق یادم نیس اما حس‌م رو دقیقا یادمه، هربار هم دچار یه جور دلهره و نگرانی می شدم و هم لذتی بابت دیدن صحنه‌هایی که ذهنم رو درگیر نمادهایی که ممکن بود تو اون صحنه باشه می‌کرد. کارناوالی که آخر فیلم می‌رفت، مو به تنم سیخ می‌کرد...

 

هیچوقت دنبال یاد گرفتن نقد فیلم به صورت حرفه‌ای نبودم. درست یا غلط همیشه نظرم این بوده که فیلمی رو دوست دارم که نظر حس و اندیشه بکر من رو جلب کنه، تا اینکه با یکسری واژه‌هایی که تو مخم کردن بخام اون فیلم رو تفسیر کنم.(البته بعدش نقد زیاد میخونم اما از این گوش میشنوم و از اون گوش در می‌کنم) توصیفات و نقدهایی که برای فیلم‌ها می‌نویسید رو دقیق میخونم... موجز و مفیدن.

 

فهمیدن نمادهای فیلم مهره هفتم کار ساده‌ای نیست، هنوز اون کارناوال و آدماش و نقششون برام جای سوال‌ه....فکر کنم باید یه تغییر اساسی میدادم تو مدل فیلم دیدنم.

 

 

 

 

و تشکر فراووون بابت همون حرف تکراری (و البته حقیقت ) که اکثر بچه ها میگن: بابت مطالبتون که تک تک‌شون باارزشن و انرژیی که دادید به خیلی از پست‌هاتون:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...