lilac 5892 ارسال شده در 6 دی، 2011 گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 6 دی، 2011 لحظه ديدار نزديك است . باز من ديوانه ام، مستم . باز مي لرزد، دلم، دستم . باز گويي در جهان ديگري هستم . هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ ! هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست! آبرويم را نريزي، دل ! - اي نخورده مست - لحظه ديدار نزديك است . 6
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 8 دی، 2011 لیوان بزرگ چای تند تند سر میکشم....... و ... شرمنده در غیابت ۱ نخ سیگار میکشم!!! ۱ پک به سیگار... ۱ پک به حسرت لبانت... دلم میخواهد عطر وجودت رو با ولع استشمام کنم! دوست داشتن را در کنار تو اموختم... تویی که ... سیگار به من حرام کردی و عطر تنت را حلال 5
bpcom 10070 ارسال شده در 8 دی، 2011 نه آنقدر به تو نزدیکم که با تو آشیان بگزینم نه آنقدر دور که به جدایی تن در دهم نزدیکتر از تمام سایه های خیالی ام و دورتر از فاصله هایی که راه مینامندنش من جاده ام و سقف دلتنگی هایم دیگر دارد به آسمان میرسد این فاصله ها را به حجم عاشقانه هایم ببخش 4
bpcom 10070 ارسال شده در 8 دی، 2011 سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گلها هدیه میبخشد به آن محراب پاکش آرزو کردم برایت خوب دیدن خوب بودن خوب ماندن را .... 3
shirin.agro 6340 ارسال شده در 9 دی، 2011 خاطره ی تو کوچه ی احساس مرا پُر می کند و زمان زمزمه ی قلب توست برای من . کاش پنجره ات را رو به خیالم باز می کردی تا من در نگاهت پرواز کنم. 3
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 10 دی، 2011 دوستم داشته باش چون تو را می يابم، آســــــــمان فرش من است رودســـــــرمست من است من تو را می جويم، با سرانگشت دلم روح پر نقش تو را میپويم شــــادم از اين پويش، مستم از اين خواهش آه اگر پلک زنم نکند محو شوی! آه اگر گريه کنم نکند پردهء اشک، نقش زيبايت را اندکی تيره کند! از رهی می ترسم، که تو همراه نباشی با من از شبی در خوفم، که صدايت برود، دور شود از گوشم. آه، آن شب نرسد يا اگر خواست رسيد، من به آن شب نرسم 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 11 دی، 2011 ای مهربان تر از برگ در بوسههای باران بيداری ستاره ، در چشم جويباران آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!" "بيرون نمیتوان کرد، حتي به روزگاران" بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران 3
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 13 دی، 2011 زیبا می بینم کنار تو بودن را، هر روز و هنوز، نه محو وخاکستری، سفید وناب! چشمهایم در حضور تو برق می زند شبیه آنچه که می گویند -عشق - است. نه! شک نمی کنم! همیشه هستی در خواب و بیداری ام، می تابی چون خورشید، می باری چون باران، آرامش می بخشی چون شب. پس نگو که رویا بود وتمام شد! این همه نشانه را چگونه انکار کنم؟ من به تابش ات حتی از پشت ابرهای تیره، به بارش ات حتی کند و نم نم، با آرامش ات حتی در حضور گنگ ستارگان، دلبسته ام. پس بی بهانه بیا! بیا و بتاب و ببار و ببخش! که من با تو زیبا می شوم 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 17 دی، 2011 به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی کنار انتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت غم انگیزاست تو شیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه باید کرد این هم سرنوشتی است ولی دل رابه چشمت هدیه کردم سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی صدایت کردم از ژرفای یک یاس به لحن آب نمناک باران نمی دانم شنیدی برنگشتی و یا این بار نشنیدی و رفتی نسیم از جاده های دور آمد نگاهش کردم و چیزی به من نگفت تو هم در انتظار یک بهانه از این رفتار رنجیدی و رفتی عجب دریای غمناکی است این عشق ببین با سرنوشت من چه ها کرد تو هم این رنجش خاکستری را میان یاد پیچیدی و رفتی تمام غصه هایم نقل باران فضای خاطرم را شستشو داد و تو به احترام این تلاطم فقط یک لحظه باریدی و رفتی دلم پرسید از پروانه یک شب چرا عاشق شدی در عجیبی است و یادم هست تو یک بار این را ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی تو را به جان گل سوگند دادم فقط یک شب نیازم را ببینی ولی در پاسخ این خواهش من تو مثل غنچه خندید و رفتی دلم گلدان شب بو های رویا است پر است از اطلسی های نگاهت تو مثل یک گل سرخ وفادار کنار خانه روییدی و رفتی تمام بغض هایم مثل یک رنج شکست و قصه ام در کوچه پیچید ولی تو از صدای این شکستن به جای غصه ترسیدی و رفتی غروب کوچه های بی قراری حضور روشنی را از تو می خواست تو یک آن آمدی این روشنی را بروی کوچه پاشیدی و رفتی کنار من نشستی تا سپیده ولی چشمان تو جای دگر بود و من می دانم آن شب تا سحرگاه نگاران را پرستیدی و رفتی نمی دانم چه می گویند گل ها خدا می داند و نیلوفر و عشق به من گفتند گل ها تا همیشه تو از این شهر کوچیدی و رفتی جنون در امتداد کوچه عشق مرا تا آسمان با خود می برد و تو در آخرین بن بست این راه مرا دیوانه نامیدی و رفتی ... 4
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 18 دی، 2011 شايد اگر مي دانستي كه چقدر دوستت دارم اينقدر رنجم نمي دادي واگه اينقدر رنجم نمي دادي شايد اين همه دوستت نداشتم ! 4
shirin.agro 6340 ارسال شده در 22 دی، 2011 بـودنــت بـرایم هـمچون خـوابی آرام است کـه رویایــش تویــی باتـمام مهــربانیــــــت 4
shirin.agro 6340 ارسال شده در 22 دی، 2011 فرقـے نمـے کند !! بگویم و بدانـے ...! یا ... نگویم و بدانـے..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...! جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.: دلــــــــــــــم.....!!! 4
boosal 51 ارسال شده در 24 دی، 2011 لال شدهام همين قدر كه نميتوانم كلمات را كنار هم بگذارم تا از دوري تو بگويم 3
shirin.agro 6340 ارسال شده در 24 دی، 2011 همیشه حرف از رفتن هاســــت ، کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کنــــــــــد 3
ارسال های توصیه شده