رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


*mishi*

ارسال های توصیه شده

هیــس !

كــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو

بی صـــــدا تــــر بـــشــــكــــن

آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر

مـــمــــكــن است بــــیـــدار شــــود

وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

شاید تو

سکوت میان کلامم بـاشی

دیده نمیشوی

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

شاید تو

هیاهـوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من، تـو را نـفس مـیکشم

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

نـَــــه !!!

 

اِنــگـار ... تـــــو مَـــرد ِ رَفتَــــــــن هَــــــم نیســـتی ...

 

این بـــار جـــایمــان عَـــوَض !

 

تــــو بمـــان ؛ مَــن مَـــردانــه می رَوَم ...

 

مَــردانـه ..

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !

درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،

غمم دريا، دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !

...

خروش موج، با من مي كند نجوا،

كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت !

كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت . .

لینک به دیدگاه

خواب می دیدم شبی بال و پرم را باد برد

خواب بودم، خواب،

اما بسترم را باد برد

گیج و مبهوت و پریشان پلک هایم باز شد

چشم های خیره و ناباورم را باد برد

شعرهایم دود شد

باران گرفت و بعد از آن

ناگهان دیدم که با خود دفترم را باد برد

لینک به دیدگاه

بیا و راست بگو !!

کجایِ تقدیر من ایستاده ای

که میانِ خطوطِ در هم تنیده ی پیشانی ...ام

هیچ خطی به نام ِ تو نیست

امّا ! چنان عمیق در من ریشه دوانده ای

که گوئی سرنوشتم را هرگز از تو گریزی نخواهد بود ...

لینک به دیدگاه

آدم برفی هم که باشی

 

دلت می خواهد کسی در آغوشت بگیرد

 

دلت می خواهد یک نفر کنارت باشد

 

تا گرمت کند ، آرامت کند

 

مهم نیست آب شدن....نیست شدن

 

مهم آن آرامش است....

لینک به دیدگاه

حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم

انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست

آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست

اتاقی پر از شده از دود سیگار

کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند

کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق

گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم

با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ

اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است

از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها

حالی پریشان دارم غمی بی پایان دارم

انگار باید پا به پای خاطرات سوخته سوخت

انگار باید مثل سیگاری که همیشه با من میسوزد خاکستر شد

خاکستر شد و از صحنه روزگار محو شد

من که میدانستم از قصه تلخ عشق چیزی که به جا میماند همین است

خاکستری که روزی بر باد می رود

هنوز آثار این سوختن در دلم باقی مانده

لکه سیاه خاطرات در دلم به جا مانده

و گهگاهی با یاد تو آن هیزمی که در گوشه ی قلبم افتاده شعله ور میشود

و باز میسوزاند قلبم را

اینها همه تقدیر و سرنوشت من است

بیخیال دنیا حال من همیشه پریشان است

لینک به دیدگاه

سکوت

سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد

تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد

بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من

که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد

بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم

و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد

چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي

که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد

 

geryeh1.jpg

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

به حراج گذاشته ام محبتم را....

 

هر دل و قلوه ای که قرض دهم....یک نگاه بی ریا طلب می کنم...

 

هر که دارد یک نگاه بی ریا..بسم الله...

 

 

بدو که حراجش کردم!!!!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...