رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


*mishi*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !

درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،

غمم دريا، دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !

...

خروش موج، با من مي كند نجوا،

كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت !

كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت . .

لینک به دیدگاه

نشمرده ام

اما می دانم

آدمیان و درختان به شماره یکسانند

هر آدمی را درختی است از جنس تابوت

و این گونه که می رَویم

فردا کویری خواهد رویید

جای جنگل امروز..

 

حمیدرضا شکارسری

لینک به دیدگاه

دلم امشب گرفته

خونه خاموشه

دلم امشب دیگه باغم نمیجوشه

خرابو خسته یاد تو ام امشب

بجز تو هرچی هست یادم فراموشه

تو وقتی نیستی دنیا رنگ غم داره

به چشمم زندگی یه چیزی کم داره

من از دست تو شکوه کی کنم هرگز

میدونم زندگی 100 پیچ

و خم داره

همیشه چشمم از گریه تره بی تو

دلم مثل گلای پرپره بیتو

غریب لحطه های غربت خویشم

نمیدونی چی بر من میگذر بیتو

 

تو قلبم ابرغم

اواز میخونه

منو با سوز اوازش میگریونه

میدونم تو قهر کردی از این اتیش

دیگه جز مشتی خاک

حصاری نمیمونه

هنوز از عشق تو چون چشمه مینوشم

هنوز اسم تو رو هر لحظه مینوشم

 

هنوز پیراهن یاد تو میپوشم

تو رو حس میکنم باز هم دراغوشم

پیغامی بنامی یادی از من کن

منو بیدار ازین درویش گفتن کن

گل ابی تو ای محبوب مهتابی

بیا این خونه تاریکو روشن کن

همیشه چشمم از گریه تره بی تو

دلم مثل گلای پرپره بیتو

غریب لحطه های غربت خویشم

نمیدونی چی بر من میگذر بیتو

همیشه چشمم از گریه تره بی تو

دلم مثل گلای پرپره بیتو

غریب لحطه های غربت خویشم

نمیدونی چی بر من میگذر بیتو

لینک به دیدگاه

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری ست

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل

افسانه ای است

و قلب

برای زندگی بس است...

لینک به دیدگاه

ای یار دل از لعل مذاب تو شود خون

 

احوال غریبان تو نپرسی که بود چون

 

از قوت روانم که بود لعل لب تو

 

یاقوت روانم زدو چشمم شده جیحون

 

راضی به رضای توشدم از چه سبب باز

 

هندوی تو در مشهد قلبم شده ماء مون

 

با باد صبا چتر دو زلفت همه در رقص

 

در سایه ی آن سلسله ات فیض همایون

 

شـّکر نخورد هرکه ز کندوی دهانت

 

تلخست بکام آنکه بسودا شده مغبون

 

شـّکر شکن آن غنچه دهانت چه فروشد

 

کز لعل شکر بار تو تـُجّار چو قارون

 

یو سف صفتی،مسند کونین سریرت

 

یعقوب دل امّا زفراغت همه محزون

 

در سر تو چه داری،شفقت رنگ غروبست

 

همرنگ شفق ابلق چشمان تو میگون

 

از گردش دوران که زپرگار مه ماست

 

در دایره ی عشق مرا کرده چو مجنون

 

رافض همه مضمون تو الهام زیاراست

 

وز شیوه ی موزون تو دلها همه مشحون

لینک به دیدگاه

دلتنگي هايم را با تو تسهيم کردن

چه زيبا خواهد بود

اگر ترا دلتنگي هايي باشد از نوع من...

دلم مي خواهد احتياجم ، نيازم

درد خفه شده ي سينه ام را همان قدر احساس کني

که گويي احتياج توست ، نياز توست

درد ِريشه دوانده در وجود توست

 

کوتاه سخن ...دلم مي خواست

" تويي " نبودي

تو ، من و من ، تو بوديم

شايد آن وقت اين روح سرکش آرام مي گرفت

و جاي تمام دلتنگي ها را يک چيز پر مي کرد

 

" بي نيازي"

 

بي نيازي از همه چيز و از همه کس

حتي از انديشيدن ؛ انديشيدن به خوبي ها و عشق ها

آري حتي به عشق ها

چرا که وصل من و تو

حادثه اي خواهد آفريد

در فراسوي واژه ي عشق !...

لینک به دیدگاه

عشق ؛ به زخم که برسد ، سکوت می شود

زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل ، درد دارد !

من

در این بغض های هر لحظه

در این دلتنگی های مدام

در این آشفتگی های دقایقم

دارم

سکوت

می شوم

با من از عشق چیزی بگو

پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود...!

لینک به دیدگاه

هر روز تكراريست

 

صبح هم ماجرای ساده ایست

 

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

 

رد پاهایم را پاک می کنم

 

به کسی نگویید

 

من روزی در این دنیا بودم.

 

خدایا

 

می شود استعـــــفا دهم؟!

 

کم آورده ام ...!

لینک به دیدگاه

دیگر نه جای چانه زدن است که نباشی

نه مجال ِ بحث

برای گریختن از هوایت

هرجا که

حرف ٬ حرفِ آرزوست

من هنوز چشمهایم را نبسته

آرزویم

به اسم تو گیر می کند

لینک به دیدگاه

از آتش پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من سوزانتر است

از گل پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من زیباتر است

از شمع پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من عاشق تر است

از خودش پرسیدم تو کیستی؟ گفت نگاهی بیش نیستم

لینک به دیدگاه

هر روز می پرسی كه:آیا دوستم داری؟

من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم

تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم

اما به جای من تو پاسخ می دهی: آری

ما هر دو می دانیم

چشم و زبان پنهان و پیدا راز گویانند

و آن ها كه دل با یكدگر دارند

حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند

ننوشته می خوانند

من((دوست دارم )) را

پیوسته در چشم تو می خوانم

ناگفته می دانم

من آنچه را باید احساس كرد

یا از نگاه دوست باید خواند

هرگز نمی پرسم

هرگز نمی پرسم كه: آیا دوستم داری

قلب من و چشم تو می گوید به من:(آری)

لینک به دیدگاه

امیدم باش

 

امید آخرینم باش

 

و نوشدارو برایم باش

 

برای این دل ریشم تو مرحم باش

 

تو با مهرت عزیزم باش

 

تو عشقم باش

 

تو تنها در كنارم باش

 

ولیكن تا دم اخر

 

كنارم باش

لینک به دیدگاه

چه ميشد اگر آرزوي تو بودم تمناي يك جستجوي تو بودم

 

چه ميشد اگر در مسير نگاهت چو آيينه اي روبروي تو بودم

 

من اينك همانم كه اندك زماني گرامي ترين گفتگوي تو بودم

 

به هر جا كه بودم اگر بي تو بودم خيالم تو بودي . به بوي تو بودم

 

تو جان كلام مني كاش من هم فقط حرفي از حرف هاي تو بودم

 

همه حسرت و آرزويم همين كه: چه ميشد اگر آرزوي تو بودم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...