رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

بی تو

فریادم در اعماق چاه های احساس

پژواکی به وسعت پوچی دارد

و به بلندای سکوت ...

 

 

 

  • Like 5
  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

بادهاي سهمگيني مي‌وزد.

موجهاي خشمگين مي خيزد از دريا

در گذرگاه حيات و زندگاني

« كوه » خواهي بود، يا چون كاه؟

كوه اگر باشي، تواني ماند

روي در روي هزاران موج

سينه اندر سينه هر باد ... هر طوفان

كاه، اگر باشي چه مي‌داني

خرمني را در مسير بادها بنگر

آنچه مانده گندم است

و آنچه باد، آن را ربايد كاه!

  • Like 4
ارسال شده در

هرگز براي عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش.

گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچه اي مي رسي که ماه را بر لبانت مي نشاند

  • Like 5
ارسال شده در

هر شب برو کنار پنجره تا ستاره ها ببيننت و حسوديشون بشه

که...... ماهشون مال منه

  • Like 5
ارسال شده در

آرزویم برایت این است :

در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن

آرام قدم برداری برای زندگی کردن

 

 

 

 

  • Like 4
ارسال شده در

آنکه رخسار تو را رنگ گل نسرین داد

صبر و آرام تو را به من مسکین داد

وانکه گیسوی تو را رسم تطاول اموخت

هم تونانش به من غمگین داد

من همان روز ز فرهاد دست بریدم

که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

  • Like 2
ارسال شده در

مــــــن مـــهـــــربـــــان نــــــدارم ...

نـــــــامــــــهـــــــربـــــــان ِ مـــــــن کـــــــــو ؟؟

  • Like 3
ارسال شده در

می رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه

راهی بود از ما تا گل هیچ

مرگی در دامنه ها ابری سر کوه مرغان لب زیست

می خواندیم بی تو دری بودم به برون و

نگاهی به کران وصدایی بهکویر

می رفتیم خاک از ما می ترسید و زمان بر سر ما می بارید

خندیدم : ورطه پرید از خواب و نهان آوایی افشاندند

ما خاموش و بیابان نگران و افق یک رشته نگاه

بنشستم تو چشمن پر دور من دستم پر تنهایی و زمین ها پرخواب

خوابیدم می گویند : دستی در
خوابی گل می چید
....

  • Like 1
ارسال شده در

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک اسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی.

زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

ساعت چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصلها را می دانم

و حرف لحظه ها را می فهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

در کوچه باد می آید

در کوچه باد می آید

و من به جفت گیری گلها می اندیشم

به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون

و این زمان خسته ی مسلول

و مردی از کنار درختان خیس می گذرد

مردی که رشته های آبی رگهایش

مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش

بالا خزیده اند

و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را

تکرار می کنند

_سلام

_سلام

و من به جفت گیری گل ها می اندیشم

در آستانه فصلی سرد ....

 

فروغ فرخزاد

  • Like 2
ارسال شده در

هر غروب در افق پدیدار می‌شوی

در دورترین فاصله‌ها

آنجا که آسمان و زمین به هم می‌رسند،

من نامت را فریاد می‌زنم

و آهسته می‌گویم: “دوستت دارم

اما واژه هایم در هیاهو گم می‌شود

و صدایم به تو نمی‌رسد

نگاهت می‌کنم

می‌خواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم

اما نگاهم در غبار گم می‌شود

و هرگز به تو نمی‌رسد

  • Like 2
ارسال شده در

بالاتر از عشق عادت است

هیچ گاه کسی را که به تو عادت کرده

رها مکن ...

  • Like 4
ارسال شده در

صبر کردن دردناک است اما

فراموش کردن دردناک تر است

اما ازین دو دردناک تر آن است که

ندونی باید صبر کنی یا فراموش ...

  • Like 5
ارسال شده در

این روزهــا هیچ چیز سـرجایش نیسـت

 

جــز تـــو

 

کـه عجیب جا گرفته ای کنج دلــــم ...!

  • Like 4
ارسال شده در

براے دود شدنــ ،

حتــمـ ا نیاز به ســیگار نیستـ ...

یاد گرفتهـ امـ

که با اشکــ هم میشود

قطره قطرهـ دود شــ د...!!

  • Like 3
ارسال شده در

ته فنجان قهوه

تو ایستاده ای با عصایی که سرش به شکل اژدهاست

 

و منی که آنطرفها پیدایم نیست :ws44:

  • Like 5
ارسال شده در

من اگر روح پريشان دارم

من اگر غصه هزاران دارم

گله از بازي دوران دارم

دل گريان،لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

  • Like 5
ارسال شده در

نمـــی دانم چــــرا ؟!

این روزهــــا

در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد

تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "

چشمـــــانم

خیس مــــی شـــــود ... !

  • Like 3
ارسال شده در

امشب شعری خواهم نوشت

شعری که نام تو را که

«با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو رفته ای»

تکرار کند

خوابی که این روزها همراه تو شده است

من راز خواب تو را از بامداد خواستم من خواب تو را

فریاد زدم

اما آن چه ماند حسرتی بود از نامی که

بروی سنگی ساده حک شده بود

  • Like 2
ارسال شده در

آن شب

هنگامی که با اشک آشنا شدم

 

با اولین نگاهت فهمیدم

 

تمام عمر زندگی کردم

 

تا به تو خلاصه شوم

 

و وقتی نیستی

 

منی به نام من وجود ندارد....

 

 

0s3p2wrbpfi8vd5l69u.jpg

 

  • Like 3
ارسال شده در

همه جا پر شده که

 

دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

 

من میگم حق دارن

...

چون دوست داشتن های ما بودار است

 

بوی سو استفاده

 

بوی خیانت

 

بوی دروغ میدهد ...

  • Like 3

×
×
  • اضافه کردن...