shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۰ بی تو فریادم در اعماق چاه های احساس پژواکی به وسعت پوچی دارد و به بلندای سکوت ... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ بادهاي سهمگيني ميوزد. موجهاي خشمگين مي خيزد از دريا در گذرگاه حيات و زندگاني « كوه » خواهي بود، يا چون كاه؟ كوه اگر باشي، تواني ماند روي در روي هزاران موج سينه اندر سينه هر باد ... هر طوفان كاه، اگر باشي چه ميداني خرمني را در مسير بادها بنگر آنچه مانده گندم است و آنچه باد، آن را ربايد كاه! 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ هرگز براي عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچه اي مي رسي که ماه را بر لبانت مي نشاند 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ هر شب برو کنار پنجره تا ستاره ها ببيننت و حسوديشون بشه که...... ماهشون مال منه 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۰ آرزویم برایت این است : در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن آرام قدم برداری برای زندگی کردن 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 شهریور، ۱۳۹۰ آنکه رخسار تو را رنگ گل نسرین داد صبر و آرام تو را به من مسکین داد وانکه گیسوی تو را رسم تطاول اموخت هم تونانش به من غمگین داد من همان روز ز فرهاد دست بریدم که عنان دل شیدا به لب شیرین داد 2 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 شهریور، ۱۳۹۰ مــــــن مـــهـــــربـــــان نــــــدارم ... نـــــــامــــــهـــــــربـــــــان ِ مـــــــن کـــــــــو ؟؟ 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ می رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه راهی بود از ما تا گل هیچ مرگی در دامنه ها ابری سر کوه مرغان لب زیست می خواندیم بی تو دری بودم به برون و نگاهی به کران وصدایی بهکویر می رفتیم خاک از ما می ترسید و زمان بر سر ما می بارید خندیدم : ورطه پرید از خواب و نهان آوایی افشاندند ما خاموش و بیابان نگران و افق یک رشته نگاه بنشستم تو چشمن پر دور من دستم پر تنهایی و زمین ها پرخواب خوابیدم می گویند : دستی در خوابی گل می چید .... 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ در آستانه ی فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی. زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصلها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت در کوچه باد می آید در کوچه باد می آید و من به جفت گیری گلها می اندیشم به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون و این زمان خسته ی مسلول و مردی از کنار درختان خیس می گذرد مردی که رشته های آبی رگهایش مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را تکرار می کنند _سلام _سلام و من به جفت گیری گل ها می اندیشم در آستانه فصلی سرد .... فروغ فرخزاد 2 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ هر غروب در افق پدیدار میشوی در دورترین فاصلهها آنجا که آسمان و زمین به هم میرسند، من نامت را فریاد میزنم و آهسته میگویم: “دوستت دارم” اما واژه هایم در هیاهو گم میشود و صدایم به تو نمیرسد نگاهت میکنم میخواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم” اما نگاهم در غبار گم میشود و هرگز به تو نمیرسد 2 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ بالاتر از عشق عادت است هیچ گاه کسی را که به تو عادت کرده رها مکن ... 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ صبر کردن دردناک است اما فراموش کردن دردناک تر است اما ازین دو دردناک تر آن است که ندونی باید صبر کنی یا فراموش ... 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ این روزهــا هیچ چیز سـرجایش نیسـت جــز تـــو کـه عجیب جا گرفته ای کنج دلــــم ...! 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۰ براے دود شدنــ ، حتــمـ ا نیاز به ســیگار نیستـ ... یاد گرفتهـ امـ که با اشکــ هم میشود قطره قطرهـ دود شــ د...!! 3 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۰ ته فنجان قهوه تو ایستاده ای با عصایی که سرش به شکل اژدهاست و منی که آنطرفها پیدایم نیست 5 لینک به دیدگاه
lilac 5892 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ من اگر روح پريشان دارم من اگر غصه هزاران دارم گله از بازي دوران دارم دل گريان،لب خندان دارم به تو و عشق تو ايمان دارم 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ نمـــی دانم چــــرا ؟! این روزهــــا در جـــواب هـــركــــه از حـــالم مـــی پرســــد تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم " چشمـــــانم خیس مــــی شـــــود ... ! 3 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ امشب شعری خواهم نوشت شعری که نام تو را که «با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو رفته ای» تکرار کند خوابی که این روزها همراه تو شده است من راز خواب تو را از بامداد خواستم من خواب تو را فریاد زدم اما آن چه ماند حسرتی بود از نامی که بروی سنگی ساده حک شده بود 2 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ آن شب هنگامی که با اشک آشنا شدم با اولین نگاهت فهمیدم تمام عمر زندگی کردم تا به تو خلاصه شوم و وقتی نیستی منی به نام من وجود ندارد.... 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ همه جا پر شده که دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم من میگم حق دارن ... چون دوست داشتن های ما بودار است بوی سو استفاده بوی خیانت بوی دروغ میدهد ... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده