رفتن به مطلب

دیر زمانی است که بارانی ام


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

نه این شمع روشن

 

نه من

 

که خواب ندارم

 

هیچ چیز به یاد تو نیست ...!

  • Like 6
  • پاسخ 276
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

من هنوز تو را دارم !

 

گاهی که دلم

 

به اندازه ی تمام غروبها می گیرد ...

 

چشمهایم را فراموش می کنم ...

 

اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند ...!

  • Like 8
ارسال شده در

ابر ... قطره ... آب ... باران ... بخار ... و باز ابر !

 

این یعنی ...

 

باز به تو خواهم برگشت ...!

  • Like 6
ارسال شده در

زمان برای زیادی ها چه زیاد ...

 

و برای آنانکه بودنشان تا مرز نبودن کم ، چقدر کم !

 

کاش می توانستم از یادها سپری سازم برای سپری کردن این روزهای ... !

  • Like 5
ارسال شده در

موجي در اوج بالا آمد ...

 

از سرم گذشت ...

 

به دريا بازگشت ...

 

و من بيشتر در ماسه ها فرو رفتم ...!

  • Like 5
ارسال شده در

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

 

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

 

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه

 

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

 

ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب

 

با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

 

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

 

من او نیم ، او مرده و من سایه ی اویم ...!

  • Like 5
  • 7 ماه بعد...
ارسال شده در

در این هوای سوزان

 

 

بارانی ام

 

 

اینجا

 

 

تنها ....

 

.

.

.

بی تو ....

  • Like 2
ارسال شده در

[h=3]بی تفاوت باش به جهنم…!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟[/h]

  • Like 2
ارسال شده در

اين روزها ،

 

آب وهواي دلم باراني ست ،

 

آنقدرکه رختهاي دلتنگيم را ،

 

فرصتي براي ،خشک شدن نيست....

  • Like 1
ارسال شده در

گل داده درخت همسایه

 

گل کرده خیالبافی من نیز !

 

(عمران صلاحی)

  • Like 1
ارسال شده در

بعضــی اشــکهــــا هستند

 

بــــی دلیل

 

بـــی بهانـــه

 

یـــک دفعـــه

 

نصفه شبــی

 

عــجــیــب ، آدم را آرام مـیکنند....

  • Like 6
ارسال شده در

 

آسمان بارانی است

 

اشك من هم جاری است

 

شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است

 

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است

 

شاید او می داند

 

كه فرو خوردن اشك

 

قاتل جان من است

 

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

 

اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه

 

من رهایش كردم باز زیر باران

 

من به زیر باران اشكها می ریزم

 

همگان در گذرند

 

باز بی هیچ تامل در من

 

سر به سوی آسمان می سایم؛

 

من نمی دانم...

 

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است

  • Like 7
ارسال شده در

نـیمـکتِ بـا هـم بودنمـان تنـهاسـت

 

مـن دل نـشستـن نـدارم ،

 

تــو دلـیـل نـشستـن... :sigh:

  • Like 3
ارسال شده در

باران

 

از من كه زير پنجره ايستاده ام

 

طرحي

 

عاشقانه ترسيم مي كند

 

بعدها مي فهمم

 

زني

 

در قاب پنجره آن ساعت

 

بالاي سرم

 

مضطرب ايستاده بود

 

با خود مي گويم

 

زن جوان براي چه گريه مي كرده

 

وقتي باران

 

خيالي به من نداشته

 

و تنها بي پناهي مرا

 

زير پنجره ي او

 

فرض كرده است؟

  • Like 5
ارسال شده در

با خود برد

 

تمام قرارهایمان را ،

 

باد پاییزی.

 

حالا

 

من مانده ام و

 

بی قراری‌هایم .

 

(مهدی پویا )

  • Like 5
ارسال شده در

گونه هایم خیس از

بهانه ی بی تو بودن

نگاه کن به صورتم

این باران

بند نمی آید

 

فریبا مرتضایی

  • Like 4
ارسال شده در

دارد باران می بارد

و داغ تنهایی ام

تازه می شود!

نگو که نمی آیی

نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی

از ابتدای خلقت

سخن از تنها سفر کردن نبود

قول داده ای

باز گردی

از همان دم رفتنت

تمام لحظه های بی قرار را

بغض کرده ام

و هر ثانیه که می گذرد

روزها به اندازه هزار سال

از هم فاصله می گیرند

  • Like 4
ارسال شده در

باز باران آمد

 

از هوا

 

یا ز دو چشم خیسم؟

 

نیک بنگر!

 

چه تفاوت دارد . .

  • Like 4
ارسال شده در

[h=2][/h]

گلوله نمی دانست

 

تفنگ نمی دانست

 

شکارچی نمی دانست

 

پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد ...

 

خدا که می دانست ... نمی دانست؟

  • Like 4
ارسال شده در

به اندازه، خورشید

به اندازه، باران

نگاهت نگاهت نگاهت نگاهت.

  • Like 3

×
×
  • اضافه کردن...