samaneh66 10265 ارسال شده در 20 تیر، 2011 بالهای قوی بسازید(کنت بلنچارد) هرچه سخت تر کار کنید ، تسلیم شدن دشوارتر می شود(وینس لومباردی) پیروز نشدن قابل توجیه است اما تلاش نکردن قابل توجیه نیست(مایکل جوردن 4
samaneh66 10265 ارسال شده در 20 تیر، 2011 هر کس بد ما به خلق گوید ما دیده به بد نمی خراشیم ما نیکی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم 5
spow 44198 مالک ارسال شده در 20 تیر، 2011 يكي توي اداره گفت: يا علي همه نگاش كردن يكي از اون ته مها گفت كي زائيد ! ؟ 7
samaneh66 10265 ارسال شده در 20 تیر، 2011 شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را ....... 4
samaneh66 10265 ارسال شده در 20 تیر، 2011 شهر من غربت ؛ دیارِ بی کسی اندکی پایینتر از دلواپسی چند متری مانده تا آوارگی ده قدم پایینتر از بیچارگی جنب یک ویرانه میپیچی به راست میرسی در کوچه ای کز آنِ ماست داخل بن بست تنهایی و درد هست منزلگاه چندین دوره گرد خسته و وامانده از این ماجرا در میان اطراف میبینی مرا 5
سیندخت 18786 ارسال شده در 20 تیر، 2011 هر کس آن چنان است که احساسش می کنند آن چنان که می فهمندمان هستیم. پس اگر از فهمیدن دیگران رها شدیم، از هستن خویش گریخته ایم 3
Ehsan 112346 ارسال شده در 20 تیر، 2011 يكي توي اداره گفت:يا علي همه نگاش كردن يكي از اون ته مها گفت كي زائيد ! ؟ یاد اون بازی بچگی افتادم که میخوندیم: همه ساکت بودند،ناگهان خری گفت....... 4
samaneh66 10265 ارسال شده در 20 تیر، 2011 راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم 6
RezaMTJAME 9278 ارسال شده در 22 تیر، 2011 حرف هایی از اینجا و آنجا.... آدمنهایی ناخواسته و رفتن های به اجبار..... دوست داشتن های عاشقانه و جدایی های ناخواسته..... دستهایی مهربان و گرم و چشمانی گیرا و نافذ..... سرمایه نورانی ای که دارم و نمیدانم از آن من است یا نه..... ماندن های همیشگی و سردرگمی از پاسخی مثبت..... و بازم هم تکرار ....... خسته ام از تکرارها..... خدایا آرامش میخواهم..... نه برای خودم... هر آنچه میخواهی بدهی به او بده..... با این خوشم...... دلخوشیم را ازم نگیر خدایااااااااااا........... :w821: 8
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 تیر، 2011 من ز تنهاییو از فاصله بیزارم سخت من نمی فهمم خوشبختی را وقتی که پنجره ی خانه ی همسایه ی من پر از خستگی فریاد است 3
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 تیر، 2011 در تولد یک شعر در ترنم حسی که بکر بود آغاز می شدم افسوس که خیل فرسوده ی واژه ها چیزی بارشان نبود 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 تیر، 2011 از تمامی آدم های کم عمق و قابل پیش بینی لجم می گیرد از مرداب و از ابر های سترون نیز من فریاد را از سکوت بیشتر باور دارم من دوست ندارم فردا را برای من به تعریفند به هر دلیل در روزگار قداره بندی دو دوتا چهار تا من ندانستن و ندیدن را بیشتر می پسندم من دوست ندارم امید با من غریبه باشد من دوست ندارم دعا بمیرد 5
.FatiMa 36559 ارسال شده در 22 تیر، 2011 عجب مرموزی ای دنیا پر از شوق و پر از غوغا ز کشت خویش غمگینم دوچند آشفته ی فردا 3
RezaMTJAME 9278 ارسال شده در 22 تیر، 2011 نفس منی و همواره در دلم باقی......... نمیدانم بی تو میتوانم باشم و یا نه.... سختی و درد و مشکلات و همه و همه برایم چیزی نیست و ملالی ندارم...... ولی اگر تنهایم بگذاری چشمانم ابری است.... بارانی بودن چشمم برای تو لذت بخش است ولی نه اینکه تنهایم بگذاری..... میترسم با این گریه ها کور شوم و دیگر رخسار چون ماهت را نبینم....... نفسم منو تنها نزار باشهههههههه....... :w821: 5
samaneh66 10265 ارسال شده در 23 تیر، 2011 دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است ساده می افتد ساده میشکند ساده میمیرد دل من تنها سخت میگرید 3
samaneh66 10265 ارسال شده در 23 تیر، 2011 وفای شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد نه چون انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد. 2
*sepid* 9772 ارسال شده در 23 تیر، 2011 هر از گاهی توقف فرصت خوبیست برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به راه در پیش رو. گاهی برای رسیدن باید نرفت!! 7
samaneh66 10265 ارسال شده در 23 تیر، 2011 در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز کویت بر ندارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب 4
ارسال های توصیه شده