رفتن به مطلب

لبخند ميزند ... تلخ !


MEMOLI

ارسال های توصیه شده

تلخی و شرینی ندارد...

 

همه ی طعم های زندگی گَس هستند!

 

گاهی این طعم گَس...اندکی به شیرینی می زند..اندکی به تلخی....:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 400
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بی خوابی مهمانِ ناخوانده ی چشمانم شده...

 

لبخندِ شیرین چشمانت دارد با چشمانم بسته ام تلخ می شود...

 

به دو انگشتت نیاز دارم برای باز نگاه داشتن چشم ها:icon_redface:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

[h=5]چه گریزیست ز من ؟

 

چه شتابیست به راه ؟

 

به چه خواهی بردن

 

در شبی این همه تاریک پناه ؟

 

مرمرین پلهٔ آن غرفهٔ عاج

 

ای دریغا که زما بس دور است

 

لحظه ها را دریاب

 

چشم فردا کور است[/h]

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

بر صخره سخره مگیر

 

که چرا تو تنهایی ...

 

زیرا که نیست سنگ را هیچ هم آوایی

 

انبوه موج بر او زخمه می زند

 

صخره صبور بر آنها خنده می زند ...

 

اما که بود که بداند !

 

او با تمام وجودش ، تکه تکه کسر می گردد

 

دردی درون خویش ندارد

 

خوش تر ز درد تنهایی ...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

وقـتـی مـــــردی مـیـگـویـد :

 

" دلـم بـرایـت تــنــگــــ شـده ... "

 

یـعـنـی

 

" دوسـتـت دارد ... "

 

اگـر بـگویـد " دوسـتـت دارد ... "

 

یـعـنی " دلــش بـرایـت تــنــگـــ خـواهـد شـد ... " !

 

جـمـلـه ی " دلـم بـرات تــنــگـــ شـده "

 

بــرای مـرد عـمـیـق تـر از تـمـام اقـیـانـوس هـاسـت ...

 

 

فـهـمـیـدن مــرد سـخـت نـیـسـت ...

 

فـقـط بـایـد صـدای ضـربـان قـلـبـش را شـنـیـد

 

کـه عـاشـقـانـه مـی طـپـد ....... نـــــه بــی دلـــــیـــل . . .

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[TR]

[TD=class: td1, width: 20]wol_error.gif[/TD]

[TD=class: td2]براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 700x404 مي باشد[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

p4qzra3h0a9ywnk8njg2.jpg

  • Like 7
لینک به دیدگاه


به زودى تشکیل خانواده میدهم !

 

خانواده اى کوچک…

 

با خودم و غم هایم…خنده هایم…

 

کودکان کوچک من، خوب بخوابید… پدر نمى آید!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چـه اشـتـبـاه بـزرگـی سـت

 

تـلـخ کـردن زنـدگـیـمـان . . .

 

بـرای کـسـی کـه در دوری مـا ،

 

شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سـپـری مـی کـنـد !!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

حرف را باید زد

درد را باید گفت

صحبت از مهر منو جور تو نیست

صحبت از متلاشی شدن دوستی ست

و عبث بودن پندار سرور آور مهر

آشنایی با شور

جدایی با درد

و نشستن در بهت فراموش یا غرق غرور

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در انتهای هر سفر

در آیینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پایوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

در آیینه به جز دو بیکرانه کران

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام ‚ کجا

ندیده ای مرا ؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

به انگشتانم نخی می بندم

 

تا یادم بماند دوست داشتن درد دارد

 

دردی توام با لذت

 

شاید حالا همه چیز خوب نباشد ولی من هنوز به بهانه تو

 

به بهانه دوست داشتنت زنده ام...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

.

عشق یعــنی :

سـرت را بگــیـرد در آغــوش ..

و موهـای ِ سپـیدت را ، بشمـارد دانـه دانـه !

و تـــو حـــــیرت کنــی !

کـه از کـی ، اینــقدر پـــیر شــده ای !!

 

 

q609h2u653d2y17csqw.jpg

  • Like 5
لینک به دیدگاه

غمگین دیدارم ...

 

*

 

*

 

*ببین غمگین،

 

 

 

ببین دلتنگ دیدارم...

 

 

 

ببین خوابم نمی آید،

 

 

 

بیدارم...

 

 

 

نگفتم تا کنون،

 

 

 

اما کنون بشنو:

 

 

 

تورا بیش از همه کس دوست میدارم*

  • Like 2
لینک به دیدگاه

وقتــــی میرفت گفتـــــــــــ :

 

تو را هـــــــــــــم میبرم...

 

پرسیــــدم کجــــــا؟؟!!

 

گفـتـــــــ از یادم.......!!!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

صـدا مـی‏ـزنـد :

 

"یـاکـریـم" هـا را پَـر بِـدِه

 

مـن امـا تـنـها لـبـــ هـایـم را مـی‏ـگـشـایـم :

 

یـا کـریـم ، یـا کـریـمُ ، یـا کـریـمُ . . .

 

آی واژگـانـم!

 

پـر بـکـشـیـد بـه آسـمـان، سـوی کـریـم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سـ ـخت اسـت بـغض داشــته باشـے؛

 

بـغضت رآ هیــچ آهنگــے نشکنـد،

 

جــز صدآے کســی که دیگــر نیســت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از صورتت نقاشی کشیده ام

.

"همانطور که دلم میخواست باشی"

.

حالا چشمهایت فقط مرا میبیند

و لبخند همیشگی ات

لحظه های نبودنت را

میپوشانند . . .

.

.

.

فقط مانده ام

هوسِ بوسیدنت را چه کنم ؟؟؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اش می دانستی

چقدر راه رفتنت را دوست دارم

آنقدر

كه جایی دور از چشم تو

پشت پنجرة مه گرفته ای

می نشینم

شیشه را به اندازة كف دستم

پاك می كنم....

و جرعه جرعه

راه رفتنت را مینوشم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...