رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

مـرد را دردي اگر باشد خوش است

درد بي دردي علاج اش آتش است

 

 

تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رهاکردن

خدای اسمانها رابه ارامی صداکردن

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مژگان تو تا تيغ جهان گير برآورد

بس کشته دل زنده که بر يک دگر افتاد

 

 

 

در من ترانه های قشنگی نشسته اند

انگار از نشستن بیهوده خسته اند

 

انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت

امید خود به این دل دیوانه بسته اند

  • Like 5
لینک به دیدگاه
دل که از ناوک مژگان تو درخون میگشت

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

 

 

 

در آخرین تنفس شعرم هنوز هم

از آسمان آبی تو یاد می کنم...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

این گردش را ز جان خود دزدیدم

پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر

این صبر و سکون را به شما بخشیدم

  • Like 5
لینک به دیدگاه
تو نگات عشقی ندیدم که بشه بخاطرش مرد

کبر و خودخواهی محضت مثل زالو دلمو خورد.

 

 

در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد

كس جاي در اين منزل ويرانه ندارد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد

 

 

كس جاي در اين منزل ويرانه ندارد

اینه که حبیب میخونه

 

 

 

 

 

 

 

 

دست از طلب ندارم تا کام من براید

یا جان رسد به جانان یا جان زتن در اید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...