azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم 2 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۱ روز اول رفت دینم در سر زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ ز آهو همان کش سپید است موی چنین بود بخش تو ای نامجوی 3 لینک به دیدگاه
*Cloudy sky* 22513 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 3 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ دوستان منع کنندم که چرا دل به تو دادم آنها چه دانند که تو چرایی و چنینی 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی در انتهای خود به قلب زمین میرسد و باز میشود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ پ.ن:همه جا الان دیوار شده فروغ فرخزاد 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ گر گنه کردم ، عطا از شاه خوبان دور نیست روزی آخر مژده ی عفو گناهم می رسد. 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ در تنگ نظر سعه ی صاحبنظری نیست با شب پرگان ، جوهر خورشیدوری نیست آن را که تجلی است در ایینه ی تاریخ در شیشه ی ساعت چه غم ار جلوه گری نیست ؟ حسین منزوی 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ايمان را 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ از روزنه رگ می کند بر پلک افتاده و چاه های مردمک را آغشته می کند با رنگ های خود از عمق بیرون می کشد سطل رسوب مانده را دهلیز را از گرد می روبد و باز می کند آن دو دریچه را آن دو دریچه ی خاموش بسته را بر آفتاب صبح از روزنه رگ می کند نور سیما یاری 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ دوستــان قيمت صحبت بشنــاسيد كه چـرخ دوستــان را ز هم انداختــه بسيــار جدا 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ اذان موسیقیایی ناقوس تداعی مرگ است یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد ؟ پیچ پیچ طنابی لطیف گرد گلوها مرا به هر تولد از این دست مشکوک می کند این هدیه زندگی ست یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری ؟ رویا زرین زیبا گفته 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ يار مرا. غار مرا.عشق جگرخوار مرا يار تويي. غار تويي. خواجه نگه دار مرا 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ بسی زیباست این شعری که این بیت رو ازش گرفتین.بسی دوست می دارم این شعر مولوی رو ته این شعر چه خوب تموم می کنه این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ اولْروز نه روز بود و نه رویا، نه عقلِ علامت، نه پرسشِ اندوه. تنها وزیدنِ بیمنزلِ اشیاء بود که غَریزهی زادن را از شد آمدِ بیدلیلِ آفتاب میآموخت. و بعد به مرور ذره نیز در وَهمِ بیکجاییِ خویش وطن در تکلمِ اتفاق گرفت. سید علی صالحی 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ تو گفتی که پس از سیاه رنگی نبود پس موی سیاه من چرا گشت سفید 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ دیوار آرامشی در من فرو ریخت چونان بنایی سست و باران خورده در شب و پایی موذی و ویرانگر در تاریکی از من گریخت پ.ن:امروزه آرامش همه فرو ریخته منوچهر آتشی 1 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ ترسم كهسر كوي ترا سيل بگيرد اي بيخبر از گريه ي مستانه ام امشب 1 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۱ بی اعتماد زیستن این سان به آفتاب بی اعتماد زیستن این سان به خاک و آب بی اعتماد زیستن این سان به هر چه هست از آن همه شقایق بالند در سحر تا این همه درخت گل کاغذین که رنگ بر گونه شان دویده و بگرفته جای شرم:girl_blush2: پ.ن:بی اعتماد زیستن از شفیعی کدکنی 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده