*هانی* 825 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۸۹ مرا چشم یست خون افشان زدست ان کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد شد از ان چشم از ان ابرو 3 لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ و آن کو به قبول خلق خرسند شود مشنو تو که: با خدای کاری دارد 3 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ داني كه چنگ و عود چه تقرير ميكنند پنهان خوريد باده كه تعزير ميكنند ناموس عشق و رونق عشاق ميبرند عيب جوان و سرزنش پير ميكنند 3 لینک به دیدگاه
taniam 256 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ دل بندهی بند سنبل پست تو باد! جان شیفتهی دو نرگس مست تو باد! 3 لینک به دیدگاه
*هانی* 825 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ دلا یاران سه قسمند ار بدانی زبانی اند و نانی اند و جانی به نانی نان بده از در برانش نوازش کن به یاران زبانی ولیکن یار جانی را نگه دار به جانش جان بده ار میتوانی 3 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد تا راز عشق ما به تمامی بیان شود با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد جایی دگر برای عبادت نیافت عشق آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار باید به بی گناهی دل اعتراف کرد 4 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۸۹ دل سر حیات اگر کماهی دانست در مرگ هم اسرار الهی دانست امروز که با خودی ندانستی هیچ فردا که ز خود شوی چه خواهی دانست دانشمند خیام نیشابوری 3 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ سلام. تو را هر چه مراد هست در جهان داری چه غم زه حال ضعیفان ناتوان داری 3 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ علیک سلام یافتم روشندلی از گریه هایِ نیم شب خاطری چون صبح دارم از صفایِ نیم شب 4 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ بابا همشهری خودت علیکم سلام. به تماشای تو افتاده کله از سر چرخ خبر از خویش نداری که چقدر زیبایی 3 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ يك شب آتش در نيستاني فتاد سوخت چون شمعي كه در جاني فتاد 3 لینک به دیدگاه
rize 615 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ در دیر مغان آمدیارم قدحی دردست مست ازمی و میخواران ازنرگس مستش مست 4 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ تو که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی به خوابم 4 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ من نميگويم در عين عالم گرم پو تابنده هستي بخش چون خورشيد باش تا تواني پاك روشن مثل باران مثل مرواريد باش 4 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ شمع از دل سوزنده خبر خواهد داد وین آتش اندرون به در خواهد داد زین سان که زبان دراز کردست امشب میبینم سر به باد بر خواهد داد 4 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را 3 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ ای بابا اینجا یکم ترش آش شد. من و علی با هم کله به کله خوردم هر دو ش اومدیم. عیب نداره خودم د میام. ***************************** دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بی عیش تو میسر نمی شود ما را 2 لینک به دیدگاه
rize 615 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز كز سر صدق ميكند شب همه شب دعاي تو 2 لینک به دیدگاه
RezaMTJAME 9278 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ وه وه که قیامتست این قامت راست با سرو نباشد این لطافت که تراست 3 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۸۹ تا به فراق خو کنم صبر منو قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده