moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش گر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش 3 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ شب که شوق رقم نامه دلبر می شد دیده هر قطره که میریخت کبوتر می شد 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دیدی دلا در آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد دیده معشوقه باز من میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی دهل را کاندرون بادست ز انگشتی فغان دارد 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ در فراقت می نویسم نامه واز دست من خامه خون می گرید وخط خاک بر سر می کند 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم اباد 3 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ درراه شوق چون جرس از ناله زنده ایم دل مرده است هرکه نفس بی فغان کشید 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دگر سر من و بالین عافیت هیهات بدین هوس که سر خاکسار من دارد 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ در دل او درد ما از ناله تا ثیری نکرد بر د مرغی نامه ما را که بال وپر نداشت 1 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دیشب ز غم عشق تو افروخته بودم گر اشک نمیکرد ترم سوخته بودم میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ ماییم و تویی و خانه خالی بسم الله اگر رفیق مایی لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ یعقوب زمانم من ودر خلوت شبها گریم زغم یوسف افتاده به چاهی 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ یک امروزست ما را نقد ایام مرا کی صبر فردای تو باشد 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم هر چه را جانان پسندد میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ یاد باد ان صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات که جز به روی تو بینم به روشنایی باز 3 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ ز قامت تو به عالم قیامتی برخاست قیامت است قدت گر کند قیامت راست 3 لینک به دیدگاه
master of law 526 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهاتکه جز به روی تو بینم به روشنایی باز ز دو دیده خون فشانم زغمت شب جدایی چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی میروی و گریه میگیرد مرا ساعتی بنشین که باران بگذرد 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد 3 لینک به دیدگاه
surgun 729 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ دل مست و دیده مست و تن بی قرار مست جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده