کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ اي همه جانها ز تو پاينده جان چون خوانمت چون جهان ناپايدار آمد جهان چون خوانمت ... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ تو غنچه سحر و من چراغ صبحدمم تو خنده بر لب ومن جان در آستین دارم 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 دی، ۱۳۸۹ دوشم شبی گذشت چه گويم چگونه بود؟ همچون نياز تيره و همچون امل طويل... 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ لهجه ی شیرین من ، پیش دهان تو چیست در نظر آفتاب ، مشعله افروختن 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ نسيما آن گل شبگير چون است؟ چسانش بينم و تدبير چون است؟ ... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیست 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ ترا جان گفتم ای دلبر تو دانی که من اين از زبان گفتم ؟ نگفتم!... 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ من و شعر وجوبار رفتیم و رفتیم به آنجا رسیدیم آنجا که دیگر نه جای پای کس بود و نه آشنا بود صدایی که می آمد از دور صدای خدا بود..... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ در راه شوق چون جرس از ناله زنده ایم دل مرده است هر که نفس بی فغان کشید 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ دهندم پند و بامن در نگيرد که من عقلی و فرهنگی ندارم ... 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ از خود مران مرا که قسم میخورم هنوز جز با دو چشم مست تو عهدی نبسته ام 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ ما نا که بگشايد دلم بندی ز گيسو باز کن گم گشتگان عشق را پنهان يکی آواز کن... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ نوشدارویی وبعد از مرگ سهراب آمدی بی وفا این زودتر میخواستی حالا چرا؟ 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ اي بوده در قفای تو دايم دعای من بيگانگی مکن که شدی آشنای من ... 1 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ نقش پایی به سر کوی تو دیدم مردم که چرا غیر من آنجا دگری می آید؟ 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ ديوانه ميکنی دل و جان خراب را مشکن به ناز سلسلهی مشک ناب را... 2 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ اظهار عشق را به به زبان احتیاج نیست چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنين آب و حيات چون بود؟ خيز وبيا که همچنين ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده