رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تمام روز در آینه گریه می کردم

بهار پنجره ام را

به وهم سبز درختان سپرده بود

تنم به پیله تنهاییم نمی گنجید

و بوی تاج کاغذیم

فضای آن قلمرو بی آفتاب را

آلوده کرده بود

نمی توانستم دیگر نمی توانستم

صدای کوچه صدای پرنده ها

صدای گم شدن توپ های ماهوتی

و هایهوی گریزان کودکان

و رقص بادکنک ها

که چون حباب های کف صابون

در انتهای ساقه ای از نخ صعود می کردند

و باد ‚ باد که گویی

در عمق گودترین لحظه های تیره همخوابگی نفس می زد

حصار قلعه خاموش اعتماد مرا

فشار می دادند

و از شکافهای کهنه دلم را بنام می خواندند

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مست مستم ساقیا دستم بگیر

تا نیفتادم ز پا دستم بگیر

 

رازها میشنود از شب مهتاب بهار

هر که در کوچه گل ذوق چمیدن دارد:banel_smiley_4:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
دی میرفتی بر تو نظر میکردند

آنانکه به مذهب تناسخ فردند

سوگند به اعتقاد خود میخوردند

کاین یوسف ثانیست که باز آوردند

 

رازها میشنود از شب مهتاب بهار

هر که در کوچه گل ذوق چمیدن دارد:banel_smiley_4:

 

 

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

کز عکس روی او شب هجران سرآمدی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

کز عکس روی او شب هجران سرآمدی

 

یار من تا که زند بر سر گیسو سر ناز

از لبانم هوس ناز کشیدن دارد:w58:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
یار من تا که زند بر سر گیسو سر ناز

از لبانم هوس ناز کشیدن دارد:w58:

 

 

در بوستان حریفان مانند لاله و گل

هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...