SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ یاران چه غریبانه رفتند از این خانههم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه هرچند كه رنگ و روي زيباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ هرچند كه رنگ و روي زيباست مراچون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری 1 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام خارم ولی به سایهٔ گل آرمیدهام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیدهام... 4 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم... 4 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتمدر میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم... مي خور تو در آبگينه با ناله ي چنگ زان پيش كه آبگينه آيد بر سنگ 4 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ گرانمایه سیندخت را خفته دید رخش پژمریده دل آشفته دید 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ گرانمایه سیندخت را خفته دیدرخش پژمریده دل آشفته دید در كارگه كوزه گري رفتم دوش ديدم دوهزار كوزه گويا و خموش ناگاه يكي كوزه برآورد خروش كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم... 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد... 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهیاز تو و دیوانگی های توام آمد بیاد... تا چند اسير عقل هر روزه شويم در دهر چه صد ساله چه يك روزه شويم در ده تو به كاسه مي از آن پيش كه ما در كارگه كوزه گران كوزه شويم 3 لینک به دیدگاه
sara 20 1717 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هرکــــس که بریـدیم بریـدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم پریدیم 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هرکــــس که بریـدیم بریـدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم پریدیم مرا نه سر نه سامان آفريدند پريشانم پريشان آفريدند 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت.... 4 لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده 4 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیست این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست آن سروناز هم که به باغ ارم در است فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست... 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیستاین لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست آن سروناز هم که به باغ ارم در است فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست... تنت در گور گردد سُفره گستر به ِ گردش موش و مار و عقرب و مُور 3 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان به قیامت گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت... 3 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۸۹ رفتم و بیشم نبود روی اقامتوعده دیدار گو بمان به قیامت گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت... ته كه زوني به مو چاره بياموز كه اين تيره شوان واكه كرم روز 3 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده