رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چرا عزیزم....خاطره های به این قشنگی....:ws49: یادته کلاسای آخر وقت دیفرانسیلو؟ زنگ تفریح بینش که فقط ما بودیم و استاد ....خاله اینام نبودن....میرفتیم تو استخر توپی که واسه پیش دبستانی ها درست کرده بودن....استاد دیف که میومد باورش نمیشد صدای جیغ و بازیه ماها بوده ، مدام می گفت واقعا شما بودین؟؟؟؟؟؟:ws28: :ws28: :ws28: :ws28: :ws28:

 

 

بابا بزارین دو زار ابرو برامون بمونه تو این سایت....:icon_pf (34): :icon_pf (34):

 

اره یادمه...:ws3:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 354
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چرا عزیزم....خاطره های به این قشنگی....:ws49: یادته کلاسای آخر وقت دیفرانسیلو؟ زنگ تفریح بینش که فقط ما بودیم و استاد ....خاله اینام نبودن....میرفتیم تو استخر توپی که واسه پیش دبستانی ها درست کرده بودن....استاد دیف که میومد باورش نمیشد صدای جیغ و بازیه ماها بوده ، مدام می گفت واقعا شما بودین؟؟؟؟؟؟:ws28: :ws28: :ws28: :ws28: :ws28:

perfect

چه حالی میداااااد!!!!:w16:

بیچاره کپ میکرد:ws28:

تپل بود یادته؟؟؟!!:persiana__hahaha:

راه میرفت زمین میلرزید!!!:gnugghender:

لینک به دیدگاه
چرا عزیزم....خاطره های به این قشنگی....:ws49: یادته کلاسای آخر وقت دیفرانسیلو؟ زنگ تفریح بینش که فقط ما بودیم و استاد ....خاله اینام نبودن....میرفتیم تو استخر توپی که واسه پیش دبستانی ها درست کرده بودن....استاد دیف که میومد باورش نمیشد صدای جیغ و بازیه ماها بوده ، مدام می گفت واقعا شما بودین؟؟؟؟؟؟:ws28: :ws28: :ws28: :ws28: :ws28:

 

perfect

چه حالی میداااااد!!!!:w16:

بیچاره کپ میکرد:ws28:

تپل بود یادته؟؟؟!!:persiana__hahaha:

راه میرفت زمین میلرزید!!!:gnugghender:

 

بل ...:w00:آیدا بسته دیگه.....:w00:تا جفتتونو نکشتم برید بیرون..... :w00:زود باشید.....:w00:

لینک به دیدگاه

بل ...:w00:آیدا بسته دیگه.....:w00:تا جفتتونو نکشتم برید بیرون..... :w00:زود باشید.....:w00:

:4564::4564::4564:

من رفتمااااا:w00:

اگه التماسمم کنی دیگه نمیام خاطره واست بگم!!!:ws3:

خوبه یه تاپیک زداااا!!!!:banel_smiley_4:

:ws28: :ws28: :ws28:

لینک به دیدگاه
:4564::4564::4564:

من رفتمااااا:w00:

اگه التماسمم کنی دیگه نمیام خاطره واست بگم!!!:ws3:

خوبه یه تاپیک زداااا!!!!:banel_smiley_4:

:ws28: :ws28: :ws28:

 

 

بابا تاپیک که مال من نیس....:icon_pf (34): حواست کجااااس!!!!؟ :icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

گفتم بیام یه گرد و خاکی پاک کنم برم

ما سال سوم و پیش یه استاد داشتیم که استاد دانشگاه شریف بود برای تجربیا نمی یومد ولی برای ما اومد خود بچه های ریاضی تو کف درس دادنش می موندن چه برسه به ما

خدا رو شکر به لطف استعداد الهی من ریاضیم خوب بود و اکثرا یا سر کلاس غیبت داشتم یا انقدر شلوغ می کردم که بودنم هم فایده نداشت

چک نویس هم نداشتم سوالا رو ذهنی حل می کردم بهش می گفتم بنده خدا هم حال می کرد که یکی پیدا شده حرفش رو بفهمه

خلاصه اینکه اخرای سال بود ما هم از بهمن کتابمون تموم شده بود داشت نمونه سوال امتحان نهایی برامون حل می کرد منم که راحت نه حل کرده بودم نه جزوه داشتم با این حال همه ی سوالا رو بلد بودم جز اسونترینش رو یه جورایی جزئ ابتدایی ترین مباحث کتاب بود ولی من اصلا خوشم نمی یومد

منو برای اون سوال صدا کرد

حالا هی تخته رو بنگر سوال رو بنگر به هیچ جا هم نمی رسیدم اخرش گفت خانم فلانی حل نمی کنی

گفتم ببخشید خانم بلد نیستم

بدبخت انگار اب یخ روش ریخته بودن با تعجب گفت این اسونترین مسئله است

بعدشم عین کلاس اولیا برام توضیح داد

تا سرش به کلاس گرم شد رفتم تو گودی در قایم شدم

اونم یه ساعت دنبالم می گشت

خاصه روز ضایعی بود منم می خندیدم اونم اسیر خنده هام بود:ws3:

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

 

شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئو‌ها شو ضبط میکردن.

 

شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

 

47240_433910582718_827272718_4859057_2052405_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم!

 

شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

 

شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

 

40340_1258584204704_1832612744_511937_7779300_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

 

شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

 

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

 

شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟

 

47320_1264739318614_1833714509_558128_7784710_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟

دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت

خدا که مهربونه پیش بابام میمونه

گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن

 

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی.

 

شما یادتون نمیاد آتروپات رو که گرم میکرد.

 

شما یادتون نمیاد ولی سره كلاس انشاء كه میشد اگه نوشته بودیم دل تو دلمون نبود معلم صدا بزنه ولی اگه ننوشته بودیم زنگ استراحت دل درد میگرفتیم!

 

47804_109652612426241_100001445081463_73148_2383322_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

 

شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!

 

شما یادتون نمیاد دبستان كه بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می كرد.

 

شما یادتون نمیاد، دبستان بودیم اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبستانی هاست! رفتیم دبیرستان دوباره اول کتاب فارسی نوشته بود امید من به شما دبیرستانی هاست – خدا رحمتت کنه اما بالاخره امیدت به کی بود!؟؟

 

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم همیشه وقتی دامن می پوشیدیم .. مامان مرتب تذکر می داد درست بشین دختر!!

 

58770_1490585437241_1612151699_1198454_7895802_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد! روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن.

 

شما یادتون نمیاد:قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

 

شما یادتون نمیاد تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

 

58626_105888179472725_100001546307544_46073_2899253_n.jpg

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

 

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

 

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.

 

59006_112331358825484_100001458617932_92907_6195160_n.jpg

 

شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد

 

oshin.jpg

 

لینک به دیدگاه
شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد

 

راست میگه ...

تمام دستمون رنگی میشد ... :ws3:

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

 

 

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

 

 

 

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

 

 

 

 

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.

59006_112331358825484_100001458617932_92907_6195160_n.jpg

 

 

 

شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد

 

oshin.jpg

 

 

 

 

 

مراد برقی رو نه یادم نمیاد اما سه نفر توی یه میز و مداد قرمزها یادمه

لینک به دیدگاه

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

 

 

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

 

 

 

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

 

 

 

 

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.

59006_112331358825484_100001458617932_92907_6195160_n.jpg

 

 

 

شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد

 

oshin.jpg

 

 

 

 

 

 

اولی و سومی رو یادم میاد ,بقیه رو نه!:ws37:

یادش بخیر:ws44:

لینک به دیدگاه

بــــــــــــــــــــــــــلاخــــــــــــــــره طلسم گواهینامه گرفتن من بعد از 2 سال شکست و امروز امتحان دادم :w31:Laie_28.gifw155.gif

 

 

 

اما قسمت جالب داستان .....

 

سرهنگ یه فسیل بد اخلاق بود که حتی باهاش نمی شد هم کلام بشی در کل اصلا صحبت نمی کرد و فقط با خودکارش در حال تعیین سرنوشت بود :banel_smiley_4:

اگر هم خدایی نکرده می خواست صحبت کنه یا عملی انجام بده یه روزی طول می کشید :icon_pf (34):

ما چون همین امروز امتحان آیین نامه داده بودیم و قبول شدیم اولویت با کسانی بود که امتحان داده و رد شده بودن :ws37:

بنابر این من نفر آخر بودم و کلی سوژه خنده دیدم :4chsmu1:

 

 

و جالب ترین صحنه ای که دیدم .....

 

نوبت خانوما بود و 4 نفر سوار شدن

خانومی که پشت فرمون بود این قدر هول شده بود که لرزش بدنش کاملا محسوس بود (انگار روی ویبره نشسته بود ) :banel_smiley_52:

روشن نکرده خاموش کرد و ماشین 6 متر پرید جلوتر

اومد دور دو فرمون بزنه که 2 بار هم اون جا خاموش کرد w58.gif

رفت پارک دوبل کنه که آینه اش گیر کرد به آینه ماشین بغلی :persiana__hahaha:

و خلاصه که خودش دستی رو کشید و اومد پایین

افسر هم از خدا خواسته 3 جلسه براش نوشت :banel_smiley_4:

 

حالا نفر بعد .....

 

این خانوم کلا خدای استرس بود و جوری برای ما از افسر صحبت می کرد که انگار عزرائیله w58.gif

این قدر دست فرمونش خوب بود که خدایی یه دست انداز و چاله رو هم جا نمی نداخت :ws44:و ما کلا بین زمین و هوا معلق بودیم و این قدر سرم خورد به سقف و پنجره که از این ستاره ها دور سرم می چرخید imoksmiley.gif

افسر بهش گفت دور دو فرمون بزن

این هم نامردی نکرد بدون راهنما و آینه و مکث چنان پیچید که نزدیک بود دو تا دختری که عابر بودن رو زیر بگیره :ws28:

حالا افسر کلی دعواش کرده و غر می زد که بار ترافیکی ایجاد کردی و زود باش و ...... vahidrk.gif

افسر داشت بغل دستش ردیش رو می زد و اون خانومه هم حواسش به افسر بود و ماشین های بغل دستش که داشتن بوق میزدن .... :banel_smiley_52:

زد دنده عقب و چون شیب خیابون به یه سمت بود ماشین خود به خود رفت عقب

این هم به جای این که ترمز کنه پاش رو گذاشت رو گاز و ماشین هم دنده هوایی از جدول رد شد و رفت توی جوی پر آب و گل :ws28: :ws28: :ws28:

افسر تا 10s مات مونده بود که چی شد ؟! :jawdrop: :ws52:

ما هم کلا همگی ستون فقراتمون Game over شده بود :whistle:

 

حالا نوبت نفر بعدی بود .....

 

دختره با کلی اعتماد به نفس نشست پشت فرمون و اول با دنده عقب شروع کرد که پشتش یه تل بزرگ برف رو ندید و با دنده هوایی ردش کرد :ws47:

بعد گفت پارک دوبل کن که کلا ماشین جا نرفت و موند وسط خیابون :ws3:

در نهایت بهش گفت دور دو فرمون بزن

این هم کل خیابون رو ول کرد و دور نزد تا رسید به آخر خیابون دید دیگه چاره ای نداره آماده شد که دور بزنه به محض این که رفت جلو پاش رو گذاشت رو گاز و زد به ماشین پخش لبنیات :persiana__hahaha:

افسر بهش گفت عیب نداره داره ماشین میاد زود جمعش کن تا ترافیک درست نکنی :banel_smiley_4:

از عقب هم رفت و زد به جدول

افسره کم مونده بود بگیره هممون رو بزنه :w74: :ws18::4564:

زد دنده یک گفت زود حرکت کن دوباره رفت زد به ماشین پخش لبنیات :ws28:

بیچاره راننده ماشینه جرات نمی کرد بره سوار ماشینش بشه که بره :ws47:

افسر هم عصبانی ، تمام موارد رو براش تیک زد :icon_pf (34):

آخرش هم گفت همین شماها هستین که با این رانندگی هاتون باعث تصادف می شینین .... آخه شما رو چه به رانندگــــــــــــــــــی :vahidrk:

بعد نوبت من شد که خدارو شکر به خیر گذشت :ws21:

خلاصه که امروز به اندازه تمام عمرم خندیدم از دست این راننده های زبده :ws28: :ws3:

 

:smiley-gen165: :smiley-gen165: :smiley-gen165:

لینک به دیدگاه

چه هيجان انگيز بوده امتحانت!!

 

مال ما كه فقط افسره يكي يكي ميگفت بشين...دنده عقب...داري ميندازي تو جوب...ردي!

 

من از مرحله دنده عقب با موفقيت اومدم بيرون...گفت پارك دوبل...رفتم جلوي در پاركينگ يه خونه پارك كردم!

گفت خسته نباشي...گفتم شما هم همينطور...اخه جناب سرهنگ اينجام جاي پارك كردنه؟؟؟

گفت خيلي روت زياده...قبولت مي كنم كه بقيه افسرارو از دستت راحت كنم!

 

و اينگونه بود كه ما گواهينامه گرفتيم :4chsmu1:

لینک به دیدگاه
چه هيجان انگيز بوده امتحانت!!

 

مال ما كه فقط افسره يكي يكي ميگفت بشين...دنده عقب...داري ميندازي تو جوب...ردي!

 

من از مرحله دنده عقب با موفقيت اومدم بيرون...گفت پارك دوبل...رفتم جلوي در پاركينگ يه خونه پارك كردم!

گفت خسته نباشي...گفتم شما هم همينطور...اخه جناب سرهنگ اينجام جاي پارك كردنه؟؟؟

گفت خيلي روت زياده...قبولت مي كنم كه بقيه افسرارو از دستت راحت كنم!

 

و اينگونه بود كه ما گواهينامه گرفتيم :4chsmu1:

 

 

:ws28: پس زبونت کار راه انداز بوده :ws3:

 

صبح روزی که می خواستم برم امتحان ساعت 5:30 برادرم رو بیدار کردم که تو هم باید با من بیای روحی بدی :ws47:

داشت سکته می کرد :icon_pf (34):(چون خودش امتحان داده بود می دونست خیلی طولانی می شه )

اما وقتی رفتیم اون جا این قدر خندیده بود که دیگه نمی تونست خودش رو جمع و جور کنه :persiana__hahaha:

حتی یادش نبود که ما 5 ساعته زیر بارون ایستادیم که من امتحان بدم :banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
بــــــــــــــــــــــــــلاخــــــــــــــــره طلسم گواهینامه گرفتن من بعد از 2 سال شکست و امروز امتحان دادم :w31:Laie_28.gifw155.gif

 

 

 

اما قسمت جالب داستان .....

 

سرهنگ یه فسیل بد اخلاق بود که حتی باهاش نمی شد هم کلام بشی در کل اصلا صحبت نمی کرد و فقط با خودکارش در حال تعیین سرنوشت بود :banel_smiley_4:

اگر هم خدایی نکرده می خواست صحبت کنه یا عملی انجام بده یه روزی طول می کشید :icon_pf (34):

ما چون همین امروز امتحان آیین نامه داده بودیم و قبول شدیم اولویت با کسانی بود که امتحان داده و رد شده بودن :ws37:

بنابر این من نفر آخر بودم و کلی سوژه خنده دیدم :4chsmu1:

 

 

و جالب ترین صحنه ای که دیدم .....

 

نوبت خانوما بود و 4 نفر سوار شدن

خانومی که پشت فرمون بود این قدر هول شده بود که لرزش بدنش کاملا محسوس بود (انگار روی ویبره نشسته بود ) :banel_smiley_52:

روشن نکرده خاموش کرد و ماشین 6 متر پرید جلوتر

اومد دور دو فرمون بزنه که 2 بار هم اون جا خاموش کرد w58.gif

رفت پارک دوبل کنه که آینه اش گیر کرد به آینه ماشین بغلی :persiana__hahaha:

و خلاصه که خودش دستی رو کشید و اومد پایین

افسر هم از خدا خواسته 3 جلسه براش نوشت :banel_smiley_4:

 

حالا نفر بعد .....

 

این خانوم کلا خدای استرس بود و جوری برای ما از افسر صحبت می کرد که انگار عزرائیله w58.gif

این قدر دست فرمونش خوب بود که خدایی یه دست انداز و چاله رو هم جا نمی نداخت :ws44:و ما کلا بین زمین و هوا معلق بودیم و این قدر سرم خورد به سقف و پنجره که از این ستاره ها دور سرم می چرخید imoksmiley.gif

افسر بهش گفت دور دو فرمون بزن

این هم نامردی نکرد بدون راهنما و آینه و مکث چنان پیچید که نزدیک بود دو تا دختری که عابر بودن رو زیر بگیره :ws28:

حالا افسر کلی دعواش کرده و غر می زد که بار ترافیکی ایجاد کردی و زود باش و ...... vahidrk.gif

افسر داشت بغل دستش ردیش رو می زد و اون خانومه هم حواسش به افسر بود و ماشین های بغل دستش که داشتن بوق میزدن .... :banel_smiley_52:

زد دنده عقب و چون شیب خیابون به یه سمت بود ماشین خود به خود رفت عقب

این هم به جای این که ترمز کنه پاش رو گذاشت رو گاز و ماشین هم دنده هوایی از جدول رد شد و رفت توی جوی پر آب و گل :ws28: :ws28: :ws28:

افسر تا 10s مات مونده بود که چی شد ؟! :jawdrop: :ws52:

ما هم کلا همگی ستون فقراتمون Game over شده بود :whistle:

 

حالا نوبت نفر بعدی بود .....

 

دختره با کلی اعتماد به نفس نشست پشت فرمون و اول با دنده عقب شروع کرد که پشتش یه تل بزرگ برف رو ندید و با دنده هوایی ردش کرد :ws47:

بعد گفت پارک دوبل کن که کلا ماشین جا نرفت و موند وسط خیابون :ws3:

در نهایت بهش گفت دور دو فرمون بزن

این هم کل خیابون رو ول کرد و دور نزد تا رسید به آخر خیابون دید دیگه چاره ای نداره آماده شد که دور بزنه به محض این که رفت جلو پاش رو گذاشت رو گاز و زد به ماشین پخش لبنیات :persiana__hahaha:

افسر بهش گفت عیب نداره داره ماشین میاد زود جمعش کن تا ترافیک درست نکنی :banel_smiley_4:

از عقب هم رفت و زد به جدول

افسره کم مونده بود بگیره هممون رو بزنه :w74: :ws18::4564:

زد دنده یک گفت زود حرکت کن دوباره رفت زد به ماشین پخش لبنیات :ws28:

بیچاره راننده ماشینه جرات نمی کرد بره سوار ماشینش بشه که بره :ws47:

افسر هم عصبانی ، تمام موارد رو براش تیک زد :icon_pf (34):

آخرش هم گفت همین شماها هستین که با این رانندگی هاتون باعث تصادف می شینین .... آخه شما رو چه به رانندگــــــــــــــــــی :vahidrk:

بعد نوبت من شد که خدارو شکر به خیر گذشت :ws21:

خلاصه که امروز به اندازه تمام عمرم خندیدم از دست این راننده های زبده :ws28: :ws3:

 

:smiley-gen165: :smiley-gen165: :smiley-gen165:

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

من که میگم به زن جماعت نباید گواهینامه داد.:ws3:

ولی خدایی باحال بود.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...