Mohammad Aref 120454 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ من و یه سری از بچه ها بعضی خاطرات دوران دانشجویی رو تو تاپیک زیر تعریف کردیم: خاطرات دانشجویی خوب حالا یه خاطره قدیمی تر میگم. سال اول یا دوم دبیرستان بود، یه معلم اجتماعی داشتیم که خیلی ساده بود بچه ها حسابی پدرشو در آورده بودن. یه روز تخته پاکن که حسابی گچی بود رو گذاشتیم بالای در و روشم کلی خورده های گچ ریختیم. همین که معلمه در رو باز کرد که باید سر کلاس سر تا پاش پر از گچ شد. هیچی نگفت. اومد بره بشینه رو صندلی، که صندلی هم به کفش حسابی حال داده بودیم بهش و کفشم گذاشته بودیم رو صندلی. دیگه صداش در اومد که این چه کاراییه از اول سال دارین میکنین و اینا طفلک دیگه بغضش گرفت و رفت ناظم رو آورد خوشم اومد کلاسمون یه دست بود و کسی کسی رو لو نداد. آخرشم ناظمه دید نمیتونه بفهمه کار کیه گفت از همتون 5 نمره انضباط کم میکنم نتیجه: همیشه و همه جا یه دست باشین و پشت هم. انقدر زیر آب نزنید دیگه :w00: 2 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ :167:پس تو بودی ابروی منو بردی :167: :banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52: :banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52: من نبودم دستم بود تقصیر دختر همسایه مون بود:jawdrop: من و یه سری از بچه ها بعضی خاطرات دوران دانشجویی رو تو تاپیک زیر تعریف کردیم: خاطرات دانشجویی خوب حالا یه خاطره قدیمی تر میگم. سال اول یا دوم دبیرستان بود، یه معلم اجتماعی داشتیم که خیلی ساده بود بچه ها حسابی پدرشو در آورده بودن. یه روز تخته پاکن که حسابی گچی بود رو گذاشتیم بالای در و روشم کلی خورده های گچ ریختیم. همین که معلمه در رو باز کرد که باید سر کلاس سر تا پاش پر از گچ شد. هیچی نگفت. اومد بره بشینه رو صندلی، که صندلی هم به کفش حسابی حال داده بودیم بهش و کفشم گذاشته بودیم رو صندلی. دیگه صداش در اومد که این چه کاراییه از اول سال دارین میکنین و اینا طفلک دیگه بغضش گرفت و رفت ناظم رو آورد خوشم اومد کلاسمون یه دست بود و کسی کسی رو لو نداد. آخرشم ناظمه دید نمیتونه بفهمه کار کیه گفت از همتون 5 نمره انضباط کم میکنم نتیجه: همیشه و همه جا یه دست باشین و پشت هم. انقدر زیر آب نزنید دیگه :w00: نتیجه................... مدیر فروم رو عشقه:w410: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ ترسناک ترین جمله زندگی من 10 تیر امتحان ماشین 3 دارم.......................:ws44: :ws44: :ws44: :ws44: :ws44: :ws44: :ws44: 3 لینک به دیدگاه
samaneh66 10265 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ یادش بخیر دوران دانشجویی چقدر حرص میزدم تا یه میله از اتوبوس دانشگاه گیرمون بیاد چون جمعیت زیاد بود و صندلی کم به میلی هم راضی بودیم اما همیشه چند نفری حمله میکردیم و جا میگرفتیم یه روز که دوستم به ما گفت این بی فرهنگ بازیا چیه در میارید ما همه سوار شدیم اون نفر اخر سوار شد که در بسته شد و لای در گیر کرد حالا اون جیغ میزد و ما از خنده روده بر شده بودیم 4 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ یادش بخیر دوران دانشجویی چقدر حرص میزدم تا یه میله از اتوبوس دانشگاه گیرمون بیاد چون جمعیت زیاد بود و صندلی کم به میلی هم راضی بودیم اما همیشه چند نفری حمله میکردیم و جا میگرفتیم یه روز که دوستم به ما گفت این بی فرهنگ بازیا چیه در میارید ما همه سوار شدیم اون نفر اخر سوار شد که در بسته شد و لای در گیر کرد حالا اون جیغ میزد و ما از خنده روده بر شده بودیم خونه ما تا در ساختمان فنی 3 دقیقه فاصله داره:banel_smiley_4: بقیه بخوننننننن 1 لینک به دیدگاه
Behrooz CE 550 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۸۹ سال 79 بود و ساعت 13 شب با بچه داشتیم ارواح خبیث رو احضار می کردیم. اون شب ارواح هیچی بهمون نمیگفتن و فقط داشتن الکی مارو اذیت میکردن. من خسته شدم و رفتم طبقه بالا اتاق خودمون که بخوابم. تازه سرم رو گذاشته بودم که سنگینی کسی رو روی سینه و دستام حس کردم. واقعن ترسیده بودم حتی قدرت اینکه برگردم و بهش نگاه کنم رو هم نداشتم داد میزدم ولی صدایی از حنجره ام بیرون نمی اومد. بزور چشام رو طرف در چرخوندم و سایه گذرای یک روح رو دیدم که در رو نیمه باز کرد و اومد. بسم ا.. رو خوندم و تونستم اون سنگی رو از روم وردارم. فقط به بختک بود که هر از گاهی میاد سراغ ادما 8 لینک به دیدگاه
pesare shad 1097 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ مجلس لایحه ای رو تصویب کرد که دیگه از این به بعد اجماع در انتخابات ریاست جمهوری و شوراها کفایت می کنه ( یعنی نیازی نیست که از این به بعد آراء به حد نساب برسه و تجمیع آراء کفایت می کنه) :banel_smiley_52: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ ساعت 10 امتحان ماشین مخصوص دارم............................:banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: :banel_smiley_52: 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ درکت میکنم! :ws44: :ws44: :ws44: لینک به دیدگاه
zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ خوب این همون بختک هستش. که بعضیا زیاد دچارش میشن. :icon_pf (34): خوب راه حلي نداره...؟! آخه خيلي ترسناكه ها:banel_smiley_52: 1 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۸۹ بستگي به آمپولش داره منظورت قطر سوزنشه دیگه نه یا جنس سوزنش 3 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۸۹ منظورت قطر سوزنشه دیگه نه یا جنس سوزنش منظورم نوع داروشه!! 4 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۸۹ منظورم نوع داروشه!! اهان من رفتم تو فازای دیگه(شکلک خجالت) 4 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ من خیلییییییییییییییییییییییییی از آمپول میترسم امپول بده جیزه خوب نیس:ws44: 2 لینک به دیدگاه
Milad 1 727 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ Kheyli vaghte ke Ampul nazadam rastesh man az bachegiamam az ampul ziad nemitarsidam taze yadame ke pedaramo yeruz majbur kardam baman ampul bezane unam 6-3-3 penicilin. 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ من نمی ترسم. به نظرم از قرص و کپسول و اینا بهتره. از آمپول بی حسی دندون خاطره ی بدی دارم. رفتم برای عصب کشی دندونم. اولین آمپول رو که زد بی حس نشد- دومی رو تا نصفه زد آمپولش تو دهنم شکست! کارم کشید به سومی... خوشبختا نه بی حس شد! 2 لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۸۹ من خیلی میترسم,عضلانیو چون نمیبینم میگم جهنم ولی واکسن و آزمایش خون...:icon_pf (34): به پنی سیلین حساسیت دارم خوشبختانه,دکتر که میرم باش اتمام حجت میکنم آمپول ننویسه چون نمیگیرم:w00: دبیرستان بودم معده دردای مزمن داشتم..مامانم با قسمو آیه راضیم کرد برم دکتر؛با این شرط که آمپولی در کار نباشه؛دکتر دوتا آمپول نوشت که یکیشو همونجا زدم؛با مامانم قهر کردم 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده