mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ امشب دارم از غصه می میرم از دوری تواز فاصله ها از دلتنگیت دیگه حالم خوب نیست دیگه خنده روی لبهام رنگی نداره دیگه دنیا بی تو شیرینی و طعمی نداره دیگه من اون آدم دلباخته نیستم دیگه اون شاعری نیستم که برات شعر بگه از اون شعرای قشنگ از اون شعرایی که می گفتی برات چقدر دلنشینه دیگه من اون آدمی نیستم که با دل تو بشینه همراهت بشه همرازت بشه غمخوارت باشه دیگه حس گفتن غزل رو ندارم دیگه نمیشینم سعدی بخونم حافظ بخوانم ، ستار بزنم دیگه دیگه چقدر بگم از دیگه هایی که حالشو ندارم دیگه تو را ندارم حالا فقط و فقط ، فقط خدا رو دارم 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ باغبانی پیرم که بغیر از گلها، از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور و کرند عده ای هم پکرند دلم از این همه بد می گیردو چه خوب! آدمی می میرد 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ سر به هوا نیستــــم امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم حال عجیبـــی ست دیدن ِ همان آسمان که شاید "تو" دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...!!! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ چندی است خالی شده ام از بودن از تردید نوعی بی حسی تلخ ویا دردی که شورش را دراورده است موریانه ها تابوتم را میجویند و درعالم ارواح خود را به زنده ها پیوند میزنم حسته ای بی احساس خشک و بی روح شبیه سایه ی تو پر از تکرار هایی که بویی از خاطره ندارند 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ این همه واژه و من از سکوت لبریزم حوالی این ساعت های بارانی جای زیادی برای رفتن ندارم غیر از آغوش تو 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ سـکـــــــه ی زنـدگـیم شـیـــــــر نـدارد امــــــــا هـمـیـن خـطـی کـه مـــــــرا بـه تــــــو وصـــــــــــــــــل نـگـه مـی دارد را بسیـــــار دوســـــــت مـی دارم 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ اجازه هست عشق تو رو تو کــوچه ها داد بزنـم؟ رو پشت بـــوم خــونــــه ها اســـمتو فريادبزنم؟ اجازه هست مــردم شهر، قــصه مـــا رو بـــدونن؟ اســم منو ، عشق تو رو ، تــــوي کتــــابا بخونن؟ اجــازه هست که قلبمو بــــرات چـراغوني کـــنم؟ پــيش نگـــاه عاشقت، چشمامو قربونيکنـــم؟ اجــازه مي دي تا ابد ســر بذارم رو شــونه هات؟ روزي هزارو صد دفه ، بگــم که مــي ميرم بـــرات؟ اجازه مي دي که بگــم حــرف تـــرانــه هام تويي؟ دليـــــل زنــــده بــــودنم، درد بـــهانه هام تـــويي؟ اجــازه دارم به هــمه بگم کـــه تــــو مـــال مــني؟ سـتارتم ايــنو مــي گه،کــه تو ، تـــو اقبال منــي؟ اجــــازه هست تـــا ته مـــرگ منتظر تو بشــينم ؟ 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ اگر چشمان من درياست تويي فانوس شبهايش اگر حرفي زدم از گل توي معنا و مفهومش به لبخندت که همچو لبخند گلهاست به رخسارت که چون مهتاب زيباست 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ هر كس در شب ستاره داشت و شب ها مونس تنهائيش بود ستاره من هم تو بودي تو كه تنها مونس تنهائيم بودي كسي كه تمام دلتنگيم را برايش باز گو مي كردم چه آسمانها وچه كهكشانهائي كه به ستاره من حسادت مي ورزيدند شب دلتنگيم درست از آن زمان آغاز شد كه تو رفتي رفتي براي هميشه رفتنت همانند خزاني زود هنگام بود بر بهار دلم تمام غنچه هاي دلم در اوج ناباوري ريخت ريخت و پر پر شد گلبرگ هايش را جمع كردم و با همراه عطر يادت در گوشه از طاقچه اتاقم گذاشتم تا ترنم آن هميشه اتاقم را خوش بو كند تا از بوي خوش او قناري ام آواز سر خواند هنوز هم تنها بهانه آواز قناريم بوي خوش تو در فضاي دلم هست اشكهائي كه از رفتن تو از چشمم سرازير شد رو گوشه اي خلوت رفتم و ريختم تا كسي ندونه كه دردم چيه 5 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ بیا از اینجا برویم... بیا دستت را به من بده ودستم را بگیر... من را از این حجم وحشی زمان بیرون بکش. . . من دلم میخواهد پی یک محبت اینقدر دق الباب نکنم پی یک دوست نگردم . .. از یک دشمن نگریزم نترسم... بیا من را با خودت ببر... به انجا که افقش سحر نگاه ها را همه خنثی میکند... بیا ببرم به ان جا که حق پر است از تساوی به انجا که بوی عدالت همه جایش خوان گسترانده بیا من را از اینجا ببر... اینجا دلم به هیچ چیز خوش نیست! تنها سهمی دارم از اسمانی که دیگر آبی نیست! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۱ اهسته تر از بوی گل با تو سخن می گویم ارامتر از عطر شبنم و برگ به بوی تو اویخته ام امشب تنهایی ام را اه گل ناز گل ناز گل ناز چقدر از تماشای تو خالی بوده ام چقدر از تمنای تو سر شار باغ بی نام و نشانی بودم رها شده در فراموشی و خاموشی به نوازش سر انگشت عطر تو برخاستم ازخواب اه گل ناز گل ناز گل ناز دست خواهش کودکانه ام قد می کشد تا ساقه ات اه گل ناز گل ناز گل ناز در اخرین شاخه ایستاده ای با دامانی چیده عطری افسونگر 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ يک عالمه اتفاق محال ؛ دوره ام کرده اند نه مي افتند نه مي روند فقط مي رقصند 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ اندکی صبر کنید اشکها را بزدایید ز اندوه خزان چهره ها را ز قشنگی سرشار دیده ها را از مهر و وجود خود را پر کنید از خوبی بزدایید فغان را از دل میل بیهوده به رفتن نکنید سایه ها صبر کنید 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ دلم تنگ است اين شبها يقين دارم كه مي داني صداي غربت من را از احساسم تو مي خواني شدم از درد تنهايي گلي پژمرده و غمگين ببار اي ابر پاييزي كه دردم را تو مي داني ميان دوزخ عشقت پريشان و گرفتارم چرا ای مرکب عشقم چنين اهسته مي رانی؟! 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ گر میبینی که سکوت کرده ام و به تو خیره شده ام باز منتظر آن لحن دلنشین توام تا شاید کمی قلب اتش گرفته ام با طمانینه صدای هم چون آب زلالت آرام گیرد پس این سکوت سرد مرا با صدای گرمت بشکن 5 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ دلم مسافر خواب آلود در آن اتاق خیال اندود چو روح کهنه ی سرگردان هنوز می پلکد حیران به جست و جوی کسی شاید که از کنار " تو " می آید میان من و دلم آری دری بسته است و دیواری..... 7 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۱ سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟ 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ دلتنگم! برای کسی که مدتهاست، بی آن که باشد، هـر لحـظه، زنـدگی اش کـرده ام ! 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ صدای ساز میشوی در نوایت گم میشوم ... نسیمی فریبنده میشوی و ناگهان طوفانی خشمگین و با ان لبخند همیشگی ات می ایستی ان گوشه و حالم را نظاره میکنی چه هستی ؟ نسیمی طوفانی ؟ یا خورشیدی یخ زده ؟ که دستانت مرا می خواهند ولی قلبت ... 1 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۱ تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده