mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می ریزم من می گریستم که حتی او هم محبت مرا سادگی ام میداند...! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ در جهان هر دل که دامی از خم گیسو ندارد مرده باد آن دل که عشقی بر رخ نیکو ندارد زیب فرق گلرخان باشد گل شاداب اما کی به دل چنگی زند آن گل که رنگ و بو ندارد 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ تا صبح گریه می کنم و غنچه می دهند گل های ریز صورتی روی بالشم ! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ امشب رها از زمان ! تنها به تو می اندیشم . . . آهنگ های تکراری ! خاطرات تکراری ! و اشک های تکراری ! تکرار در بودن تو که هیچ گاه تکراری نمی شود ! این بی نهایت من است . . . 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گااهـــی حرف تو که میشه دلم تنگــــ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟ 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ بغض هايم را به آسمان سپرده ام!خدا به خيركند باران امشبم را..... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ هيچ انتظاري ازكسي ندارم، و اين نشان دهنده قدرت من نيست! مسئله ، خستگي از اعتمادهاي شكسته است 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ نقــدر مرا سرد کرد از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ رسم ” خوب ” ها همین است حرف آمدنشان شادت می کند و ماندنشان با دلت چنان می کند که هنوز نرفته دلتنگشان می شوی . . . 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ هوای رفتن دارم چند روزیست دلم هوای رفتن دارد و تو میپرسی: به کجا؟ و جوابم این است به چمن زار بزرگی که همین نزدیکیست و در آن ثانیه ها بوی شقایق دارند و به روی گلها شاپرک ،دست در دست نسیم رقصان است و از آن جوی طلایی رنگی که میان دشت است زندگی میجوشد ،عشق جریان دارد 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ از این دهستان سرد هوای رفتن دارم از این زمین نامرد هوای رفتن دارم نه سرخی لبخندم، نه آبی پیوندم قفس قفس دربندم، هوای رفتن دارم پیاله ای لبریزم لبالب از پاییزم که عاقبت میریزم هوای رفتن دارم نه رخصت آوازست،نه قوت اعجازست نفس پراز پروازست هوای رفتن دارم زعمق رویایی زرد کسی صدایم کرد از این دهستان سرد هوای رفتن دارم هوای رفتن دارم............... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ مدتهاست باتو، درخودم... زندگى مى كنم... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ هر شب آب نمک قرقره می کند!! گلو درد دارد چشم هایم 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ دانی که شبان چه فتنه آغاز کند آن دم که نی شبانه را ساز کند غمهای زمانه را فرو بندد در ابواب نشاط یک به یک باز کند 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ به گمانم... خدا ، آن بالا ، کلاف ِ رنگ رنگی ِ روزهای من را گم کرده است! همه اش تکرار می بافد برایم ...! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ دلـتَنگت می شوم… چـشمانم را روی هم می گذارم بلکه یادت را فراموش کنم… تـو بگو دلــکم مگر می شــود یــک عـمری را فراموش کـرد؟ 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ گاهی آدم فعل خواستن را که صرف می کند، اینطور می شود : خواستم خواستی نشد .. 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ وقتی قنوت می کنم حرفی نمی زنم نه ربنایی نه دعایی معبود من سکوت مراخوب می فهمد . 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۱ دنـيا آخرين شـاهكـارَت را بيـبين مـُجسمـه اي با چـِشمانـــے بـاز خـيره به دور دسـت شـايد شَرق شـايد غَرب مبهـوت يك شـِكست ، مغلوب يك اتِفاق مصلوب يك عــِشق ، مفعول يك تاوان خـُرده هايـَش را باد دارد ميبـَرد و او فقـط خاطراتـَش را مُحكم بَغل گـِرفته بيـا آخرين شاهكارت را بيبين مـُجسمه اي ساخـته اي به نـام " مـَن" ! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده