رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

کمی فلفلی م...تند و تیز...

 

اندکی هم نکمین...شوخ و شَنگ...

 

زردی احوالم برای زرد چوبه است...

 

اینگونه است که احوالم ادویه ایست به اندازه ی لازم!:icon_redface:

.

.

.

موخره:عاشق ادبیاتم برای اینکه هیچی توش غیر ممکن نیست...باهاش می شه حتی سخن یک آشپز که می گه: ادویه به اندازه ی لازم رو هم تبدیل کرد به قطعه ی ادبی..فارغ از اینکه خوب باشه یا بد...امکان داره..:icon_redface:

  • Like 6
ارسال شده در

مرا

از دور تماشا کن

من

از نزدیک غمگینم

  • Like 6
ارسال شده در

ترانه‌هایت را برای که می‌نویسی

برای من که در گذشته‌ات مانده‌ام

یا برای او که در گذشته‌اش مانده‌ای؟

  • Like 3
ارسال شده در

به بهانه‌ی کتاب‌هایت

با من تماس بگیر

به بهانه‌ی فیلم‌هایی

که از خانه‌ات برداشته‌ام

به بهانه‌ی شعرهایی

که برایم نخوانده‌ای

با من تماس بگیر

به بهانه‌ی بهانه‌هایی که نداری!

  • Like 3
ارسال شده در

از شعرهایم بیرون بیا

و با من زندگی کن

از شاعر بودن خسته‌ام!

  • Like 3
ارسال شده در

من خرابم دیگر زحمت آوار نکش

نفس باز گرفت این همه سیگار نکش

  • Like 4
ارسال شده در

چشم هایت عقیق ِ اصل یمن ... گونه ها قاچ سیب لبنانی

تو بخندی شکسته خواهدشد، ... قیمت پسته های کرمانی

زندگی کردمت بهانه من ... غیر تو هر چه زنده را کشتم ...

چند سال است روزگار منی ... مثل سیگار لای انگشتم

 

مردم از دین خروج می کردند ... تا تو سمت گناه می رفتی

شهر بی آبرو بهم می ریخت ... در خیابان که راه می رفتی

گیرم از چنگ جان به در ببری ... گیرم از تن فرار خواهی کرد...

عقل من هم فدای چشمانت ... با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟

آخرم را شنیده ای اما ... در دلت هیچ التهابی نیست

باتو مرگ و بدون تو مرگ است ... عشق را هیچ انتخابـی نیست

  • Like 3
ارسال شده در

‏راستی

آرزو کُنَمَت

برآورده شدن بلدی؟

  • Like 1
ارسال شده در

فلاش نزن!

زمان خودش

عکس ویرانی‌ام را می‌گیرد

تو فقط کمی نور چشمانت را

تنظیم کن..

  • Like 5
ارسال شده در

لب‌های سرخ

و طره‌ی افشان

که جای خود!

دنیا غزل نداشت

اگر دختری نبود..

  • Like 6
ارسال شده در

در این دنیا تک و تنها شدم من

 

گیاهی در دل صحرا شدم من

 

چو مجنونی که از مردم گریزد

 

شتابان در پی لیلا شدم من

 

چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم

 

به ناکامی چرا رسوا شدم من

 

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

 

من آن دیر آشنا را می شناسم

 

من آن شیرین ادا را می شناسم

 

من آن زود آشنا را می شناسم

 

محبت بین ما کار خدا بود

 

از اینجا من خدا می شناسم

 

چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم

 

به ناکامی چرا رسوا شدم من

 

خوش آن روزی که این دنیا سر آید

 

قیامت با قیام محشر اید

 

بگیرم دامن عدل الهی

 

بپرسم کام عاشق کی بر اید

 

چه بی اثر میخندم چه بی ثمر می گریم

 

به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من

  • Like 5
ارسال شده در

خیالت راحت

گاهی میمیرم

و گاهی زنده میشوم

از روزی که تو را شناختم

این بوده کارم

دوستی ، یا قاتل جانم ؟

به هر صورت شیرینی ، دوست من

همواره بیادت میمیرم

میشود حلالم کنی

و باری دیگر برایم بخندی

و من برایت بمیرم

دوست من مهربان باش.... گویا برهان

 

 

فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk

  • Like 6
ارسال شده در
d6e8poadwqjdqwg3mm1w.jpg
  • Like 4
ارسال شده در

خیره خیره نگاهم کن .

همیشگی من .

دیدنت ثواب بودنت است .

میبینم تو را در خاطراتت

چشم هایت را ،

در رنگ رنگ خلقت

موهایت را ،

در پریشانی تند نسیم

عاشقانه دیدنت را سهم خود میدانم

مرا قربانی سرد نگاهت کن

حال من همان پریشانی ،

موهایت است .

آشفتگی من ،

همان دوری از توست .

بمانی یا آنکه نه ،

خاطراتت همیشگی هستند .

 

 

فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk

  • Like 4
ارسال شده در

جهان بسان قطاریست

جاودان در راه

که روی خط زمان چون شهاب میگذرد

  • Like 5
ارسال شده در

مادربزرگ می گفت:

آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد و نداشته باشدش،

نفسَش می ماند؛ مریض می شود.

 

دیروز کنارِ پنجره بوی عطرت می آمد...

 

مریم قهرمانلو

  • Like 3
ارسال شده در

زن ها؛

خاصيتِ فراموشي ندارند

از همان اول اينگونه بود

با كمي موي بُلند

با تغيير لباس

با بغض هاي بي اماني كه هر كدام به نوعي گوشه ي گلو دارند

با خنده هاي واقعي شان كه بر تو ميزنند

حتی اگر ترك شده باشيد

حتی اگر جانشين، جايگزين كرده باشيد

باز با هر چيزي "او" در ذهنِ تان مي آيد

فراموش نمي شود

هيچ زني

اگر يك بار، تنها يك بار

واقعي خنديده باشد

واقعي دوستتان داشته باشد

واقعي برايتان دعاي خير كرده باشد

حتی ميانِ شلوغ ترين خيابان

او را مي بينيد

كه راه مي رود

كه مي رود...

  • Like 4
ارسال شده در

برگرد،

هیچ آغوشی

امن‌تر از شعرهای من نیست.

  • Like 2
ارسال شده در

شب‌بخیر نمی‌گویی

و مانند بیماری

که انتظارِ مرفین را می‌کشد

کلافه‌ام، خوابم نمی‌برد..

  • Like 5
ارسال شده در

باشد بخواب

ولی بی‌وفای من

یک «شب بخیر»

مگر چند واژه بود!؟

  • Like 5
×
×
  • اضافه کردن...