sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۵ کمی فلفلی م...تند و تیز... اندکی هم نکمین...شوخ و شَنگ... زردی احوالم برای زرد چوبه است... اینگونه است که احوالم ادویه ایست به اندازه ی لازم! . . . موخره:عاشق ادبیاتم برای اینکه هیچی توش غیر ممکن نیست...باهاش می شه حتی سخن یک آشپز که می گه: ادویه به اندازه ی لازم رو هم تبدیل کرد به قطعه ی ادبی..فارغ از اینکه خوب باشه یا بد...امکان داره.. 6 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۵ مرا از دور تماشا کن من از نزدیک غمگینم 6 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۵ ترانههایت را برای که مینویسی برای من که در گذشتهات ماندهام یا برای او که در گذشتهاش ماندهای؟ 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۵ به بهانهی کتابهایت با من تماس بگیر به بهانهی فیلمهایی که از خانهات برداشتهام به بهانهی شعرهایی که برایم نخواندهای با من تماس بگیر به بهانهی بهانههایی که نداری! 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۵ از شعرهایم بیرون بیا و با من زندگی کن از شاعر بودن خستهام! 3 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۵ من خرابم دیگر زحمت آوار نکش نفس باز گرفت این همه سیگار نکش 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۵ چشم هایت عقیق ِ اصل یمن ... گونه ها قاچ سیب لبنانی تو بخندی شکسته خواهدشد، ... قیمت پسته های کرمانی زندگی کردمت بهانه من ... غیر تو هر چه زنده را کشتم ... چند سال است روزگار منی ... مثل سیگار لای انگشتم مردم از دین خروج می کردند ... تا تو سمت گناه می رفتی شهر بی آبرو بهم می ریخت ... در خیابان که راه می رفتی گیرم از چنگ جان به در ببری ... گیرم از تن فرار خواهی کرد... عقل من هم فدای چشمانت ... با جنــــــونم چکار خواهی کرد؟ آخرم را شنیده ای اما ... در دلت هیچ التهابی نیست باتو مرگ و بدون تو مرگ است ... عشق را هیچ انتخابـی نیست 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۵ راستی آرزو کُنَمَت برآورده شدن بلدی؟ 1 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۵ فلاش نزن! زمان خودش عکس ویرانیام را میگیرد تو فقط کمی نور چشمانت را تنظیم کن.. 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۵ لبهای سرخ و طرهی افشان که جای خود! دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود.. 6 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۵ در این دنیا تک و تنها شدم من گیاهی در دل صحرا شدم من چو مجنونی که از مردم گریزد شتابان در پی لیلا شدم من چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من من آن دیر آشنا را می شناسم من آن شیرین ادا را می شناسم من آن زود آشنا را می شناسم محبت بین ما کار خدا بود از اینجا من خدا می شناسم چه بی اثر می خندم چه بی ثمر می گریم به ناکامی چرا رسوا شدم من خوش آن روزی که این دنیا سر آید قیامت با قیام محشر اید بگیرم دامن عدل الهی بپرسم کام عاشق کی بر اید چه بی اثر میخندم چه بی ثمر می گریم به ناکامی چرا رسوا شدم من چرا عاشق چرا شیدا شدم من 5 لینک به دیدگاه
luhrasp.kashvad 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۵ خیالت راحت گاهی میمیرم و گاهی زنده میشوم از روزی که تو را شناختم این بوده کارم دوستی ، یا قاتل جانم ؟ به هر صورت شیرینی ، دوست من همواره بیادت میمیرم میشود حلالم کنی و باری دیگر برایم بخندی و من برایت بمیرم دوست من مهربان باش.... گویا برهان فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk 6 لینک به دیدگاه
luhrasp.kashvad 445 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۵ خیره خیره نگاهم کن . همیشگی من . دیدنت ثواب بودنت است . میبینم تو را در خاطراتت چشم هایت را ، در رنگ رنگ خلقت موهایت را ، در پریشانی تند نسیم عاشقانه دیدنت را سهم خود میدانم مرا قربانی سرد نگاهت کن حال من همان پریشانی ، موهایت است . آشفتگی من ، همان دوری از توست . بمانی یا آنکه نه ، خاطراتت همیشگی هستند . فرستاده شده از SM-G355Hِ من با Tapatalk 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۵ جهان بسان قطاریست جاودان در راه که روی خط زمان چون شهاب میگذرد 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۵ مادربزرگ می گفت: آدم بوی غذایی را بشنود، دلش بخواهد و نداشته باشدش، نفسَش می ماند؛ مریض می شود. دیروز کنارِ پنجره بوی عطرت می آمد... مریم قهرمانلو 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۵ زن ها؛ خاصيتِ فراموشي ندارند از همان اول اينگونه بود با كمي موي بُلند با تغيير لباس با بغض هاي بي اماني كه هر كدام به نوعي گوشه ي گلو دارند با خنده هاي واقعي شان كه بر تو ميزنند حتی اگر ترك شده باشيد حتی اگر جانشين، جايگزين كرده باشيد باز با هر چيزي "او" در ذهنِ تان مي آيد فراموش نمي شود هيچ زني اگر يك بار، تنها يك بار واقعي خنديده باشد واقعي دوستتان داشته باشد واقعي برايتان دعاي خير كرده باشد حتی ميانِ شلوغ ترين خيابان او را مي بينيد كه راه مي رود كه مي رود... 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۵ برگرد، هیچ آغوشی امنتر از شعرهای من نیست. 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۵ شببخیر نمیگویی و مانند بیماری که انتظارِ مرفین را میکشد کلافهام، خوابم نمیبرد.. 5 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۹۵ باشد بخواب ولی بیوفای من یک «شب بخیر» مگر چند واژه بود!؟ 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده