رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

چشمها را بر دریچه ی انتظار پلک نمی زنم.

 

اشکها در بستر گونه ها سرود دلتنگی سر می دهند.

 

آن سوی وسعت بارانی دل آفتاب یاد تو جاریست.

 

ساحل ماسه ای دستانم هنوز از عشق تو نمناک است.

 

نیلوفران خیس از شرم نگاه شعر شادی زمزمه می کنند.

 

نبض زمان نفس نفس میزند از حسرت دیدارت .

 

آغوش سرد دشت روزهاست گرمی عشق تورا منتظراست.

 

بیا که غروب دیگرازغربتش به تنگ آمده است.

 

بیا دیگر...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من متوقف

 

نا منتظر هیچ معجزه ای

 

رها بودنم را به قمار نشسته ام

 

من

 

برنده یا بازنده

 

چه فرق می کند؟

 

همیشه

 

عاشق شراب تلخم

 

تلخ تلخ

 

 

....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

برای اینکه دفتر نقاشیش سفید بود

معلم تنبیه اش کرد

غافل از اینکه پسرک فقط خدایی رو کشیده بود که

همه می گفتند دیدنی نیست!

iranian-art12.jpg

  • Like 7
لینک به دیدگاه

نمی دانم

چرا امشب واژه هایم

خیس شده اند؟؟

مثل آسمانی که امشب

می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم

می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد..

تا شاید از لحظه های دلتنگی

گذر کنم...!!!!!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حِکایَتِـــ آنـــ مَـــرد را شِنیـــده ایـــ ؟؟!!

 

کِـــ نَـــزد رَوانـــ پِــــزِشـــکـــ رَفتـــ ،

 

 

وَ اَز غَمـــ بُزُرگیـــ کِـــ دَر دِلـــ داشتـــ گُفتـــ ...

 

دُکتُـــر گُفتـــ :

 

بِـــ فِلانـــ سیـــرکـــ بُـــرو ...

 

آنجـــا دَلقَـــکیـــ هَستـــ ،

 

آنقَـــدر میـــ خَندانَتـــ تـــا غَـــمَـــتـــ یادَت بِرَوَد ...

 

 

مَـــرد لَبخَنـــد تَـــلخـــیــــ زَد وَ گُفتـــ :

 

مَنـــ هَـــمانـــ دَلقَـــکَمـــ ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یکی باید باشد

 

یکی که آدم را صدا کند

 

به نام کوچک‌اش صدا کند

 

یک‌جوری که حال آدم را خوب کند

 

یک‌جوری که هیچ‌کس دیگر بلد نباشد

 

یکی باید آدم را بلد باشد ...

 

مریم ملک‌دار

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چه تلخ است در میان جمعی تنها ماندن

چه درد آور است زمانی که مجبور باشی خودت نباشی

نقابی به چهره بزنی که میخندد

و خود در پس آن نقاب هوای چشمانت بارانی باشد

در پشت واژه ها خود را از خود پنهان کنی

و بشوی انسانی که نیستی

چون چاره ای جز این نداری

سکوت کنی و در میان سکوتت فریاد بزنی

که آی مردم من هستم

ولی هیچکس صدای این سکوت را نشنود

همه میگویند سکوت نشانه ی رضاست

ولی من میگویم برخی اوقات سکوت نشانه ی فریاد است

سکوتی که اگر از حنجره ات برآید

میشود تحقیر

میشود ملامت

میشود...

ولی من اینک این سکوت را فریاد میزنم

که آی مردم من هستم

هرچند در برابر دیدگان شما

پستم،حقیرم،ناچیزم

ولی هستم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

حالم به اندازه تغییر فصول سال متغیر است...

 

گاهی شکوفه می دهد احساسم..

 

گاهی به بار می شیند میوه احساسم..

 

گاهی خزان می زند برگ احساسم...

 

گاهی هم سپید می پوشد احساسم...

 

.

.

.

 

من احساسی چهار فصل دارم:icon_redface:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

مانند یک بهار …

مانند یک عبور …

از راه می رسی و مرا تازه می کنی …

همراه توهزار عشق از راه می رسد …

همراه تو بهار …

بردشت خشک سینه من سبز می شود …

وقتی تو می رسی …

در کوچه های خلوت و تاریک قلب مـــــــــن …

مهتاب می دمد …

وقتی تو می رسی …

ای آرزوی گم شده بغض های مـــــــــن …

من نیز با تو به عشق می رسم ….

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...