رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

مرد اگر بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم .

نبودنت دود می شد

و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .

بعد تکیه می دادم به صندلی

چشمهایم را می بستم

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم

تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم

نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم

مرد نیستم اما

نامرد هم نیستم

زنم و نبودنت

پیرهنم شده است!

 

رویا شاه حسین زاده

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ

ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩﺍﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺎﺧﺖ

ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣُﺮﺩ..

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﯿﺰﯼﺳﺖ

ﻣﯿﺎﻥ ِ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪﺍﯾﻢ

ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺳﺎﺧﺖ

 

 

ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮﮐﺒﯿﺎﻥ

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻻﻟﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻌﺪ ﻫِﯽ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ :

" ﭼﺮﺍ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯽ؟ "

ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺸﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻮﺩ ...ﻧﯿﻞ ﺳﺎﯾﻤﻮﻥ

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 4 هفته بعد...
  • 4 هفته بعد...

من حروف چین هست ام

سه سال زنده باد شاه چیده بود ام

شش روز پیش تصمیم گرفت ام بچینم، زنده باد آزادی!

پنج روز پیش گرفتند ام

از هر ساعت یک ناخن ام را می کشید اند

من چهل ناخن دارم

بیست تایش متعلق به دست و پای ام

و بیست تایش متعلق به دست و پای ام،در مغز ام!

.

.

.

رضا براهنی / محموعه شعر شاعران معاصر

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تو عشق بودی

این را

از بوی تن ات فهمیدم

شاید هم خیلی دیر

به تو رسیدم

خیلی دیر..

 

اما مگر قانون

این نبود

که هر آنچه دیر می آید

عاقبت روزی به خانه ی ما

خواهد رسید؟

 

عادت کرده ایم

به نداشتن ها

و شاید به اندوه

 

آری

تو عشق بودی

این را

از رفتن ات فهمیدم

 

وگرنه

استانبول

هرگز این چنین

سرسنگین نبود

 

جمال ثریا

ترجمه از سیامک تقی زاده

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

شهری که آن سوی شقایق می شود طالعدرجادۀ جادوی ابریشمدروازه های عالمی دیگربه روی آدمی دیگر- آن عالم وآدم که حافظ آرزو میکرد -نزدیک است .. آنکشهری که از دروازه های آنهم بوی جوی مولیان خیزدهم یاد یار مهربان آید ...!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

زنی بود

در تمام کافه‌ها

دونات تمشک سفارش می‌داد

 

نمی‌دانست

پاییز یعنی چه

عشق بی‌فرجام یعنی چه

 

زنی که

مدام عاشق می‌شد

و همیشه خیال می‌کرد

بار اول است

دونات تمشک سفارش داده‌است

 

سارا محمدی اردهالی

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

سیاه....رنگ چشم...

 

سپید...صورت از رنگ افتاده....

 

خاکستری...دل میان دو راهی...

.

.

.

تعبیر واژه ها عجب خوش می نشیند در لحظه هایی خاص...:icon_redface:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

×
×
  • اضافه کردن...